تفنگها شکار میشوند
گزارش همشهری از رسم تفنگشکنی شکارچیان که از کردستان آغاز شد و به دماوند رسید
الهام مصدقیراد-روزنامهنگار
میدان اصلی روستای درهکی شهرستان سروآباد کردستان در سرمای 25بهمنماه92 و پیش از آغاز نمازجمعه، شاهد حضور انبوهی از شکارچیان و دوستان «کاکاحمد» بود. آنها آمده بودند ببینند سرنوشت تفنگ کاکاحمد چه میشود؟ «یلدا» هم جلوتر از همه در میان جمعیت بود. شریف باجور هم آمد با دوربینی که لحظه اجرای تصمیم کاکاحمد را ثبت کند. 2سر تفنگ را روی 2تکه سنگ گذاشتند. تکهسنگی بزرگتر برای احمد آوردند، بزرگتر از آنکه بتواند بلندش کند. انگار نمیخواستند تفنگش را بشکند. اگر احمد تفنگش را میشکست، شکارچیها بیهیبت میشدند و شکار از رونق میافتاد. مگر میشود شکارچی تفنگش را بشکند؟! احمد اما بسمالله گفت. انگار نیرویی به او کمک کرده باشد، سنگ را تا مقابل سینهاش بالا آورد و روی اسلحه رها کرد و تفنگش شکست. احمد به چشمان یلدا نگاه کرد؛ یلدا خوشحال بود؛ خوشحال از تفنگی که دیگر نیست؛ از پدری که دیگر شکار نمیکند و از قولی که عملی شده بود. «کاکشریف» دست یلدا را بوسید و گفت: «تفنگ شکاری شکسته، یک اسلحه سبز است.» رسم «تفنگکشان» ادامه یافت و از آن پس شکارچیان بیشتری یا تفنگشان را شکستند یا آن را برای همیشه کنار گذاشتند و غلافش کردند؛ قفسها را آتش زدند و کبکها و پرندگان اسیر را رها کردند. شکار که تا آن روز مایه افتخار بود، دیگر قبیح و ناپسند شد. «تفنگکشان» از کردستان و شهرهایش هم فراتر رفت؛ به خراسان و دماوند هم رسید. کاکاحمد حالا دیگر فقط یک زنبوردار است که برای عسل به دل طبیعت میزند؛ همراه با همسرش و یلدای 13ساله و ژیندای 2سالهاش. «ژیندا» یعنی زندگیبخش، همان که رسم تفنگکشان را برای طبیعت کردستان و ایران به ارمغان آورد.
تفنگی که شکست
تفنگ کاکاحمد را سنگ بزرگ و سنگینی که خودش تا مقابل سینه بالا کشیده بود نشکست؛ تفنگ را «یلدا» شکسته بود؛ دو سه هفته قبل از تفنگکشان کاکاحمد، وقتی شکار خونی را در دستان پدر دیده بود. پدر کبکها را برای خوراک شکار میکرد. عاشق شکار بود. کودکیاش با تیر و کمان در کوههای اورامان سپری شده بود. بزرگتر که شد، تیر و کمان جایش را به تفنگ شکاری داد. کاکاحمد هیچوقت اهل شکار نبود؛ دوستانش او را شکارچی کردند. «شکارچی و تفنگش هیبت دارند.»، «شکارچی هست و تفنگش»، «شکارچی هست و شکارش» و حالا این احمد بود و تفنگ و شکار؛ اما یلدا یکباره همه این تصورات را در ذهن پدر شکارچیاش به هم ریخت. احمد عزیزی مشهور به کاکاحمد، زندگیاش از زنبورداری میگذشت و شکار هم علاقهاش بود. کبک میزد. همسرش راضی نبود ولی ناگزیر برای خاطر احمد کبکها را سر سفره میآورد. روزی که یلدا کبکهای بیجان و خونآلود را در دستان پدر دید، هنوز 4سالش نشده بود. بهانه گرفت و اعتراض کرد. دلش برای کبکها سوخت. دلش برای گنجشک کوچکی هم که کنار جاده تلف شده بود، پر میکشید و میسوخت. پدر اشکهایش را پاک کرد. احمد، برای دخترش، برای اشکهای یلدا، تفنگش را چند روز پنهان کرد تا دخترک آرام شود و یلدا آرام گرفت.
