• یکشنبه 27 خرداد 1403
  • الأحَد 9 ذی الحجه 1445
  • 2024 Jun 16
پنج شنبه 3 خرداد 1403
کد مطلب : 225793
+
-

همه برای وداع با عزیز

روزگار
همه برای وداع با عزیز

فاطمه عسگری‌نیا؛ روزنامه‌نگار

از همان 5سالگی که یتیم شد، درد یتیمی و بی‌پناهی را از سنین کودکی پای بساط‌های کوچک و بی‌رمق دستفروشی یا پادویی در حجره‌های بازار با پوست و استخوانش لمس کرده بود. نامش ابراهیم بود؛ ابراهیمی که بعد از بزرگ‌شدن و به قول خودش رسیدن دستش به دهانش همه دغدغه‌اش شد بازکردن گره از زندگی محرومان و مردم مظلوم. به خاطر همین وقتی تصمیم گرفت از پشت میز ریاست قوه قضاییه بلند شود و به قوه مجریه برود، فقط یک هدف داشت و آن حل مشکلات مردم بود؛ چرا که معتقد بود اگر خیلی از مشکلات نباشند پرونده‌های دستگاه قضایی هم کمتر و کمتر می‌شوند. به‌خاطر همین دغدغه هم همه حرف‌ها را ‌به جان خرید طوری که وقتی در مناظره‌های انتخاباتی از سوی رقیبان مورد هجمه‌های سیاسی قرار می‌گرفت با همان متانت و آرامش می‌گفت اگر انتخاب من دردی از درد مردم کم می‌کند، هرچه می‌خواهید بگویید. رئیس‌جمهور هم که شد، سر قول و قرارش با خدایش ماند و در همین مدت محدود که به‌عنوان رئیس قوه مجریه و رئیس‌جمهور کشور مشغول کار بود، لحظه‌ای در راه خدمت از پای ننشست.
 سفرهای هفتگی به استان‌های مختلف کشور برنامه روتین دوره ریاست‌جمهوری‌اش بود و حضور همیشگی و بموقع او در بحران‌ها و بلایای طبیعی که زندگی را بر مردم تلخ می‌کرد، همواره حکم مرهمی بر زخم‌های آنها را داشت. رئیس‌جمهور مردمی که از سفر به مناطق دور‌افتاده و بودن کنار مردم ساده و محروم واهمه‌ای نداشت، از میان سیلاب‌های گل‌آلود مانند مردم سیل‌زده رد می‌شد و زیر چادر، زلزله‌زده‌های بی‌خانمان را تسلی می‌داد.
از سفر به روستاهایی که مردمش تا قبل از حضور او حتی رنگ بخشدار و فرماندار منطقه‌شان را هم ندیده بودند تا شهرهای بزرگ و کوچک در طول خدمتش کوتاهی نکرد. هم‌کاسه نان و ماست روستاییان می‌شد و درددل‌هایشان را می‌شنید. پا به پایشان اشک می‌ریخت و با دست‌نوشته‌ای چراغ امید را در دلشان زنده می‌کرد. سفرش به روستای جفیر در اطراف هویزه، همان منطقه فقیر‌نشینی را که هیچ‌گاه مردمش به عمرشان مسئولان طراز اول‌ ‌کشور را ندیده بودند مگر می‌شود جوانان و شیوخ عربش فراموش کنند یا مگر ممکن است اهالی سرشط که حتی با کمک گوگل هم نمی‌توانید راهش را پیدا کنید، دورهمی ساده‌شان را با رئیسی فراموش کنند؟ سفرهای او به مناطق محروم و دورافتاده برای مردم این مناطق هرگز فراموش نمی‌شود مانند مردم روستای ملا‌علی در مرز ایران و افغانستان. عبدالله از اهالی این روستا می‌گوید: روزی که سیدمحرومان به روستایشان آمد هر کدام از اهالی که این خبر را از بچه‌های قد‌و‌نیم روستا می‌شنید که ماشین‌ها را از دور دیده بودند می‌گفت اینها دیوانه شده‌اند تا خود شهید  را در میانه روستا و در خانه‌های محقر خشت و گلی‌مان دیدیم. اشک می‌ریزد مانند ابر بهار. صدایش می‌لرزد و می‌گوید کاش راه نزدیک بود برای آمدن و آخرین خداحافظی. عبدالله نتوانست بیاید اما کارگران هفت‌تپه به پاس همه خدمات رئیس‌جمهور شهید در این سال‌ها به این مجموعه، آمدند و با در دست داشتن نوشته‌هایی چون «یار و یاور کارگران هفت‌تپه شهادت‌ات مبارک»، ارادت خود را به او نشان دادند. تهران روز چهارشنبه از سراسر ایران مهمان داشت؛ مهمانانی که با دل خون رنج سفر را تحمل کردند و آمدند برای آخرین وداع. مردم تهران هم به عشق رئیس‌جمهورشهیدشان کم نگذاشتند. مردم محله‌هایی که در مسیر عبور کاروان شهدا بودند با برپایی موکب‌ها از مردم عزادار پذیرایی می‌کردند. بازاریان و کسبه همه و همه در میان سیل جمعیت مردم عزادار دیده می‌شدند. پدران و مادران شهید هم به رسم دیرینه خود در بدرقه شهدا با اسپند دودکردن و گلاب و تصاویر شهدایشان در این مراسم حاضر بودند.
چهارشنبه سایه سنگین این غم بزرگ همه شهر را در برگرفت.  شهید جمهور عزیز، وداع با تو برای همه مردم ایران سخت است؛ مثل وداع با رجایی و بهشتی، مثل وداع با سردار دل‌ها و هزاران شهیدی که دادیم تا این آب و خاک برایمان بماند.




 

این خبر را به اشتراک بگذارید