همراه با زائران اربعین
قرار نبود سهمش از بهترین روزهای زندگی کنج زندان باشد، اما چشم باز کرد و دید یک لحظه خشم و کنترل نکردن عصبانیت بلایی برسر جوانیاش آورد که نگو و نپرس. چشم باز کرد و دید یک هول دادن همراه با خشم، نام قاتل را پسوند اسمش کرد. خانواده مقتول راضی نشدند به بخشش و او هم راضی است به رضای آنها و رضای خدا و حالا این روزها دلخوشی او و 49زندانی دیگر ندامتگاه قزلحصار شده یک کارگاه جمع و جور در زندان. قصه آدمهای این کارگاه که هر روز صبح از بند زندان خودشان را میرسانند به کارگاه ساخت کوله پشتی زائران اربعین از آن روایتهای شنیدنی است. خدا میداند در دلشان چه گذشت وقتی نذر کردند که به نیت آزادی و به نیت شریک شدن در ثواب پیاده روی اربعین، روزانه 2هزار و 500کوله سفری بدوزند. وقتی دوخت هر کوله تمام میشود و آن را داخل پلاستیک میگذارند نیت میکنند و از امام حسین میخواهند آنها را هم شریک پیاده روی اربعین کند. این 50زندانی در کارگاه زندان قزلحصار هر روز 2هزار و 500کوله سفری سبک تولید میکنند تا برسدبه دست زائران مسیر آسمانی نجف به کربلا.
آخرین درس آقای معلم
سالها پای آن تختههای گچی ایستاده بود، صبوری کرده و دلسوزانده بود تا آن بچهها از پشت نیمکتهای قدیمی مدرسه هرکدام روی نیمکت اثرگذاری در کشور بنشينند و آیندهساز باشند. پای درس آقا معلم بچهها هم زندگی آموختند و هم علم. کمکم قد کشیدند، بزرگ شدند و آقا معلم موسپید کرد و شکسته و بازنشسته شد اما این هم پایان کار او نبود. چند روز پیش دنیا روی قلب آقامعلم سنگینی کرد و او دچار سکته قلبی و سپس مرگ مغزی شد اما آخرین درسش را هم روی تخت بیمارستان برای بچهها و اطرافیانش هجی کرد. آقا معلم رفت اما آن روز زنگ درس زندگی بود چرا که وصیت کرده بود تمام اعضای بدنش را اهدا کنند و زندگی را به چند بیمار نیازمند پیشکش کنند. غلامرضا محمدی معلم اهل خلخال حالا در کارنامه افتخاراتش مشق زندگی و جانبخشی هم به ثبت رسیده است.
خوش خبر
در همینه زمینه :