در تازهترین عملیات پلیس تهران 231سارق و مالخر دستگیر شدند
از دستگیری آقای گل تا سارقان تخم شترمرغ 30میلیاردی
الهه فراهانی- روزنامهنگار
231سارق و مالخر در عملیات تازه پلیس آگاهی تهران دستگیر شدند؛ مجرمانی که در میان آنها از طلافروش ورشکستهای که تبدیل به سارق شده تا سارقان تخمهای شترمرغ 30میلیارد تومانی به چشم میخورند. به گزارش همشهری، سردار عباسعلی محمدیان، فرمانده انتظامی تهران روز گذشته در جمع خبرنگاران درباره دستاوردهای این طرح گفت: عملیات دستگیری این مجرمان در 72ساعت گذشته از سوی کارآگاهان پلیس آگاهی تهران رقم خورد اما تحقیقات برای شناسایی متهمان از روزها قبلتر آغاز شده بود. وی با اشاره به بازداشت 231سارق و مالخر در این طرح افزود: این افراد در قالب ۵۱باند اقدام به سرقت میکردند که از این افراد تعداد زیادی تلفن همراه، خودرو، موتورسیکلت و سایر اموال سرقتی کشف شده است. فرمانده انتظامی تهران از شهروندان خواست از خرید اموال دستدوم که مشکوک به سرقت هستند خودداری کنند، چرا که اگر اموال سرقتی مشتری نداشته باشد، چرخه سرقت متوقف میشود. وی یکی از بزرگترین اشتباهات مالباختهها را نگهداری اموال در خانه عنوان کرد و گفت: بعضی تصور میکنند امنترین جا برای اموالشان گاوصندوق خانه است، حال آنکه به سارق كمك کردهاند همه سرمایهشان را یکجا به سرقت ببرد. بهگفته وی، گاوصندوق باید شرایط ایمن داشته باشد، مثلا در دیوار جاسازی شده باشد یا به اسکلت ساختمان جوش داده شده باشد و اصلا در دید و در دسترس نباشد.
گفتوگو1
تخم شترمرغهای 30میلیاردی
در میان مجرمان بازداشت شده از سوی پلیس، اعضای باندی حضور دارند که سرقتی عجیب را رقم زدهاند؛ سرقت چند جعبه تخم شترمرغ که بهگفته مالباخته 30میلیارد تومان ارزش داشت. یکی از سارقان به نام وحید که جوانی 37ساله است از این سرقت میگوید.
به چه جرمی دستگیر شدهای؟
سرقت از خودروها. من و رفیقم در خیابانها پرسه میزدیم و بعد از بین ماشینهای پارک شده کنار خیابان، قرعهکشی و یکی را برای سرقت انتخاب میکردیم. سپس با پیچ گوشتی شیشهاش را میشکستیم و محتویات داخل آن را به سرقت میبردیم.
پس ماجرای سرقت تخم شترمرغها چه بود؟
راستش اول فکر کردیم به کاهدان زدهایم و چند تا تخم شترمرغ بیارزش نصیبمان شده است. حتی در اینترنت هم سرچ کردیم و دیدیم قیمت آنچنانی هم ندارد اما وقتی دوستم، تخم شترمرغها را نزد یکی از دوستانش که عتیقهشناس است، برد، او گفت که اینها آثار هنری است که شاید بیش از 8میلیارد ارزش داشته باشد. البته الان متوجه شدیم ارزش 30میلیارد تومانی داشته است.
میدانید متعلق به چهکسی بود؟
ما شاکی را بعد از دستگیری دیدیم. ظاهرا هتلدار و پزشک است. البته هنرمند است و یک نمایشگاه صنایعدستی هم برپا کرده. این تخم شترمرغها را که بهصورت ماهرانه روی آنها حکاکی و تبدیل به آثار هنری کرده بود، قرار بوده در نمایشگاه خود به نمایش بگذارد و میگفت 30میلیارد تومان ارزش دارند.
