مس جلا میدهند
آتش کوره سفیدگران رو به خاموشی است
رابعه تیموری- روزنامه نگار
حتی وقتی از هرم آتش کوره، پوست دست کارکرده و زحمتکشاش به گزگز میافتد، باید تاب بیاورد. باید آنقدر رویه مسی دیگ را روی شعله آتش کوره بتاباند که وقتی قلع و نشادر را روی آن میریزد، خوب روی سطح صاف و صیقلیاش بنشیند و کف و روی دیگ را خوب برق بیندازد. داوود پاکیزه و درست کار میکند؛ آنقدر پاکیزه که اوستا عبدالله را عمری میان مشتریانش روسپید نگه داشته است. اوستا عبدالله در سفیدگری مو سپید کرده و به آتش کوره دکان دوداندودش دیگ و پاتیلهای کارکرده بسیاری جلا پیدا کردهاند. روزگاری همکاران اوستا عبدالله در بازار سیداسماعیل پرشمار بودند، اما حالا در این بازار فقط او و تک و توک سفیدگرانی جا خوش کردهاند که هنوز نمیتوانند از کار و کسب دیرینه خود دل بکنند.
وسط تاریکی دکان حاج عبدالله، رویه طلایی تغار مسی خوب برق میزند. کف آن را هنوز داوود نسابیده و
لکهای سیاه، رنگ نقرهای کف تغار را پوشانده است. اندازه دکان حاج عبدالله به 15متر نمیرسد. دوده کوره تا میانه دیوارهای طبلهکرده دکان بالا رفته و قفسهها و رفهای فلزی که ابزار کار و وسایل خردهریز را توی آنها چیدهاند، زنگار بستهاند. کیسههای شن و نشادر گوشه دکان تلنبار شدهاند و ظروف دودهگرفتهای را که باید امشب توی محلول جوهرنمک بخوابانند، شلوغ و درهم توی قفسهها جا دادهاند. تاباندن کوره با گاز شهری بهصرفهتر است، ولی اوستا عبدالله محض احتیاط پیت نفت آبیرنگ زیر رف را هم هیچوقت خالی نمیگذارد. پیت حلبی هم که توی آن زغال میریزند و روی آن بساط چای صبحانه و عصرانهشان را به راه میکنند با نفت میسوزد. دیگچهها و سینی و قابلمههایی را که سفید شدهاند، کنار در باریک دکان چیدهاند و نصیر مشغول بستهبندی آنهاست تا به مشتریان تحویل دهند. داوود کوره را تابانده و مشغول جوشاندن دیزاب است. تا دیزاب داغ از قلزدن بیفتد، میتواند کمی نفس چاق کند.
دیگ و پاتیلهای نذری
نصیر کنار دیگ مسی پر از جوهرنمک چمباتمه زده و هربار که تکه پوست کوچک توی مشتش را روی آفتابه مسی میکشد، سیاهی و زنگار رویه آن توی راه آب باریک کف دکان راه میگیرد. بسیاری از همکاران حاجعبدالله برای سابیدن ظروف از اسکاچ ظرفشویی زبر استفاده میکنند، ولی او هنوز هم پیش از آنکه دسته پوست بز به آخر برسد، نصیر را برای خریدن پوست تازه به دباغی میفرستد. یک کیسه پر از شنریزه هم همیشه ته دکان هست تا نصیر آنها را روی پوست بریزد و خوب کف و روی ظرفهای سیاه را بسابد.
دیگچهها و پارچ و آفتابهها را نصیر هم میتواند توی کوره بتاباند، ولی نزدیک محرم و صفر و ماه رمضان که دیگ و پاتیلهای نذریپزان از انباریها بیرون میآیند، داوود باید خودش دم کوره بایستد. وقتی دیگهای مسی بزرگ و سنگین داغ میشوند، آسان نیست که با یک دست لبه سرخ و حرارتدیده دیگها را بگیری و با دست دیگر دیزاب جوشیده را توی آنها بغلتانی، ولی داوود خوب از پس کار برمیآید. از 12سال پیش که پدرش دیگر قوت سفیدگری نداشت و خانهنشین شد، داوود رشته کار دکان حاجی را توی دستش گرفت. قبل از آن گاهی وردست پدر، پای کوره میایستاد و از دیزاب جوشاندن تا قلعاندودکردن ظروف مسی را یاد گرفته بود.
پیشهای رو به فراموشی
نصیر چند سال بعد از اوستاکارشدن داوود، شاگرد دکان حاج عبدالله شده و هنوز مانده که قلعاندودکردن ظروف سابیدهشده را به او بسپارند، ولی باید اول صبح و پیش از رسیدن داوود و اوستاعبدالله کوره را روشن و کم و زیاد شن و نشادر و دیزاب و زغال چوب را بسنجد تا وسط کار لنگ نمانند. اگرچه این روزها دیگر از دستههای کماجدان و پاتیل و تغارهای مسی که اول صبح جلوی دکان سفیدگری تلنبار میشدند خبری نیست و شاید حتی چند روز گذر مشتری به بنبست درختی نیفتد، اوضاع کاسبی تعریفی ندارد و آتش این حرفه رو به خاموشی است. اوستا عبدالله به عادت گذشتهها هر شب به نصیر سفارش میکند که همه ابزار و لوازم کار را روبهراه کند تا کم و کاستی در کارشان نباشد. حاجعبدالله عمری به انصاف و مدارا با مشتری شهره بوده و حالا هم سعی میکند خوشانصاف باشد، ولی قیمت قلع که هر روز بالا و بالاتر میرود، دست و بالش را بسته و با قدکشیدن نرخ این فلز وارداتی، اجرت کار او و شاگردانش هم بیشتر میشود. حاجعبدالله میگوید: «قدیم قلع را از بلژیک وارد میکردند، ولی از چند سال پیش این فلز از مالزی به ایران میآید. ما بهصورت شمش و کیلویی قلع را میخریم و خودمان آن را آب میکنیم.» سفیدگری کار و کسب آبا و اجدادی اوستاعبدالله قاسمیان است و با آنکه ظروف خوشرنگ و لعاب و ارزانقیمت تفلون جای ظروف مسی را در آشپزخانه بانوان ایرانی تنگ کردهاند، او باز هم نمیتواند از کوره سفیدگری و پیشه زنگارگرفتهاش دل بکند.