میراث یک مدافع سلامت
گرامیداشت روز پرستار به احترام مادری فداکار و دختری که دیگر ندارد؛ دلتنگی من برای مهشید تمام نمیشود
مریم سرخوش- روزنامهنگار
«پرستاری نه پولش خوب است و نه شرایطش مطلوب اما با همه این سختیها، نعمت الهی است. خیلیها میآیند، طرح میگذرانند و مدرک میگیرند اما درنهایت یا مهاجرت میکنند یا از این شغل خارج میشوند. کسی که میماند و با مشکلات دوام میآورد توفیق خدا نصیبش شده و باید قلبا شغلش را دوست داشته باشد.» اینها را فاطمه تفتی میگوید که تقریبا 40سال سابقه پرستاری دارد و دختر پرستارش را هم در همین مسیر خدمت از دست داده است.
روز پرستار که میشود، دلش پر میکشد برای دردانهای که دیگر ندارد. حالا نزدیک به 4سال میشود که هیچ تبریکی بینشان رد و بدل نمیشود. مهشید دیگر نیست که اول پیشقدم شود و روز پرستار را به مادرش تبریک بگوید. 4سال است که فاطمه تفتی، دستهگل دلتنگیهایش را روی یکی از سنگهای سرد قطعه50 بهشت زهرا (متعلق به شهدای مدافع سلامت) میگذارد که رویش نوشته «پرستار باردار مهربان بیمارستان لقمان؛ مهشید گودرز.»
مهشید در 24بهمن1399 بدون اینكه حتی یک لحظه فرصت دیدار پسرش را داشته باشد، بهدلیل ابتلا به کرونا چشم از دنیا فروبست و 2ساعت پیش از وداع، پزشکان فرزند او را نجات دادند. مادر داغدیده مهشید، سهشنبه همین هفته در آیین رونمایی از کتابی که در باره دخترش نوشته بودند، شرکت کرد. کتاب «در آرزوی دیدن هایکا» نوشته «مهدیه اسلامی» که به مناسبت گرامیداشت هفته پرستار رونمایی شد. نام یادگاری مهشید را هایکا گذاشتهاند و تفتی یک نکته جالب درباره نام نوهاش مطرح میکند، اینکه هایکا یعنی پسر آرام، او هم مثل دخترش روحی آرام و مهربان دارد. او حرفهای زیادی از آن دوران دارد و پیشتر از همه میگوید: «پرستاری یکی از سختترین کارهای دنیاست اما خدا لطف آن را به همه نمیدهد. بهخاطر همین سختیها هم نمیخواستم مهشید پرستار شود، اما خداوند او را برای این کار انتخاب کرده بود و کسی هم نمیتواند با تقدیر بجنگد.»
دلش میخواست پرستار شود
تفتی میگوید: «من خودم کارشناس پرستاری شهید بهشتی بودم و مهشید هم از همان دوران کودکی با شغل ما آشنا شد. البته نخستینبار که کنکور شرکت کرد و قبول شد، رشته مامایی بود در میبد یزد. کاردانی گرفت و در بیمارستان مهدیه تهران مشغول بهکار شد. 2 سال بیشتر دوام نیاورد و دوباره کنکور داد و پرستاری قبول شد و دوباره همهچیز را از صفر شروع کرد. بعد از کارشناسی هم در اورژانس بیمارستان لقمان که خود من هم بهعنوان مترون حضور داشتم، مشغول بهکار شد و 8 سال در بخش سیپی آر فعالیت کرد.» او ادامه میدهد: «من بازنشسته شده بودم که کرونا شروع شد. در بیمارستان، بخش آیسییوی کرونا دایر کردند و مهشید داوطلبانه به این بخش منتقل شد. همان زمان هم به من گفت و نگران بودم، اما انتخاب خودش بود که به بیماران کرونایی در آن روزهای بسیار سخت کمک کند. روزی که خبر بارداریاش را به من داد، دلم طاقت نیاورد و تأکید کردم ریسک نکند و به دفتر پرستاری بگوید باردار شده است.»
