مثل برگهای پاییزی باشیم
حامد فوقانی
وقت سلام و علیک و احوالپرسی طولانی نیست؛ وقت شوخیهای بامزه و بیمزه نیست؛ وقت اینکه هرطور شده کار را انجام دهیم، نیست. اما برخی انگار گوششان به این حرفها بدهکار نیست و در این روزها که خیلیها عجله دارند، اصلا بی خیال عالم و آدم هستند؛ همانهایی که یکباره ترمز میزنند تا با هممحلهایشان، چاق سلامتی کنند؛ همان راکبان موتورسیکلتی که به جای دادن حواس به بچه مدرسهایهای توی کوچه و خیابان، نمکدان میشوند تا به رفیق یا آشنا نمک بریزند. یا همانهایی که سالی همین یکماه ورود ممنوع رفتنشان میگیرد.
ماه مهر اما ماه مراعات است. وقت سلام و علیک با بوق و تیکه انداختن به دوست از داخل ماشین، ترمزهای ناگهانی، ورود ممنوع رفتن و رد کردن چراغ قرمز حتی برای یک بار در سال نیست. وقت تمرکز است؛ وقت حفظ آرامش و یکدستتر بودن است. مثل همین برگهای چنارهای عزیز تهران که همزمان شروع به زرد شدن میکنند. شاید برگی بیشتر دوام بیاورد اما آن هم سرانجام زرد و خشک میشود و خواهد افتاد؛ یکی زودتر و یکی دیرتر. چه فرقی میکند وقتی سرنوشت و هدف یکی است. هیچ تفاوتی بین فرزند من با فرزند تو نیست؛ به هر دو میگویند دانشآموز.
یادمان باشد بسیاری از آنچه تصورش را هم نمیکردیم در زندگیمان رقم خورده، باز هم رقم خواهد خورد. چه بسا برگ زردی که زودتر از درخت خداحافظی کند، سفری طولانی، همراه با آب یکجوی پیشرو داشته باشد و در عوض برگی که بیشتر بر شاخه بماند، آنی پس از افتادن، زیر پای یکبچه مدرسهای خرد شود. کسی چه میداند که شاید آه همسایه مدرسه بهخاطر بیملاحظگی، کارساز شود و شاید خدا پدرآمرزی پشت ملاحظه کردنمان باشد. مهر، ماه مراعات است؛ وقت سلام به یکدست و همراه شدن با دیگران.