سیامک رحمانی روزنامهنگار
ایام جامجهانی و قبل از آن مثل دوران انتخابات است. همه جوگیرند و خبرها داغ است و همه بازیکنان تیمملی از ایتالیا و اسپانیا پیشنهاد دارند. در روزهای انتخابات هم همه خوشحالیم و طوری به وعدهها دل میبندیم که انگار مملکت یک سال بعد عین سوییس خواهد شد. بعد از انتخابات دوباره یادمان میافتد که قرار نیست اتفاقی بیفتد و باید کلاهمان را بچسبیم که باد نبرد. الان هم با دور شدن از روزهای حضور در جامجهانی، پیشنهادات رویایی فراموش میشود و بیران که قرار بود به ایتالیا و آلمان برود تهش دارد میرسد به ریزهاسپور و کریم انصاریفرد حتی به بشیکتاش هم نمیرسد و ابراهیمی ممکن است برود قطر و سامان قدوس چه بسا برود چین. سردار هم که فعلا پیش خودمان است. ماجرا همان «چی فکر میکردیم چی شد» است. ببینیم وحید امیری آخرش چی میشود و جهانبخش یک آفر خوب پیدا میکند یا نه. حالا که بازی تیمملی ژاپن و کره را دیدهایم بهتر متوجه میشویم که چرا آنها حتی اگر پشتیبانی شرکتهای معروف پشت سرشان نباشد، راحتتر میتوانند در لیگهای معتبر مشتری پیدا کنند و بازی کنند. لعنتیها.
حرف سردار شد یادمان افتاد که بازیکن سابق تیمملی(!) این روزها مشغول تفریح و فیلم و سرگرمی است. بالاخره حق دارد. در روزهایی که ما در سواحل قناری داشتیم آبمنگو خنک سر میکشیدیم، سردار و همبازیهایش داشتند جان میکندند و تمرین میکردند و عرق میریختند آن هم مفت و مجانی. حالا کمی استراحت چیز زیادی نیست. اما موضوعی که نظرمان را جلب کرد، فیلمی بود به اسم سریک که درباره اسب سردار ساخته شده و شنبه شب اکران خصوصیاش بود و عدهای از چهرههای سینمایی و ورزشی هم رفته بودند ببینند خانم بهاره افشاری، کارگردان فیلم از سردار و اسبش چه روایتی دارد. البته قسمت نشد که به تماشای فیلم بروم اما مطمئنم که فیلم و سوژهاش جالبند. تازه فقط خود فیلم نیست. شما فکر کنید که چرا خانم افشاری باید زندگیاش را ول کند و برود از سردار و سریک فیلم بسازد. یعنی این هم خودش سوژه یک فیلم است. این که اسب سردار از کجا رسیده و صاحب اسب کی بوده و چرا سردار به مراسم اکران دعوتش نکرده و پشت این نقل و انتقال اسبی چقدر چکدرمه بر بدن زده شده و چه کامهایی شیرین شده و چه خبرنگارهایی چه زحمتهایی کشیدهاند اینها خودش همه سوژه یک سریال است. در فیلم جا نمیشود. البته که داریم شوخی میکنیم. مهم آن چکدرمه بود که غذای بسیار خوشمزه بندر ترکمن است و خدا نصیب شما هم بکند.
یکی از موضوعات جالبی که در هفتههای گذشته در سطح شهر تهران شاهد بودیم و زیاد در موردش گفته و نوشته نشد، بیلبوردهایی بود که از تیمملی در بزرگراهها نصب کردند و کاری به موقع بود و دستمریزاد دارد. این که قدر این بچهها را بدانیم و به هر شکلی از آنها تقدیر کنیم، مهم است و 10تا از این کارها هم بشود زیاد نیست. انتخاب عکسها هم اغلب خوب بود و از عکاسان شناخته شده و لحظات به یاد ماندنی حضور تیمملی در جام-جهانی انتخاب شده بود. اگرچه بدسلیقگیهایی هم بود. مثلا این که بهتر بود عکس بازیهای موفقیتآمیز و صحنههای شادی بچهها را استفاده کنیم نه این که عکسهایی از بازی ایران-مکزیک 2006 و ایران آنگولای همان دوره بگذاریم که معلوم نیست معیار انتخابش چی بوده. ما از آن بازیها خیلی خاطره خوبی داریم؟ خیلی بازیهای جدیدی هستند و به بچههای تیمملی امروز حال داده میشود؟ میخواهیم با عکس آن بازیها به تیمملی متلک بیاندازیم؟ خب آدم این چیزها را متوجه نمیشود. باید بگذاریم به حساب بیشتر اتفاقات و تصمیمات دور و برمان که آخرش هم کسی متوجه پشت داستان و نیتاش نمیشود و همه جاهل از دنیا میرویم.
