گزارشی از بازارچه خیریه در لویزان که برای کمک به جبهه مقاومت برپا شده است
همدلی بانوان لویزان با کودکان غزه
قدسیه سرگزی
این روزها که مردم شهر درپی امر رهبری، برای حمایت از جبهه مقاومت لبیکگو شدهاند، بانوان خوشفکر «نهضت مادری» محله لویزان دست بهکار شده و ۳روز بازارچهای مقاومتی با رویکرد استکبارستیزی مدیریت و راهاندازی کردهاند. این بانوان هنرهای دستی و اندیشه هنرمندانهشان را چاشنی کار کردهاند و حالا بوستان تولد لویزان پر از دستهای بخشنده شده است. قرار است درآمد حاصل از این بازارچه به کودکان غزه، لبنان و فلسطین اهدا شود.
بازارچهای پر از نور سخاوت
صدای آهنگ و سرود گوش رهگذران را تیز و قدمهایشان را کند کرده است. با کمی دقت متوجه منشأ اثر میشویم. صدا از داخل بوستان تولد لویزان است. پیش میرویم و غرفههای یک بازارچه مردمی را میبینیم. روی تابلوی ورودی آن نوشته شده: «جشنواره مردمی مقاومت و استکبار ستیزی». از جاذبههای این بازارچه کوچک و صمیمی هر چه بگوییم کم گفتهایم. آذینبندی غرفهها با پرچمهای فلسطین و لبنان و ایران، ریسههای رنگی و چشمنواز، بوی معطر و دود بالارونده عودها و شمعهای روشن و خاموش چنان دلبری میکنند که بیدرنگ دعوت بلندشان را اجابت میکنیم که برویم و لحظاتی در کنارشان بمانیم.
از میزهای خدمت تا شعرخوانی
اینجا میزهای خدمت مشاوره و سلامت، فرزندآوری، بافتنیهای خوشرنگ و زیبای بانوان، خوراکیها و غذاهای خوشمزه و اقتصادی، شعرخوانی و خاطرهگویی و مجریگری گرم و دلنشین هم دارد و آنچه ماندن در سوز سرمای عصر آبان و خنکای پاییزی را برای رهگذران دلنشین میکند، میز نوشیدنیهای گرم است. چند نمونه کیک، کاپ کیک و فلاسکهایی که نوشیدنی داخلشان را معرفی میکنند به زیبایی روی میزی چیده و تزئین شدهاند. از قهوه و نسکافه گرفته تا شیر، شیرکاکائو و حتی چای، همهچیز برای نوشیدن مهیاست. تصویر کبوتران روی پیشخوان میز دلمان را هوایی میکند. درنگ میکنیم و کنجکاو میشویم بمانیم و گپ و گفتی کنیم.
زنان تحصیلکرده لبیکگوی امر رهبری
صدایی مهربان، خانمی را دعوت به صرف چای زعفرانی امام رضایی میکند و دلم پر میکشد به سمت حرم. 5-4 نفری بانی این میز هستند. نزدیکتر شده و از یکی از خانمها که کمی صمیمیتر است خرید و سر صحبت را باز میکنیم. خانم پورصفوی با لبخند میگوید: «خب! هر کاری اولش سخت است. امکانات که نباشد با سنگ و پارچه هم میشود دیوارهای شهر را پر از نور و فکر کرد. وسعمان همینقدر بود. دلنوشتهها را از همدلی طلایی گرفتیم و با چند سنگ که از پارک جمع کردیم دیوارها را تزئین کردیم و کافه نور را راه انداختیم. اسم پارک تولد است شاید کسی در این هوای جدید در آن متولد شود. همه دوستان ما در این بازارچه هم کارمند هستند و هم خانهدار و دارای تحصیلات دانشگاهی هستند؛ از کارشناس ارشد حقوق، ریاضی محض و تربیت بدنی گرفته تا کارشناس علوم آزمایشگاهی و رشتههای دیگر. در جمع این بانوان دکتر و مهندس هم داریم.» میگویم بله! در غرفه سلامت، خانم دکتری را دیدهایم.
نگاهمان به روبهرو گره میخورد. غرفه بافتنیهاست. غرفه شال و کلاه و لباسهای گرم، مادران را به سمت خود جذب کرده. خانم پورصفوی نگاهمان را دنبال میکند و میگوید «آهان این دوستم را هم معرفی کنم، ایشان هم کارشناسارشد علوم سیاسی هستند.»
با وجود توطئهها و تهاجمهای فرهنگی از اینکه بانوانی مسجدی، تحصیلکرده و آگاه، متحد و یکپارچه لبیکگوی امر رهبری با هر مدرک و مقام و منصبی شدهاند، خوشحال شده و خدا را شکر میکنیم و ته دلمان ذوقی در حال بالیدن است.