ردّ خون
چد شب قبل به پلیس خبر رسید که مرد میانسالی در خانهای ویلایی در اطراف شهر به قتل رسیده است. زمان کوتاهی از اعلام این خبر گذشته بود که کارآگاه جنایی همراه با تیم بررسی صحنه جرم راهی محل حادثه شدند و تحقیقات برای رازگشایی از این جنایت آغاز شد. مقتول مردی حدودا 50ساله بود و شواهد نشان میداد که بر اثر اصابت چند ضربه چاقو به قتل رسیده است. هرچند در و قفل در ورودی سالم بود اما در ورودی خانه بههمریختگی و آثار درگیری به چشم میخورد. مقتول همانجا روی زمین افتاده بود و معلوم بود غافلگیر شده و نتوانسته در برابر قاتل مقاومت چندانی از خودش نشان دهد. در این شرایط بود که با مجوز قضایی جسد به پزشکی قانونی منتقل شد. تحقیقات درباره زندگی خصوصی مقتول نشان میداد که او حدود 10سال قبل و با وجود داشتن 2فرزند از همسرش جدا شده است. او از آن زمان در این خانه ویلایی زندگی میکرد و به جز معاشرت با چند دوست قدیمی، به ندرت با کسی رفتوآمد داشت. از قضا یکی از همین دوستان قدیمی خبر قتل او را به پلیس داده بود. این مرد در جریان تحقیقات به مأموران گفت: از این اطراف رد میشدم که دیدم چراغ خانه دوستم روشن است. چون او بیشتر اوقات تنها بود گفتم به او سری بزنم. چند هفتهای میشد که او را ندیده بودم. چند مرتبه زنگ خانه را زدم اما خبری از دوستم نبود. چند دقیقهای صبر کردم و دوباره زنگ زدم اما خبری نشد تا اینکه نگران شدم. دور خانه چرخی زدم و سراغ پنجره اتاقش رفتم. اتفاقا پرده کنار بود اما شیشه بخار کرده و داخل معلوم نبود. به همین دلیل دستمالم را از جیبم درآوردم و با آن بخار شیشه را پاک کردم تا بتوانم داخل را ببینم. همین که بخار شیشه کنار رفت در انتهای اتاق متوجه دوستم شدم که روی زمین افتاده بود و در کنارش ردِ خون دیده میشد. چشمانم را ریز کردم تا صحنهای را که جلویم قرار گرفته بود دقیقتر ببینم. هرچه صدا کردم دوستم تکان نخورد و چیزی که میدیدم نشان میداد او به قتل رسیده است. به همین دلیل با پلیس تماس گرفتم و آنچه را دیده بودم گزارش کردم. کارآگاه پس از ثبت اظهارات این مرد به بررسی اطراف خانه ویلایی پرداخت و سراغ پنجرهای که او مدعی بود جسد مقتول را از آنجا دیده رفت. چند دقیقه بعد وقتی تحقیقات میدانی به پایان رسید او دوست مقتول را به اتهام قتل بازداشت کرد و چند ساعت بعد در جریان بازجوییها او به قتل دوستش اعتراف کرد و گفت با انگیزه سرقت رفیق قدیمیاش را کشته است. او گفت دوستم به تنهایی زندگی میکرد و خبر داشتم که در خانه چند سکه طلا نگهداری میکند. به همین دلیل با انگیزه سرقت طلاها به خانهاش رفتم. او در را باز کرد و در ورودی خانه وقتی چاقویی در دستم دید غافلگیر شد و من با چند ضربه او را به قتل رساندم اما هرچه جستوجو کردم نتوانستم سکهها را پیدا کنم. بعد برای اینکه به دردسر نیفتم با پلیس تماس گرفتم و داستانی ساختگی تعریف کردم که فایدهای نداشت و راز قتل برملا شد. بهنظر شما کارآگاه چطور متوجه شد دوست مقتول دروغ میگوید و با داستانسرایی قصد انحراف تحقیقات پلیس را دارد؟
پاسخهایتان را از طریق پیامک به شماره 300099901 ارسال کنید. به 3نفر از افرادی که پاسخ درست را ارسال کرده باشند به قید قرعه کارت هدیه 500هزارتومانی اهدا میشود.
پاسخ معمای شماره 26
در معمای شماره قبل ماجرای قتل زنی به نام مریم را مطرح کرده بودیم؛ معمایی جنایی که کارآگاهان در نهایت شوهر مریم را بهعنوان قاتل شناسایی و دستگیر کردند و پرسیده بودیم که کارآگاهان چطور به شوهر مریم مظنون شدند؟ دقایقی بعد از وقوع این حادثه یکی از مأموران به شوهر مقتول خبر داده بود که همسرش به بیمارستان منتقل شده اما جزئیاتی از حادثه را بازگو نکرده بود. با وجود این او دقایقی بعد سراسیمه خود را به بیمارستان رساند و سراغ کارآگاه را گرفت و گفت همسرم را با شلیک گلوله به قتل رساندهاند. او وضعیت عجیبی داشت و آشفتگیاش از یک سو و اینکه او چند دقیقه بعد از قتل میدانست که همسرش با شلیک گلوله به قتل رسیده باعث شد کارآگاه به او مظنون شود و در بازجوییهای فنی بود که او به قتل اعتراف کرد.