حمیدرضا محمدی
جغدِ جهلِ جنگ که بر آسمان سرزمینی سایه میافکند، جز خون و خرابی چیزی به بار نمیآورد و ایران ما درست ۴۴ سال پیش به چنین محنت و دهشتی گرفتار آمد. چه بسیار خانهها که ویران شد و چه فراوان خانوادههایی که از هم پاشید. چه پرشمار فرزندانی که پدر و مادر خود را از دست دادند و چه پرتعداد والدینی که سوگوار اولاد شدند و البته چه وافر زنانی که در فراق غم شوی خود ماندند و اما چه بیشمار جوانانی که برای خاک خویش، برای تن، برای وطن به پاخاستند و آنی و دمی از مقصودِ معهود خود عدول و نزول نورزیدند و عهد شاذ شباب را مصروف و مشغول دفاع از میهن کردند، از همهچیز خود گذشتند و حتی شناسنامه خود را تغییر دادند تا در این جهاد سهمی و نقشی داشته باشند. هرچند نباید زنان شَجیع و دلیری را از یاد برد که از بن جان و تا کنه وجود به جد و جهد برای آزادی و آبادی این کهنبوم پوییدند و جرعهای وامانده و درمانده نشدند.
نبردی نابرابر که سرتاسرش، نه خشم که پر از خاطره بود. اسطورههایی که باید راهشان رسم شود و از قفایشان، باید و شاید که سرلوحه و سرمشق شود آن همه خلوص و خضوع و خشوع. آنان نماد و نمود شجاعت و رشادت و جلادت و صلابت و مهابت بودند. مردانِ مردی که در این مردستان، از خان و مان و مال گذشتند برای نیل به امری والاتر و بالاتر و بهتر. آنان نه برای خود که برای خدا و برای مردمشان، رزمجامه بر تن کردند تا بروند و نگذارند حتی به ذرهای از خاک مولد و موطنشان دستخوش دستاندازی ناپاکان روزگار خود شود و چنین آن هم شد و ما امروز و اکنون، مدیون و مرهون آن همه و همه آن ازجانگذشتگیهاییم. باشد که قد و قدرشان را بدانیم و ارج و اجرشان نهیم.
* مصراعی از منظومه ویس و رامین سروده فخرالدین اسعد گرگانی
هنرشان در شجاعت بیشمارست*
در همینه زمینه :