• شنبه 1 دی 1403
  • السَّبْت 19 جمادی الثانی 1446
  • 2024 Dec 21
یکشنبه 27 آبان 1403
کد مطلب : 240668
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/NxzXv
+
-

حرف‌های بچگانه اسرار باند سرقت از خانه‌ها را فاش کرد

دختر 6ساله، پدر سارقش را لو داد

گزارش
دختر 6ساله، پدر سارقش را لو داد

الهه فراهانی- روزنامه‌نگار

«بابا و دایی‌ام دزدند. از دیوار خانه‌های مردم بالا می‌رن و وسایلشون رو می‌دزدند.» وقتی دختربچه 6ساله این جملات را نزد یکی از اقوامشان بیان کرد، اسرار باندی فاش شد که شبانه دست به سرقت از خانه‌های پایتخت می‌زدند. به گزارش همشهری، هفته گذشته زنی جوان با پلیس تماس گرفت و گفت یکی از اقوامش، سارقی حرفه‌ای است. وی توضیح داد: برادر شوهرم به نام شهرام با وجود اینکه تحصیلکرده است اما همیشه مشکلات مالی فراوانی داشت. تا اینکه به تازگی، وضع مالی‌اش از این‌رو به آن رو شد. من و همسرم به آنها مشکوک شده بودیم و همسرم تصور می‌کرد که برادرش در کار قاچاق مواد‌مخدر است اما من دیروز از دختر 6ساله‌ شهرام شنیدم که او سرقت می‌کند. دختر 6ساله شهرام که مهمان خانه ما بود، راز پدرش را نزد من فاش کرد و گفت پدرش به همراه دایی‌اش دزدی می‌کنند. او می‌گفت آنها از دیوار خانه‌های مردم بالا می‌روند و وسایلشان را می‌دزدند. با شنیدن حرف‌های او پی به راز ثروت بادآورده شهرام بردم و تصمیم گرفتم با پلیس تماس بگیرم.

دستگیری
پس از این تماس، تحقیقات تیم پلیس آغاز شد. بررسی‌ها نشان می‌داد که از چند وقت قبل، اعضای یک باند به خانه‌های شمال پایتخت دستبرد زده و اموال قیمتی را سرقت می‌کنند. اگرچه سارقان، صورت‌های خود را می‌پوشاندند تا چهره آنها در دوربین‌های مداربسته ثبت نشود اما مشخصات ظاهری یکی از سارقان با شهرام پدر دختربچه مطابقت داشت. دختر شهرام گفته بود که پدرش با همدستی دایی‌اش سرقت می‌کنند. این درحالی بود که طبق بررسی‌های پلیس، دایی او، یک مجرم سابقه‌دار بود که 2مرتبه به جرم سرقت دستگیر و زندانی شده بود. با این اطلاعات معلوم شد که حرف‌های دختربچه 6ساله حقیقت دارد و ماموران  پس از دریافت دستور قضایی در عملیاتی غافلگیرانه پدر و دایی او را دستگیر کردند. در بازرسی از خانه متهمان، اموال سرقتی به‌دست آمد که جایی برای انکار متهمان نمی‌گذاشت. این دو سارق به سرقت‌های سریالی اعتراف کردند و در ادامه 2 نفر دیگر که با سارقان در زمینه فروش اموال مسروقه، همکاری داشتند دستگیر شدند. تحقیقات تکمیلی از سارقان توسط مأموران پلیس آگاهی تهران زیرنظر دادیار دادسرای ویژه سرقت ادامه دارد.