داوطلبانه به بخش آیسییوي کرونا رفت
زمانی که مهشید فوت شد، برخیها میگفتند او را مجبور کردهاند در بخش آیسییوي کرونا بماند. همان زمان همسر او در گفتوگو با فارس در اینباره گفته بود که «برخی از شهادت پرستاران هم برای اهداف خودشان بازارگرمی میکنند. زمانی که همسر من باردار شد و بهدلیل خطراتی که بخش کرونا داشت، مدیر پرستاری و سوپروایزر بیمارستان به او گفتند که باید به بخش دیگری منتقل شود اما مهشید قبول نکرد و با وجود اصرار مسئولان بیمارستان تاماه سوم بارداری بازهم داوطلبانه در آیسییوی کرونا به بیماران خدمت میکرد.» این نکته را تفتی هم تأیید میکند که ماندن مهشید در این بخش برای پرستاری و نگهداری از بیماران کرونایی، انتخاب و اصرار خودش بوده و هیچ اجباری برای او درنظر نگرفته بودند. او ادامه میدهد: «دفتر پرستاری بعد از شنیدن خبر بارداری حتی اجازه ندادند که شیفت بعدی را به این بخش برود و به آیسییوي مسمومان منتقل شد. اما چون روزهای بحرانی کرونا بود، تقریبا بخشهای زیادی از بیمارستان را به بیماران کرونایی اختصاص میدادند و بستری میکردند. مهشید درماه هفتم بارداری بود که بعد از بروز علائم و انجام آزمایش، متوجه شدیم مبتلا به کرونا شده است.»
بهگفته تفتی، مهشید به همراه همسرش در کرج سکونت داشت و ابتدای بیماری خودش را در خانه قرنطینه کرد. حتی درخواست مادرش برای پرستاری را هم رد كرد چون نگران مبتلا شدن او بود اما چند روز بعد بدحال و در بیمارستان امام علی عظیمیه در اتاق ایزوله آیسییو بستری شد. تقریبا 80درصدش ریهاش درگیر شده بود و پزشکان دیگر امیدی به بهبود او نداشتند. 24بهمن1399 دو ساعت پیش از اینكه به رحمت خدا برود، فرزندش را به دنیا آوردند و داخل دستگاه گذاشتند. بعد هم برای مهشید کد زدند و تمام.
اخلاق پرستاری را خداوند به مهربانها میدهد
تفتی به سختیهای شغل پرستاری اشاره میکند و میگوید: «طبيعت رشته پرستاری سختی، رنج و ایثار است. مجاهدت در راه خدا یعنی پرستاری. همیشه به همکارانم میگفتم که شما انتخاب شده و انتخاب نکردهاید. کسی که وارد این شغل میشود همه شرایط سخت را میداند. زمانی که مهشید، پرستار شد، همه به من میگفتند که چرا اجازه دادم او هم پرستار شود. خودم هم به او میگفتم. اما میگفت مادر ، من پرستاری را دوست دارم و اگر چندبار دیگر هم قرار باشد شغلی را انتخاب کنم، همین پرستاری خواهد بود.» او ادامه میدهد: «اخلاق پرستاری را خداوند به افراد صبور و مهربان داده تا محبت را بیدریغ به بیماران هدیه کنند. مهشید هم پرستار شد چون دل مهربانی داشت، همیشه میخندید و با کسی قهر نمیکرد. شما هیچکسی را پیدا نمیکنید که از اخلاق خوش دخترم صحبت نکند. شغلش را دوست داشت و با عشق به آن ادامه داد. خدا جایگاه ابدی و علو درجات به او بدهد.»
پسر آرام ما
تفتی درباره تنها یادگاری فرزندش میگوید: «هایکا بهمن امسال 4ساله میشود. همسر مهشید اهل کرمانشاه بود و نام کردی برای او انتخاب کرد که میگویند بهمعنای پسر آرام است. زمانی که به دنیا آمد من شبها پشت در اتاق NICU میماندم و یک هفته بعد از ترخیص از بیمارستان هم پیش من ماند. اما پس از آن پدرش او را برد و نزد مادربزرگ پدری بزرگش کرد. در تمام این سالها من در فراق دخترم اشک ریختم و از خدا میخواهم که عمری به من بدهد که یادگار فرزندم را بیشتر ببینم. همیشه عکسهایش را میبینم و لذت میبرم. من همیشه بهخودم میگویم مهشید فرزندش را ندید و من هم...»
او ادامه میدهد: «دلتنگی من برای مهشید تمام نمیشود. پنجشنبهها سرمزارش میروم و آنقدر حرف میزنم که آرام شوم. میدانم که برخی چیزها دست ما نیست و فقط به خدای خودم پناه میبرم که به من صبر و آرامش بدهد. شغل پرستاری به ما چیزهای زیادی نشان میدهد. ما فوتیهای زیادی داشتیم و همیشه خودم را اینطور آرام میکنم. نه نخستین مادری هستم که فرزندش را از دست داده و نه آخرین خواهم بود. کاری به غیراز صبر از دست من برنمیآید.»