• چهار شنبه 28 آذر 1403
  • الأرْبِعَاء 16 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 18
سه شنبه 13 آذر 1403
کد مطلب : 242252
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/qjKQ3
+
-

آقای فیلمساز ‌سناریوی سرقت نوشت

مرد کارگردان که می‌خواست یک مستند حرفه‌ای بسازد، برای فراهم کردن هزینه ساخت فیلم، سناریوی سرقت از خانه یک زن آشنا را نوشت. به گزارش همشهری، ‌چند روز قبل سارقان نقابدار با ورود به خانه‌ای در یکی از محله‌های تهران، دست و پای دختری را که در خانه تنها بود، بستند و او را به باد کتک گرفتند تا طلا و جواهراتش را سرقت کنند.
آنها درحال جست‌وجوی طلاها در خانه بودند که اتفاقی غیرمنتظره رخ داد. نقاب یکی از آنها که پسر جوانی بود، روی زمین افتاد و هر چند وی تلاش کرد صورتش را مخفی کند، اما دختر جوان(صاحبخانه) او را شناخت. با این حال به روی خودش نیاورد و وقتی دزدان خانه را ترک کردند، دختر جوان با پلیس تماس گرفت. او پس از آنکه ماجرای سرقت را برای مأموران شرح داد، گفت: یکی از سارقان را که نقابش برای لحظه‌ای کنار رفت، شناختم. او نامزد خواهرزاده‌ام نسرین است و همدستش هم یک زن بود که شاید نسرین باشد.
با اظهارات دختر جوان، تحقیقات کارآگاهان زیرنظر قاضی تقی‌زاده، بازپرس شعبه پنجم دادسرای ویژه سرقت آغاز شد و نسرین و نامزدش به نام فرهاد دستگیر شدند. اما هر دوی آنها منکر سرقت شدند و در ادامه تحقیقات معلوم شد که فرهاد که کارگردان فیلم‌های مستند است، عامل این سرقت بوده است. او اعتراف کرد که برای تهیه پول ساخت یک فیلم دست به این سرقت زده و همدستش یکی از دوستانش بوده که در هنگام سرقت لباس زنانه پوشیده بود. با اعترافات مرد جوان، تحقیقات از او ادامه دارد.

انگیزه عجیب
آقای کارگردان می‌گوید که برای رسیدن به رویای بزرگش که ساخت یک مستند حرفه‌ای بوده دست به این سرقت زده است. گفت‌وگو با او را بخوانید.
چقدر درس خوانده‌ای؟
لیسانس کارگردانی دارم. 13سال قبل مدرکم را گرفتم و از همان زمان شروع کردم به ساخت مستند.  ‌چند مستند ساخته‌ام، اما بلندپروازی کار دستم داد.
چرا؟
چون می‌خواستم یک مستند حرفه‌ای بسازم که مشهور شوم. اما سرمایه‌ام خیلی کم بود و ناچار شدم سرقت کنم.
چرا اقوام نامزدت را به عنوان سوژه انتخاب کردی؟
چون تهران زندگی می‌کردند و فکر می کردم خیلی پولدار هستند.
نامزدت از این سرقت خبر داشت؟
نه. اصلا. بدون اینکه بفهمد آمار خانه خاله اش را گرفتم و با دوستم سعید راهی سرقت شدیم. سعید  مشکل مالی داشت و وقتی به او پیشنهاد سرقت دادم، پذیرفت؛ اما برای اینکه شناسایی نشود، لباس زنانه پوشیده بود.  ما در این سرقت11النگو، 2انگشتر، 2گردنبند و 2دستبند طلا دزدیدیم و چون به همه پولش نیاز داشتم، بعد از سرقت دیگر جواب زنگ‌های سعید را ندادم و به شهرمان رفتم و در یک منطقه بیابانی که در آنجا مستند ساخته بودم، ‌طلاها را دفن کردم. بعد هم پلیس راهی منطقه موردنظر شد و طلاها را پیدا کرد و تحویل مالباخته داد.



 

این خبر را به اشتراک بگذارید