سیدسروش طباطباییپور
معلمها سر کلاس خیلی حرف میزنند و روزنامهنگارها، قلم و حالا ترکیبش، همین میشود که میخوانید. اینها برگی از یادداشتهای روزانه یک معلم ساده است و یک روزنامهنگار خطخطی.
دفترم! فصل امتحانها، نرم نرمک فرارسید و روز حساب و کتاب طلوع کرد! یعنی بچههایی که در طول سال تحصیلی، بخور و بخواب راه انداخته بودند، حالا باید تاوانش را پس بدهند و دانشآموزان کوشا، چون تلاش کاشتند، حالا میتوانند لبخند درو کنند.
ولی ماجرا به این کشکیها هم نیست. اصلا من و شما هم یک روز دانشآموز بودیم! مگر میشود در یک شب اندوخته یکساله را در یک درس چنان مرور کرد که چیزی از قلم نیفتد؟ و مگر میشود، در روز امتحان، همه نکات بهحافظه سپردهشده را بیکموکاست روی برگه امتحان منتقل کرد؟ و مگر شرایط سؤالهای امتحانی و نور و هوا و صدای گامهای مراقبان جلسه آزمون، آنقدر استاندارد و مناسب است که بشود از بچهها انتظار حاضرجوابی داشت؟ و مهمتر از آن، مگر هدف غایی آموزش و پرورش این سرزمین، بهچالشکشیدن حافظه کوتاهمدت بچهها بود؟
اگر اینگونه بود که احتمالا رایانه شخصی نیمسوز من، به اتکای ارتباط با چاه ویل اینترنت، فرهیختهترین دانشآموز جهان است؛ چون هر زمان چیزی از او میپرسم، بیکموکاست و بیمنت پاسخ میدهد؛ آن هم به چند زبان زنده دنیا! خوب بهخاطر دارم وقتی به بهانه درس پنجم کتاب فارسی کلاس ششم، هفتخان رستم را تدریس میکردم، به بچهها یادآور شدم که خانها همان چالشهایی هستند که سر راه من و شما نیز سبز میشوند و ما هم باید رستموار آنها را بهخاطر هدفی ارزشمندتر از پیش رو برداریم وکلی به بچهها یادآور شدم که ماجرای خانهای شاهنامه، قصههایی نمادین است که فردوسیِ جان، برای ما تعریف کرده و قرار است ما در ظاهر داستان گیر نکنیم و به عمق حرف پادشاه سخن پی ببریم. آن روز بچهها از خانهای واقعی زندگیشان گفتند و از تلاشهای ارزشمند و شجاعانهای که چون رستم انجام داده بودند تا از پس آنها برآیند.
اما همین سهشنبه، طراح سؤال آزمون نهایی فارسی کلاسهای ششم در منطقه 3 حسابی مرا کنف کرد! آخر همه عمق ماجرای هفتخان رستم را رها کرده بود و از بچهها خواسته بود ماجرای خان اول و هفتم رستم دستان را بهترتیب و از حفظ بنویسند!
وسط جلسه امتحان، یکی از بچهها دستش را بلند کرد و گفت: «آقا مگه شما سر کلاس نگفتین خان اول و پنج و دهم، همه بهانه است و شیر و اژدها و ارژنگدیو، همه نمادند و ما باید به عمق حرف فردوسی توجه کنیم! پس حالا چرا...!» قصه پرغصه آزمونهای نهایی متوسطه دوم که شنیدنیتر است؛ بیچارهها از کلاس دهم گرفته تا یازدهم و دوازدهم، هر روز در جلسهای شبیه کنکور سراسری شرکت میکنند! و این در حالی است که قرار بود حتی همین کنکور کوفتی را هم از سر راه سرنوشت بچهها برداریم و حتی همان یک آزمون سراسری را هم کمرنگ کنیم. حالا اگر بهطور متوسط، هر دانشآموز دوره متوسطه دوم هر سال در 10آزمون نهایی شرکت کند، بهخاطر تأثیر مستقیم نمره آزمونهای نهایی در آزمون سراسری، بهجای یک آزمون کنکور، هر دانشآموز باید در 3سال آخر دبیرستان، استرس 31آزمون شبیه کنکور را تحمل کند! 30آزمون نهایی و یک آزمون کنکور در 3سال!
وقتی سهشنبه، امتحان فارسی به پایان رسید، با بچهها توی حیاط، کلی گفتیم و خندیدیم، اما خنده تلخ من از گریه غمانگیزتر است؛ کارم از گریه گذشتهاست، به آن میخندم.
رستم در خان هشتم چندبار به رخش چشمک زد؟
در همینه زمینه :