کودکان در رویای آرش کمانگیر
نام: رفتم به صحرا، آلاچیقبازی
موقعیت: پاسداران و دروس
***
در تهران قدیم که امکاناتی برای سرگرمی و تفریح کودکان وجود نداشت، بازی«رفتم به صحرا» که با ریتم و آوای موسیقیایی همراه بود، طرفداران بسیاری داشت.جواد انصافی، بازیگر و پژوهشگر فرهنگ عامه، میگوید: «یکی از بازیهایی که در گذشته در تهران انجام میشد و از ریتم آواز و حرکات ورزشی مدد میگرفت، بازی«رفتم به صحرا» بود. این بازی خلاقانه به این شیوه بود که بچهها دور هم جمع میشدند و یکصدا میخواندند: رفتم به صحرا، دیدم قورباغه / رفتم به صحرا، دیدم قورباغه // گفتم قورباغه، دماغت چاقه / گفتم قورباغه، دماغت چاقه؟ سپس همه با هم حرکت قورباغه را انجام میدادند، یعنی همانطور که چهاردستوپا نشسته بودند، تندتند به تقلید از حرکت قورباغه به جلو میجهیدند.» وقتی این پرشهای شبیه قورباغه انجام میشد، بچهها دوباره جمع میشدند و برای اینکه هم بازی را ادامه دهند و هم نفسی چاق کنند این بار میخواندند: رفتم به صحرا، دیدم یک لاکپشت / رفتم به صحرا، دیدم یک لاکپشت / گفتم که لاکپشت، لاکت منو کشت / گفتم که لاکپشت، لاکت منو کشت! سپس ادای راه رفتن آرام لاکپشت را درمیآوردند.» بقیه این بازی ریتمیک به همین شکل انجام میشد و بهترتیب یک حیوان سریع و چالاک و یک حیوان کندرو در طول بازی انتخاب میشد و بازی ادامه پیدا میکرد.
انصافی با شور و حال خاصی درباره یک بازی قدیمی دیگر در این محله تعریف میکند: «آلاچیقبازی از بازیهای پرطرفدار تابستانه در محدوده سلطنتآباد بهدلیل وجود درختهای فراوان بود. بچهها 2 گروه میشدند و با خردهچوبهایی که جمع میکردند به ساختن آلاچیق مشغول میشدند. بعد از جمعآوری و ساخت آلاچیق مرحله دوم کار آغاز میشد. بچهها در این مرحله به ساختن تیر و کمان مشغول میشدند. این کمانها با چوب و حصیر ساخته میشدند و هرکسی به خود لقب آرش کمانگیر میداد تا برای تخریب آلاچیق رقیب خود را آماده و سرحال نشان دهد.» در نهایت برنده بازی تیمی بود که تیرهای بیشتری را به آلاچیق رقیب خود نشانده و توانسته بود آسیب بیشتری به کلبه و آلاچیق تیم روبهرو وارد کند.