• چهار شنبه 6 تیر 1403
  • الأرْبِعَاء 19 ذی الحجه 1445
  • 2024 Jun 26
یکشنبه 30 اردیبهشت 1403
کد مطلب : 225596
+
-

افتتاح سرپناه برای زنان معتاد

یاورشهر10 آخرین یاورشهر پایتخت با محوریت پذیرش زنان معتاد متجاهر در خیابان آذر پنجم به همت شهرداری تهران افتتاح شد

گزارش
افتتاح سرپناه برای زنان معتاد

زینب زینال زاده-روزنامه‌نگار

جاده تهران-کرج، خیابان آذر پنجم؛ این نشانی خانه امن بانوان آسیب‌دیده تهران است؛ زنانی که بنا بر دلایلی گرفتار بلای خانمان‌سوز شده و اکنون ساکنان اینجا هستند. خانه ویلایی (حیاط‌دار) یک‌طبقه و به اصطلاح یک‌خوابه‌ای با سقف شیروانی‌ به رنگ نارنجی. حیاط بزرگی دارد و در دوطرف ورودی باغچه‌ای زیبا با درختان توت قرار گرفته است. در گوشه‌ای از حیاط تجهیزات ورزشی نارنجی‌رنگ نصب شده و صندلی‌های سبزرنگ حیاط هم‌ چشم‌ها را نوازش می‌کند. بخشی از دیوارها به رنگ سفید و بخشی هم با سنگ مرمر کار شده است. درهای قهوه‌ای‌تیره، زیبایی خانه را چندبرابر کرده است. این خانه ظرفیت 150 تا 200نفر را دارد که همه بانوان (ساکنان) در یک اتاق بزرگ با تخت‌های 3طبقه زندگی می‌کنند. آنها به‌مثابه اعضای یک خانواده هستند که با شادی یکدیگر لبخند می‌زنند و در غم هم شریک می‌شوند. زنان ساکن این خانه همه لباس یکدست (طوسی) با روسری‌های رنگی پوشیده‌اند و کوچک و بزرگ، پیر و جوان در یک درد و آسیب اجتماعی (اعتیاد) با هم مشترک هستند؛ ازاین‌رو تلاش می‌کنند برای رهایی از این گرداب به هم کمک کنند. این خانه ‌مانند هر خانه دیگری پلاک دارد، اما نه به شماره و عدد، بلکه به‌عبارت «مرکز یاور شهر 10».



رهایی به امید مادری‌کردن برای پسرم
فرزانه متولد سال75 است. او به‌تازگی مادر شده و تجربه اولش به 8سال قبل یعنی وقتی 20سال داشته، برمی‌گردد. می‌گوید: «دختر دایی‌ام معتاد بود و در دورهمی‌هایی که با هم داشتیم، با مواد آشنا شدم و نخستین‌بار شیشه کشیدم و خوشم آمد. سال‌ها مواد می‌کشیدم و خانواده‌ام متوجه نشدند، اما یک روز در خانه با دختر دایی‌ام مشغول مصرف بودیم که مادرم وارد شد و وقتی ما را در حال استعمال مواد‌مخدر دید، دچار حمله عصبی شد.» او نگران امیرعباس پسرش است که 7ماهه به دنیا آمده و همچنان در بیمارستان بستری است. همسر فرزانه هم مصرف‌کننده است و باهم دستگیر شده‌اند. او دلش می‌خواهد برای پسرش مادری کند. فرزانه می‌گوید: «در زندگی هیچ امیدی ندارم و تنها وجود پسرم به من امید می‌دهد؛ از اینکه دستگیر شده‌ام و در کمپ هستم خوشحالم؛ چون دلم می‌خواهد پاک شوم و برای پسرم مادری کنم.»