از جزئیات این سرقت بگو؟
من و رفیقم در یکی از خیابانهای شرق پایتخت بودیم. آن شب اصلا قصد سرقت نداشتیم. ناگهان دوستم به من اشاره کرد و گفت ببین داخل آن پرادو چند تا جعبه است. نگاه کردم و دیدم جعبهها در صندلی جلو و عقب چیده شده بود. کارتن پفک و بادام زمینی بود. دوستم گفت حتما داخل آنها وسایل گرانقیمت است. راستش من هم وسوسه شدم و با خودم گفتم حتما کریستال یا عتیقه داخلشان است. اما بعد بیخیال شدم و گفتم امشب حس سرقت ندارم. دوستم اصرار کرد و گفت بیا برویم جعبهها را برداریم چون به دلش افتاده بود ارزشمند است. همین شد که با پیچ گوشتی شیشه ماشین را شکستیم و چند تا از جعبهها را به سرقت بردیم.
در تمام ماشینها را با همین شیوه باز میکردید؟
بله، شیوه و شگرد ما همین بود. هر ماشینی که انتخاب میکردیم با همین روش شیشه را می شکستیم، در را باز
می کردیم و اموال قیمتی داخل آن را به سرقت میبردیم.
پروندهات نشان میدهد که سابقهداری؟
درست است. هم من و هم دوستم سابقهدار هستیم. 5یا 6مرتبه دستگیر شدهایم. به جرم سرقت، درگیری و حمل موادمخدر و مشروب. به تازگی از زندان آزاد شده بودیم و چون معتاد به شیشه هستیم، تصمیم گرفتیم برای تامین پول مواد، سرقت را از سر بگیریم اما باز هم دستگیر شدیم و باز هم باید به زندان برویم.
گفتوگو2
سرقتهای عجیب آقای گل
«به من میگویند آقای گل»؛ این را جوانی 30ساله میگوید که اسمش علی است. او هم یکی از دزدان دستگیر شده در طرح تازه پلیس است. میگوید: « میخواستم شبیه علی دایی شوم و مرام او را داشته باشم و به مردم کمک کنم. برای همین به من میگفتند آقای گل.» گفتوگو با او را بخوانید.
اتهامت چیست؟
سرقت منزل.
چطور از خانهها سرقت میکردی؟
اغلب با استفاده از شاه کلید. گاهی هم با کارت یا وسایل دیگر در خانهها را باز میکردم.
معتادی؟
قیافهام اینطوری نشان میدهد؟ فکر میکنید آدم بدبختی هستم؟ من یک زمانی برای خودم برو و بیایی داشتم. طلافروش بودم؛ طلافروش کیفی. میلیون میلیون طلا و دلار معامله میکردم و زندگیام را توپ تکان نمیداد اما بدشانسی آوردم.
مگر چه اتفاقی افتاد؟
ورشکست شدم. البته درستش این است که شریکم سرم را کلاه گذاشت و بخش زیادی از سرمایهام را بالا کشید و بعدش هم آب شد، رفت زیر زمین. فکر میکنم الان کانادا باشد. من ماندم با یک دنیا بدهی. شرایطم روزبهروز بدتر میشد تا اینکه یک روز بهصورت اتفاقی با فردی در فیسبوک چت کردم. دوست شدیم و به او از مشکلاتم گفتم و او گفت میتواند کمکم کند. گفت یک کار خوب برایم سراغ دارد. دو سه روز بعد با دوست مجازیام که نامش ناصر بود قرار گذاشتم. من ساکن تهران نیستم و در یکی از شهرهای مرکزی کشور زندگی میکنم. دوست مجازیام تهران زندگی میکرد و در یکی از محلههای پایتخت قرار گذاشتیم. آن روز ناصر به من گفت که به تازگی با یک باند سرقت آشنا شده است. ناصر هم مثل من تحصیلکرده بود و تجارت میکرد اما او هم سرنوشتش مشابه من بود؛ شریکش سرش را کلاه گذاشته و فرار کرده بود. او هم یک مالباخته ورشکسته بود. بعد هم پیشنهاد سرقت داد و من قبول کردم.
چرا یک طلافروش باید قبول کند وارد باند سرقت شود؟
چون آن طلافروشی که منظورتان است، ورشکسته شده و همه زندگیاش بر باد رفته بود. چون او روزی در اوج بود و حالا زمین خورده بود و این را نمیتوانست تحمل کند. از من پرسیدید معتادی؟ من حتی سیگار هم نمیکشم. یک زمانی فوتبالیست حرفهای بودم و چون میخواستم شبیه علی دایی بشوم، به من میگفتند آقای گل. راستش از مرام آقای دایی خوشم میآمد و زمانی که پولدار بودم، دست خیلیها را گرفتم. دلم میخواست دوباره به اوج برگردم و فکر میکردم فقط با سرقت است که میتوانم پول زیادی در بیاورم.
