گزارشی از سرنخهای عجیبی که باعث حل شدن پروندههای جنایی قدیمی شدهاند
گوشی موبایل اسرار جنایت 10ساله را فاش کرد
الهه فراهانی- روزنامهنگار
معمای قتل نگهبان گاراژ در پایتخت، سالها سر به مهرمانده بود تا اینکه بعد از گذشت 10سال، روشن شدن گوشی موبایل مقتول اسرار این جنایت قدیمی را فاش کرد.
به گزارش همشهری، این پرونده قدیمی در یکی از روزهای مهر سال 93گشوده شد. آن روز گزارش یک حادثه حریق در گاراژی واقع در فشافویه به سازمان آتشنشانی اعلام شد. آتشنشانان پس از دریافت این گزارش به محل حادثه رفتند و شعلههای آتش را مهار کردند. پس از مهار حریق بود که پیکر بیجان مردی در گاراژ کشف شد. بررسی کارشناسان نشان داد که حریق بهصورت عمدی رخ داده است. همچنین با حضور تیم جنایی در گاراژ مشخص شد که متوفی مردی 45ساله و نگهبان گاراژ بوده که ظاهرا قبل از آتشسوزی هدف ضرب و شتم قرار گرفته و خفه شده است. آنچه مسلم بود، اینکه عامل جنایت پس از قتل نگهبان گاراژ، آنجا را به آتش کشیده بود تا سرنخی به جا نگذارد. در این شرایط مأموران تحقیقات خود را برای شناسایی قاتل آغاز کردند.
10سال بعد
کارآگاهان جنایی در این سالها چندین مظنون را شناسایی و دستگیر کردند، اما هیچ مدرک محکمی علیه هیچکدام از آنها بهدست نیامد و همه مظنونان بعد از تحقیقات پلیسی آزاد شدند. درحالیکه قریب به 10سال از وقوع این جنایت گذشته بود، مأموران پلیس چند روز پیش سرنخ تازهای در این پرونده بهدست آوردند؛ این سرنخ روشن شدن موبایل مقتول بعد از گذشت 10سال از جنایت بود. گوشی موبایل مقتول بعد از جنایت ناپدید شده بود و حالا روشن شدن آن میتوانست سرنخ مهمی برای شناسایی قاتل باشد. در این شرایط تحقیقات ادامه یافت و مردی که گوشی موبایل مقتول را در اختیار داشت، شناسایی و دستگیر شد. او مدتی بود که با مقتول آشنا شده و در گاراژی که مقابل محل کار مقتول بود، کار میکرد و نگهبان گاراژ بود. هرچند او در ابتدا اصرار داشت که بیگناه است، اما در جریان تحقیقات به قتل دوستش در مهرماه سال 93اعتراف کرد و گفت: من و ارسلان(مقتول) با هم دوست بودیم و هیچ مشکلی میان ما وجود نداشت، اما مدتی بود که رفتارهای ارسلان تغییر کرده بود. او مدام
سر به سر من میگذاشت و مرا اذیت میکرد و همین موضوع موجب شده بود تا از او کینه به دل بگیرم.
وی ادامه داد: او با شوخیهایش مرا مسخره میکرد تا اینکه روز حادثه بر سر همین مسئله با او درگیر شدم. دعوای ما به کتککاری کشیده شد و درحالیکه بهشدت عصبانی بودم با کمربند خفهاش کردم. سپس برای اینکه ردی از خودم به جا نگذارم و مسیر پرونده را تغییر بدهم، اتاقک نگهبانی را به آتش کشیدم و موبایلش را به سرقت بردم. در همه این سالها دست به موبایل ارسلان نزده بودم تا اینکه چند روز قبل هنگام مرتب کردن کمدم چشمم به گوشی موبایل او افتاد. به گمان اینکه آبها از آسیاب افتاده، گوشیاش را روشن کردم، اما خبر نداشتم که این موضوع باعث لو رفتنم خواهد شد.
با اعترافات متهم، اسرار این جنایت 10ساله فاش شد و مرد جنایتکار برای انجام تحقیقات تکمیلی در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی قرار گرفت.
