غروب خزینه در حمام خورشید
موضوع: حمام قدیمی محل
ویژگی: نخستین حمامدوشی
اهالی محله سلسبیل در دورانی که هنوز حمام دوشی وجود نداشت، برای استحمام به خزینه حمام خورشید میرفتند؛ خزینهای که خاطرات متنوعی را برای ساکنان این محله تداعی میکند.
سید رسول امینی، تهرانپژوه، درباره هویت تاریخی حمام خورشید میگوید: «اهالی برای نظافت و استحمام به حمامهای عمومی محل ازجمله حمام خورشید میرفتند؛ حمامی که برخلاف امروز «خزینه» داشت و آب آن اغلب مانده و بویناک بود. از حمام که بر میگشتی تا چند روز بوی بد خزینه با تو همراه بود. همین مرکز بهظاهر بهداشتی، منشأ بسیاری از بیماریها بود. این وضع همینطور ادامه داشت تا اینکه وزارت بهداشت وقت تصمیم گرفت حمامهای خزینهای را تعطیل و به جای آن حمامهای دوشی تأسیس کند.»
آن زمان اگرچه رادیو و تلویزیون نبود، اما این موضوع نقل همه محافل ازجمله عزا، عروسی و مهمانیهای خانوادگی و بازار شد و برای خودش مخالف و موافقهای بسیاری تراشیده بود. مخالفان به اداره بهداشت نامه و طومار اعتراضآمیز نوشتند که باید درهای این حمامهای دوشی مهر و موم شود و مردم به حمام خزینهای بروند. امینی در ادامه روایت میکند: «مرحوم سیف نوریان، در سلسبیل یک حمام دوشی با اسلوب بهداشتی، تمیز و شیک راهاندازی کرد. همزمان با آن مخالفتها و نقزدنهای برخی مدعیان نیز شروع شد و انواع و اقسام شبهات هر روز مطرح میشد. خورشید هم حمام عمومی داشت، هم نمره. حمام عمومی مردانه پس از ورودی، سمت راست قرار داشت و کمی جلوتر جایگاه صندقدار بود. همچنین حمام عمومی زنانه هم با در ورودی جداگانهای از خیابان سلسبیل سمت چپ بنای گرمابه خورشید واقع شده بود.» معماری و بازسازی این حمام قدیمی هم داستان جالبی دارد که امینی آن را اینطور تعریف میکند: «بنای حمام خورشید از ساروج که ملاطی مقاوم در برابر آب است ساخته شده بود. نمای بیرونی حمام، سنگ مرمر سبزرنگی بود با در ورودی مشبک زیبایی که هرچند سال یکبار رنگ میشد. یادم هست که آخرین بار توسط آقای صابر تقیپور رنگ شد. شبهای جمعه از همه روزهای دیگر شلوغتر بود، چون مردم بعد از یک هفته کار و تلاش خود را برای مهمانی اقوام و خویشان آماده میکردند و در طول سال نیز چند روز مانده به عید نوروز، حمام شبانهروز کار میکرد. یادم هست فردی به نام آقای خداداد با گرفتن 2یا 5ریال از مشتریان چند بیتی از شاهنامه را برایشان میخواند و حسینآقا سیف نوریان، مسئول و مدیر حمام مدام قدم میزد و با مشتریان که بچههای محل بودند گپ میزد. روبهروی میز حسینآقا یخچالی بود پر از نوشابههای شیشهای کانادا که با سفارش مشتریان توسط فردی به نام هوشنگ بهدست آنها میرسید.»