بازیهای تیمملی تمام شده و دوستانی که توی کار تیمملی هستند یا فکر میکنند تیمملی جزو میراث پدریشان است یا خرده بردهای دارند یا مشکلی برایشان پیش آمده، کمکم، مثل موجودات خونسرد در ابتدای فصل بهار از اقامتگاههای زمستانی خارج میشوند و به ییلاقات نقل مکان میکنند. این که میبینیم دوز مصاحبههای آنتیکیروش در رسانهها دارد بالا میرود شاید به همین دلایل است. بالاخره از جام که فاصله بگیریم مردم هم تبشان پایین میآید و راحتتر میشود تیم ملی و کیروش را نقد کرد.
یکی از این دوستان، امیرخان قلعهنویی خودمان است که در روزهای گذشته فرصت را مناسب دید و حملات قشنگی به تیمملی کیروش انجام داد. امیرخان که قبلا –یعنی هر وقت تیمش مورد حمایت مردم بوده- میگفت مردم فوتبال را از همه بهتر میفهمند، حالا ظاهرا نظرات کارشناسی مردم را قبول ندارد و معتقد است گروه مرگ چی کشک چی. امیرخان از شیوه بازی تیمملی انتقاد کرده و از ذوبآهن فصل پیش مثال زده که جلوی استقلال دفاعی بازی نکرد! خدا را شکر تیمملی امیرخان هنوز جلوی چشم همه ما هست و اخلاقش را هم خوب میشناسیم و میدانیم که اگر خدای نکرده زبانمان لال رفته بود با پرتغال مساوی گرفته بود و با اسپانیا آنطور پایاپای بازی کرده بود، چطور به زبان فارسی سخت باید بگویم که همهمان را از وسط چهارقاچ میکرد. اما امیرخان معتقد است کیروش ساخته و پرداخته تبلیغات عادل است و لابد اگر عادل از امیرخان حمایت میکرد ما الان به سرمربیگری ژنرال جای بلژیک در نیمهنهایی2018 بودیم. بیخیال امیرخان. روی سپاهان تمرکز کن.
مصاحبههای اخیر کیروش با همشهریورزشی و خبرورزشی ختم کلام است. درباره حرفهایش دوسه تا نکته بگوییم برویم. اول: شما را به خدا تکلیف خدمت سربازی را روشن کنید. یعنی کسی که در این مملکت اصرار میکند قهرمانهای ورزشی بروند خدمت و مردم از استعداددشان محروم شوند، پدیده است. باید پیدایش کنیم و با او حرف بزنیم. این که کلا خدمت وظیفه باید شکل مدرنی پیدا کند هیچی. اینها را حتما کیروش باید بگوید؟ دوم:درباره ژاپن گفته: «شما نمیتوانید مقابل کشوری که بیش از 40سال در عرصه فوتبال کارهای زیر ساختی و توسعه ای انجام داده موفق شوید.» به جان خودم همین جمله را اگر برای مردم و مدیران فوتبال جا میانداختیم دنیا تغییر میکرد. سوم، گفته: «بعضیها فکر میکنند بعد از کاری که ما در جامجهانی انجام دادیم، این مسابقات (جام ملتها) آسان خواهد بود. تشبیه میکنم شاید بعضی از افراد به شهر زیبای یزد خواهند رفت و در سایه درخت نارگیل خواهید نشست و از سایه این درخت لذت می برند و آب نارگیل میخورند و فقط 15روز مانده به جام ملتها بیدار میشوند و میگویند باید موفق شویم.» آقا این عالی بود. قضیه یزد و آب نارگیل چیه؟ یکی موضوع را برایمان تشریح کند. ما خودمان آخر این توصیفهاییم اما داریم خفه میشویم بفهمیم نارگیل چطور در یزد سبز شد. یکی پیام بدهد بگوید به ما لطفا!
از یزد و آبنارگیل تا اسب سردار و منوی چهارقاچ ژنرال!
در همینه زمینه :