رازهای چندساله
گاهی وقتها، زمانی که همه تصور میکنند هیچ سرنخی برای حل یک پرونده جنایی وجود ندارد و قاتل هرگز دستگیر نخواهد شد، سرنخی یافت میشود که یک معمای چندساله را حل میکند. در این قسمت به مرور برخی از این پروندهها میپردازیم.
دعوای رازگشا
یکی از این پروندهها مربوط به قتل زنی جوان در پایتخت است. این پرونده به دهه 80برمیگردد. آن زمان جسد زنی به نام مهری در بیابانهای اطراف بهشت زهرا توسط چوپانی پیدا شد. مهری اهل یکی از شهرستانهای کشور بود که بهدلیل اختلاف با خانوادهاش، فراری شده بود. خانوادهاش خیلی پیگیر پرونده قتل او نبودند و مأموران هم نتوانستند سرنخی از قاتل بهدست آورند تا اینکه بعد از گذشت 11سال زنی به اداره پلیس شهرستان پاکدشت رفت و گفت همسرش قاتل است. او گفت که بر سر مسائل خانوادگی با شوهرش درگیر شده و این مرد درحالیکه او را به باد کتک گرفته، گفته بود که «تو را هم مثل مهری که 11سال پیش کشتم، میکشم.» به این ترتیب مرد افغان دستگیر شد و به قتل مهری اعتراف کرد.
اعترافات یک زورگیر
پرونده قتل دیگری که 10سال زمان برد تا رازگشایی شود، مربوط به کشته شدن زنی 70ساله در نوروز سال 81است. این زن در یکی از محلههای تهران به تنهایی زندگی میکرد که قربانی سرقتی مرگبار شد. تحقیقات در این پرونده به بنبست رسیده بود تا اینکه بعد از 10سال یعنی اوایل سال 91، اعضای یک باند زورگیری در تهران دستگیر شدند. یکی از اعضای این باند که از سرکرده باند کینه به دل داشت به مأموران گفت: «من میخواستم از این باند جدا شوم، اما سرکرده باند مرا تهدید به قتل کرد. او میگفت که 10سال قبل زنی تنها را بهخاطر سرقت طلاهایش به قتل رسانده و بهراحتی میتواند بار دیگر دست به جنایت بزند.» وقتی مأموران به تحقیق از سرکرده باند زورگیران پرداختند، او اعتراف کرد که 10سال قبل زنی تنها را که از آشنایانش بوده بهدلیل سرقت طلا و جواهراتش به قتل رسانده است.
خاطرهگویی عجیب
یکی دیگر از پروندههایی که با گذشت چند سال از وقوع جنایت فاش شد، مربوط به قتل مرد مسافرکشی در تهران بود. ماجرای این پرونده به اول تیر سال 98برمیگردد. اسرار این پرونده جنایت در هالهای از ابهام بود تا اینکه بعد از چند سال مردی افغان در یک محفل شبانه، وقتی دید که همه در حال خاطرهگویی از کارهای خلافشان هستند، برای اینکه نزد آنها کم نیاورد تعریف کرد که مدتها قبل یک مرد ایرانی را ربوده و به قتل رسانده است. این مرد دستگیر شد و در بازجوییها اعتراف کرد که بهعنوان مسافر سوار بر خودروی مقتول شده تا دست به سرقت اموالش بزند، اما جانش را گرفته و جسدش را رها کرده است.
اعتراف پای بساط
همه تصور میکردند که دختر جوانی که سالها پیش جسدش در دامنه کوهی در یکی از روستاهای دماوند پیدا شده بود بهخاطر سقوط از کوه جان باخته است، اما 10سال بعد مردی که برای مصرف مواد به پاتوق معتادان رفته بود، پس از مصرف زیاد مواد، خاطرهای را بازگو کرد و گفت که سالها قبل دختر موردعلاقهاش را از کوه به پایین پرتاب کرده و به قتل رسانده و دستش هرگز رو نشده است. افرادی که آن روز در پاتوق معتادان حضور داشتند با شنیدن خاطره هولناک مرد معتاد، وحشت کردند و تصمیم گرفتند قاتل را لو بدهند. به این ترتیب قاتل دستگیر شد و اعتراف کرد 10سال قبل، وقتی از دختر موردعلاقهاش جواب منفی شنیده، در اقدامی هولناک وی را از ارتفاعات روستایی در دماوند به پایین پرتاب کرده و به زندگیاش پایان داده است.