• شنبه 27 مرداد 1403
  • السَّبْت 11 صفر 1446
  • 2024 Aug 17
دو شنبه 1 مرداد 1397
کد مطلب : 24073
+
-

بازگشت پدر

«مامان پدر کی به خانه برمی‌گردد؟»
زن گفت: «زود، خیلی زود. جنگ تمام شده...
دیگر لازم نیست نگران باشیم.»
«مامان نگاه کن... کشتی رسید!»
نردبانی پایین افتاد. عاقبت همه پیاده شدند. پیتر، شوهر زن هم به خشکی رسید.
ستوان گفت: «این جا را امضا کنید.»
بتی ایستاد و تابوت را لمس کرد.
زن پرسید: «چرا... پیتر؟»
رافائل توبار
DADDY’S HOME
Mommy? When’s Daddy getting here?”
“Soon, very soon,” she said. “The war’s over… no more  warrying.”
“Mom, look-the boat’s here!”
A ladder dropped down. Eventually.
everyone was unloaded. Her  husband. Peter Came ashore.
“Sign here,” the Lieutenant said.
Betty stood embracing the coffin.
“Peter… Why? “she asked.
RAFAEL TOBAR
داستان‌های 55 کلمه‌ای، استیوماس، ترجمه: گیتا گرکانی

 

این خبر را به اشتراک بگذارید