قول پدر
چند روز گذشت و یلدا اسلحه را ندید. به گمانش پدر شکار را رها کرده بود. روزی که دوباره تفنگ و شکار پدر را دید، دلش شکست و چشمانش تر شد؛ « دروغ گفتی! هنوز هم شکار میکنی!» احمد عاشق یلدا بود؛ عاشق شکار هم بود. «نگاهم به کبکهای در قفس کنار خانه بود که برای به تله انداختن کبکهای تازه آواز میخواندند. نگاهی به تفنگی که یلدا دوباره پیدایش کرد انداختم و به چشمان یلدا نگاه کردم. گفتم تفنگم را میشکنم! قول میدهم!» یلدا بزرگتر از سنش بود؛ 4سالش نشده بود اما مثل 20سالهها حرف میزد و قول میگرفت. کاکاحمد قول داد مقابل چشمان یلدا اسلحه شکاریاش را بشکند. میگوید: «یک هفته این قول خواب و خوراک را از من گرفت.» کاکاحمد با شریف باجور، از اعضای انجمن سبز چیا، از سازمانهای غیردولتی مردمنهاد کردستان، تماس گرفت. شریف باجور همان فعال محیطزیستی است که در شهریور سال97 بههمراه 3نفر دیگر در جریان خاموشکردن آتشسوزی جنگلهای مریوان درگذشت. کاکشریف از تصمیم احمد اطمینان نداشت چون تفنگ شکاری آن سالها حدود 6میلیون تومان قیمت داشت؛ اما احمد تصمیمش را گرفته بود؛ «تفنگ شکاری، پول و ثروت نمیشود.»
رسم سراسری تفنگکشان
اسلحه شکسته کاکاحمد حالا نماد کنارگذاشتن شکار در کردستان و در کشور است. اسلحه قاب گرفته شد و مدتی در سازمان حفاظت محیطزیست نگهداری شد و پس از آن به محل انجمن سبز چیا در کردستان انتقال یافت. رئیس وقت سازمان حفاظت محیطزیست از احمد عزیزی تقدیر کرد. محمد درویش، مدیرکل وقت مشارکتهای مردمی سازمان حفاظت محیطزیست، هم به همشهری گفت: «تا سال96 که در این مسئولیت قرار داشتم، 83شکارچی یا تفنگهای خود را شکستند یا آنها را کنار گذاشتند. هزاران قفس کبک و تیهو نیز شکسته و سوزانده شد. رسم تفنگکشان نهتنها در کردستان که تا کرمانشاه و خراسان شمالی و دماوند و دیگر نقاط ایران نیز گسترش یافت.» احمد عزیزی حالا به همشهری گفته است که «300شکارچی دیگر به رسم تفنگکشان پیوستهاند و سلاحشان را یا شکستهاند یا برای همیشه غلاف کردهاند.»
تندیس شکارچی پشیمان
تندیس کاکاحمد عزیزی زمستان93 در بوستانی واقع در ورودی مریوان نصب شد. تندیس مردی شکارچی با تفنگ خمیده و شکسته در دست که نماد خداحافظی با شکار است و با عنوان «شکارچی پشیمان» در میان مردم شناخته میشود. روی پایه این مجسمه با دعوت از شکارچیان تفنگبهدست به شکستن تفنگهای شکاریشان نوشته شده است: «بیایید برای احیای طبیعت و بقای جانداران وحشی، قامت اسلحه شکاری را خمیده کنیم.»