گفت‌وگو
زندان به‌خاطر مهریه

شهرام مدعی است که لیسانس ادبیات زبان فرانسه دارد و چون در هردو ازدواجش مرتکب اشتباه شده، پایش به دنیای تبهکاران کشیده شده است. گفت وگو با او را بخوانید.
تو که تحصیلکرده‌ای، چرا به جای دزدی سراغ کار درست و حسابی نرفتی؟
راستش را بخواهید حماقت کردم. ازدواج اشتباه کار دستم داد و از همه بدتر اینکه من این اشتباه را 2مرتبه تکرار کردم.  در جریان ازدواج اولم، همسرم از من شکایت کرد و من به‌خاطر مهریه به زندان افتادم و از روزی که پشت میله‌های زندان افتادم، مسیر زندگی‌ام تغییر کرد.
چند وقت زندان بودی؟
6ماه. البته خودکرده را تدبیر نیست. آن زمان مد بود که دختران به اندازه سال تولدشان مهریه تعیین می‌کردند. من هم که عاشق و چشمانم کور شده بود. چه می‌دانستم دختری که عاشقش بودم، قرار است زندگی‌ام را تباه کند و به‌خاطر مهریه مرا به زندان بیندازد. آن هم با وجود یک دختربچه کوچک.
دلیل اختلافت با همسر اولت چه بود؟
چشم و هم‌چشمی.  از همه پول قرض گرفتم که زندگی ای که همسرم می خواست را بسازم. چون حقوقم کفاف خرج زندگی‌ام را نمی‌داد. یک کارمند ساده بودم. وقتی اختلافاتمان جدی‌تر شد آن هم به‌خاطر مسائل مالی، ‌همسرم مهریه‌اش را به اجرا گذاشت و من افتادم زندان. در آنجا با مردی به نام بهرام آشنا شدم و اشتباه دوم را در زندان مرتکب شدم. بهرام یک سارق سابقه‌دار بود و وقتی فهمید توانایی پرداخت مهریه همسرم را ندارم، پیشنهاد داد تا پس از آزادی، راهی سرقت شویم.
و تو هم قبول کردی؟
اول نه، اما وقتی از زندان آزاد شدم و دیدم همه زندگی‌ام بر باد رفته، قبول کردم. همسرم طلاق غیابی گرفته و دخترم را به مادرم سپرده بود. باید خرج خودم و دخترم را می‌دادم به همراه اقساط مهریه همسرم. البته در این بین دوباره عاشق شدم و ازدواج کردم. آن هم با خواهر بهرام. خواهرش میترا به ملاقات برادرش در زندان می‌آمد که باز عشق، چشمانم را کور کرد.
همسر دومت خبر داشت که با برادرش سرقت می‌کردی؟
متأسفانه بله، ‌خبر داشت و اعتراضی هم نمی‌کرد چون او هم عاشق زندگی لوکس و اعیانی بود.
همسر دومت هم در سرقت‌ها نقش داشت؟
گاهی اوقات طلاهایی که سرقت می‌کردیم را می‌فروخت.
برگردیم به سراغ سرقت‌هایتان‌با چه شگردی خانه‌های مردم را خالی می‌کردید؟
بعد از آزادی از زندان شروع کردم به انجام ورزش‌های سخت. کم‌کم پارکوکار حرفه‌ای شدم تا بتوانم از دیوار خانه‌ها بالا بروم. شیوه ما این بود که از بالکن وارد خانه‌ها می‌شدیم و اموال قیمتی مانند پول، ‌طلا، ‌تابلوفرش و... را سرقت می‌کردیم.
خبر داری که چطور لو رفتی؟
متأسفانه بله. دخترم مرا لو داده است. ما معمولا تمام جوانب را رعایت می‌کردیم. صورت‌هایمان را می‌پوشاندیم تا لو نرویم اما درنهایت دستمان رو شد.
چه شد که دختر خردسالت پی به راز شما برد؟
بعد از ازدواج دومم، دخترم را پیش خودم آوردم. او خیلی باهوش است و احتمال می‌دهم وقتی من و همسرم در حال صحبت درباره جزئیات سرقت‌ها بودیم، شنیده است. مثلا به همسرم می‌گفتم از دیوار فلان خانه به راحتی بالا رفتم و حدود یک میلیارد تومان طلا به‌دست آوردم. دخترم این صحبت‌هایی که بین من و نامادری‌اش رد و بدل می‌شد را شنیده است. از سوی دیگر همسر برادرم نیز خیلی به زندگی ما حسادت می‌کرد و دوست داشت سردربیاورد که چطور ما یک‌شبه وضع مالی‌مان خوب شده است. به همین دلیل از دخترم حرف کشیده و او هم راز سرقت‌هایی که مرتکب شده‌ام را فاش کرده است. خیلی ناراحت و خجالت زده‌ام چون فکر نمی‌کردم دخترم از سرقت‌های من باخبر بوده است. این موضوع که پدرش دزد است تا ابد در ذهنش باقی خواهد ماند و من واقعا شرمنده او هستم.

 

این خبر را به اشتراک بگذارید