چند سرقت انجام دادی؟
3یا 4مورد در تهران. 4یا 5مورد هم در شهرخودمان.
بیشترین پولی که از این سرقتها گیرت آمد، چقدر بود؟
یکبار رفتم خانه یک طلافروش در شهر خودمان. البته خانه را بهصورت اتفاقی شناسایی کرده بودم. آنجا یک گاوصندوق بود. داخلش 90سکه تمام بهار و 2 کیلو طلا بود. آن شب جشن بزرگی گرفتم و یک هفته هم رفتم سفر خارجی!
مهمترین سرقتت همین بود؟
بله. اما یک سرقت عجیب هم داشتم. یکبار با همدستانم رفتیم داخل خانهای و با خودمان گنجیاب هم برده بودیم. متوجه شدیم طلاها داخل گونی برنج است. فکر کردیم همه را برداشتهایم اما ماجرا ادامه داشت. من خیلی تشنه بودم و در فریزر را باز کردم تا یخ بردارم و آب خنک درست کنم. ناگهان چشمم افتاد به بستههای مرغ که خیلی مرتب و عجیب چیده شده بودند. آنها را برداشتم و دیدم صاحبخانه بخشی از طلاهایش را داخل مرغها گذاشته است. این عجیبترین سرقتی بود که انجام دادم و از روزی که دستگیر شدهام برای همه متهمان این ماجرا را تعریف کردهام.
گفتوگو3
سرقت در تهران، فروش در افغانستان
تنها زنی است که در میان متهمان به چشم میخورد. گوشه حیاط اداره آگاهی ایستاده و گاهی دستانش را روی صورتش میگیرد که اشکهایش را پاک کند. جرمش خرید اموال مسروقه است. گفتوگو با او را بخوانید.
بیشتر چه اموالی از سارقان میخریدی؟
من مالخر نیستم. اشتباهم این بود که اجازه دادم خانهام انبار اموال مسروقه شود.
اما در پروندهات نوشته شده که با همدستی همسرت، گوشیهای مسروقه را از سارقان میخریدید، به افغانستان میفرستادید و در آنجا میفروختید؟
من نقشی در این کارها نداشتم. کار دوستان شوهرم بود. گوشیهای سرقتی را تغییر سریال میدادند و به افغانستان میفرستادند. خودم اهل افغانستانم اما در ایران متولد شدهام. خانوادهام سالها قبل به ایران مهاجرت کردهاند و من اینجا به دنیا آمدهام و برای همین پلیس تصور میکند که من هم در این کار نقش داشتم.
شوهرت هم افغانستانی است؟
بله. از اقوام دورمان است. دو سالی میشود ازدواج کردهایم و یک دختر خردسال داریم. راستش ما در یک قالیشویی سرایدار بودیم. شوهرم کارگری میکرد و یک اتاقک سرایداری به ما داده بودند اما وقتی با سارقان و مالخران آشنا شد، آنها برای ما خانهای اجاره کردند تا خانه را تبدیل به انبار کنند. هر روز گوشیهای سرقتی را به خانه ما میآوردند و خودشان کارهایش را انجام میدادند. باور کنید من و شوهرم نقشی نداشتیم. فقط خوشحال بودیم از اینکه خانه مستقل داریم.
پس چرا سارقانی که دستگیر شدهاند، اعتراف کردهاند که گوشیها را به تو و شوهرت میفروختند؟
دروغ میگویند. آنها را اعضای اصلی باند میفروختند. ما فقط در آن خانه زندگی میکردیم.
چند وقت است که خانه را برایتان اجاره کرده اند؟
4ماهی میشود.
میدانی ارزش اموال مسروقه چقدر بوده است؟
از صحبت هایشان شنیدم که میگفتند بالای 6میلیارد تومان اما باور کنید به ما پولی نمیدادند. همین خانهای که به ما داده بودند ارزشش خیلی زیاد بود.
سابقهداری؟
نه. اصلا. نخستینبار است که پایم به اداره پلیس باز میشود.
خودت کار میکنی؟
قبل از بچهدار شدنم کار میکردم. تتوکار هستم و برای آنها که به خالکوبی علاقه دارند، تتو میزدم. (با گریه) کاش آزادم کنند، بچهام در خانه تنهاست...