در آستانه جشن یک‌سال پاکی
نامش رهاست و 35سال دارد. برخلاف سایر زنان، مشکی پوشیده است. او می‌گوید: «پدرم معتاد بود و از 9سالگی همراه او سر بساط می‌نشستم. بچه طلاق و امروز من نتیجه تصمیم‌های نادرست والدینم هستم. 11ساله بودم که برای ترک به کمپ رفتم، اما پس از خروج دوباره به سمت مواد برگشتم. علاوه به آن هم چندین‌بار اقدام به ترک کرده‌ام و حتی در یک دوره‌ای، 4سال پاک بودم که بنا به دلایلی دوباره دچار لغزش شدم و امروز هم 11‌ماه است که پاک هستم، اما از کمپ (یاورشهر) بیرون نرفته‌ام؛ چراکه دلم می‌خواهد جشن یک سال پاکی‌ام را اینجا بگیرم و پس از آن به کسانی که مثل خودم گرفتار این درد و بیماری شده‌اند، کمک کنم.» برایش فرقی نمی‌کرد و به قول خودش هر چیزی که دستش می‌رسید اعم از هروئین، شیشه و... مصرف می‌کرد. رها می‌گوید: «آخرین‌بار مشغول استعمال مواد در خانه کددار (خانه پلاک قرمز) بودم که مأموران وارد شدند و همه کسانی که در خانه بودند را دستگیر کردند و بعد هم به یاورشهر منتقل شدم.» با وجود لغزش‌های متعددی که داشته، این‌بار پس از پاک شدن قصد بازگشت به مواد را ندارد و امیدوار است که اتفاقات و لغزش‌های گذشته تکرار نشوند و این‌بار برای همیشه پاک بماند. رها 2فرزند دختر 18 و 11ساله دارد که نگران آینده آنهاست و می‌گوید: «همسرم هم مصرف‌کننده بود که از هم جدا شدیم. پدر و مادرم را از دست داده‌ام و الان فرزندانم با مادربزرگم زندگی می‌کنند و دوست دارم مادر شایسته‌ای برایشان باشم و اجازه ندهم سرنوشت تلخ خودم که بچه طلاق بودم برای آنها رقم بخورد.» رها به ورزش (رشته‌های ژیمناستیک، تکواندو، شنا و بدنسازی) نقاشی، کار سفال و گرافیک علاقه‌مند است و به‌گفته خودش در تمام این موارد دستی بر آتش دارد.

کار؛ نیاز زنان آسیب‌دیده
چهره‌اش تا حدود زیادی تحت‌الشعاع مواد قرار گرفته و دندان‌های خرابش را پشت ماسک پنهان می‌کند. مسئولیت آشپزخانه کمپ را بر ‌عهده دارد. می‌گوید نامش مریم است و 55سال دارد. پس از خیانت همسرش به مواد پناه برده است. او می‌گوید: «25سال داشتم که مصرف مواد را شروع کردم. خانواده‌ام را در تصادف از دست داده‌ام و توسط پدر و مادرخوانده بزرگ شده و ازدواج کرده‌ام و جز همسرم پناه و یاوری نداشته‌ام. وقتی متوجه شدم خیانت کرده از شدت غصه به مواد (شیشه) پناه بردم تا همه‌‌چیز را فراموش کنم. وقتی به‌خودم آمدم دیدم که 30سال گذشته و من برای بازگشت راه سختی را باید طی کنم.» مریم 5فرزند دارد که دخترانش ازدواج کرده‌اند و نوه هم دارد. او می‌گوید: «اعضای خانواده‌ام می‌دانستند مصرف‌کننده هستم و تلاش کردند تا ترک کنم، اما کار سختی بود. یک روز رفتم از شوش مواد بخرم که دستگیر شدم و الان حدود 5‌ماه است که در کمپ هستم و برای بازگشت به زندگی عادی و کنار خانواده‌ام، می‌جنگم.» مریم به موضوع کار که دغدغه خیلی از زنان آسیب‌دیده است، اشاره می‌کند و می‌گوید: «در کمپ (یاورشهر 10) همه‌‌چیز خوب است و با عزت و احترام رفتار می‌کنند و می‌دانیم که مسئولان زحمات زیادی می‌کشند، اما ما برای بازگشت به اجتماع نیازمند کار هستیم. زنانی که مثل من گرفتار اعتیادشده‌اند و در مرحله بازگشت هستند، نیاز به حمایت مالی دارند. علاوه بر ایجاد چنین فضاهای امنی، نیاز به مراکزی داریم تا مشغول کار شویم و کسب درآمد داشته باشیم.»

یاغی شوش به خانواده بازگشت
همه مامان بهار صدایش می‌کنند. درواقع وظیفه مادرخواندگی کمپ را بر‌عهده دارد و هر یک از زنان اگر گرفتاری یا مشکلی داشته باشند، با او در میان می‌گذارند و بهار هم در حد توان کمکشان می‌کند. خودش هم سال‌ها معتاد بوده و اکنون در 2سال پاکی به سر می‌برد و با میل در کمپ زنان به‌عنوان مددیار فعالیت می‌کند. بهار می‌گوید: «ساقی شوش بودم و در مرحله اول طرح دستگیر شدم و در کمپ ترک کردم. همه مسئولان یاورشهر، از من حمایت و دندان‌هایمان را هم درست کردند. درواقع به من یاغی شوش می‌گفتند، اما امروز با افتخار مامان بهار زنان کمپ شده‌ام.» 20سال ساقی بوده و همه این 20سال مواد هم مصرف می‌کرده است. بهار از کارتن‌خوابی در شوش هم می‌گوید: «حدود 5سال کارتن‌خواب بودم. تمام این مدت در خیابان‌های شوش و پارک و... خوابیدم و زندگی کردم. البته طی این مدت با خانواده‌ام رفت‌وآمد داشتم، ولی به‌خاطر مصرفم ترجیح می‌دادم دور از آنها و در خلوت خودم باشم.» برای تعریف کردن روز اول مصرف مواد‌مخدر، به روزهای خیلی دور برمی‌گردد و می‌گوید: «13سال داشتم که خوردن مشروبات الکی را شروع و بعد خیلی زود ازدواج کردم. همسرم مصرف‌کننده بود و من هم معتاد شدم و از هروئین شروع کردم و بعد هم سایر مواد. ثمره ازدواج‌مان یک دختر 17ساله است که با خانواده‌ام زندگی می‌کند و به عشق او سختی‌های ترک را به جان خریده‌ام. شاید همین عشق مادرانه است که باعث شده تا در کمپ هم دلسوزانه به زنان آسیب‌دیده کمک کنم تا به پاکی برگردند.» او در سایر کمپ زنان (یاورشهرهای 5 و 8) هم به‌عنوان مددیار حضور داشته و از نزدیک شاهد تلاش‌های مدیریت شهری در خدمت‌رسانی به زنان آسیب‌دیده بوده است. بهار می‌گوید: «زنانی که وارد کمپ می‌شوند، به‌دلیل اعتیاد از یک‌سو و طرد شدن از سوی دیگر، آسیب‌های جسمی و روحی دیده‌اند؛ بنابراین نیاز به احترام دارند و مسئولان یاورشهرها به این موضوع واقف هستند و با عزت و احترام برخورد می‌کنند؛ رفتاری که همیشه حسرتش را داشته‌اند و این نوع برخورد قطعا سبب افزایش اعتماد به نفس‌شان می‌شود و می‌توانند برای بازگشت به زندگی بهتر تصمیم بگیرند.» بهار خودش را همدرد با سایر زنان آسیب‌دیده می‌داند و می‌گوید: «یک فرد آسیب‌دیده بهتر می‌تواند به همنوع خود که در یک درد مشترک هستند، کمک کند. این بهترین راهکاری است که مدیریت شهری در کمپ‌ها پیاده‌سازی‌ کرده است.»





 

این خبر را به اشتراک بگذارید