سندروم پایانبندی
چرا قسمت آخر «گناه فرشته» ناامیدکننده بود؟
شقایق عرفینژاد-روزنامهنگار
آخرین قسمت «گناه فرشته» در حالی منتشر شد که این سریال با پایانبندی ضعیف، گنگ و بیمنطق، نتوانست دنبالکنندگانش را راضی کند. مشکل پایانبندی البته منحصر به «گناه فرشته» نیست و بسیاری از سریالهای ایرانی با سندروم قسمت پایانی مواجهند. حتی میتوان پا را فراتر گذاشت و این مساله را مشکلی جهانی دانست. سریال «لاست» بهعنوان یکی از نخستین مجموعههای خارجی که در ایران خارج از فضای رسمی دیده شد، یکی از نمونههای مثالزدنی از پایانی است که برای تماشاگر حکم دوش آب سرد را دارد. در مورد سریالهای ایرانی هم که مثالها پرتعدادند؛ از «قورباغه» و «آقازاده» میتوان بهعنوان نمونههایی که نویسنده و کارگردان در آنها در یافتن پایان مناسب ناتوان ماندهاند، نام برد. در مورد «گناه فرشته» اما مشکل روایت از همان قسمتهای اولیه مشهود بود و بهمرور نویسنده و کارگردان با واردکردن رخدادها و شخصیتها و حتی دامنزدن به جنجالها کوشیدند مخاطبان را با تمهید شوکهکردن همراه کنند. مهمترینش شاید شکلگیری رابطه عاطفی میان حامد شخصیت وکیل و فرشته موکلش باشد که به شکلی عجیب به ازدواج هم منجر شد؛ رابطهای که مقدمهچینی مناسبی هم نداشت. البته این را میشود کنار انبوه واکنشهای ضدونقیض شخصیتها در طول سریال گذاشت که فاقد منطق دراماتیک بودند.
حاشیههایی برای فضای مجازی
هفته گذشته آخرین قسمت گناه فرشته نوشته و ساخته حامد عنقا پخش شد با پایانبندیای که حتی از قسمتهای دیگر سریال هم ضعیفتر بود. گناه فرشته سریالی بود با تماشاگران پرتعداد که بحث درباره آن در فضای مجازی چه در زمان پخش و چه حالا که پخشش پایان یافته بسیار است. اصولا هر اتفاقی که در قسمت جدید سریال میافتاد، به سرعت در فضای مجازی بحثبرانگیز میشد و تصاویر بازیگران همراه با نظرات کاربران درباره شخصیتهای مختلف، در فضای مجازی فراوان است .جدا از این استقبال اما سریال ضعفهای جدیای دارد، چه در فیلمنامه، چه در شخصیتپردازی و چه در بازیها.
سریال ماجرای زوج وکیلی است که در یک پرونده قتل روبهروی هم میایستند. یکی وکیل متهم به قتل میشود و دیگری وکیل خانواده مقتول. دلایل مرد (حامد تهرانی با بازی شهاب حسینی) مشخص است. او میخواهد قاتل یا متهم به قتل را - که ظاهرا سالها پیش مادرش را کشته است - تبرئه کند. اما در مورد زن (مهتاب محتشم با بازی لادن مستوفی) این دلایل مشخص نیست و معلوم نمیشود او برای چه خودش و زندگی مشترکش را اینچنین در خطر میاندازد و تا نابودی پیش میبرد. فقط بهخاطر درخواست پدر همسرش؟
سکانسها کوتاه و اغلب شامل 2 یا 3 شخصیتاند که با هم حرف میزنند و بیآنکه گرهی بیفتد یا گرهی باز شود به سکانس بعدی وصل میشوند.
شخصیتپردازی
به سادگی میتوان گفت تلاشی برای اینکه شخصیتها به مخاطب شناسانده شوند، نشده و اگر شده کافی نبوده است. حامد تهرانی یک وکیل عصبی است که گفته میشود در دادگاهها معجزه میکند، اما چیزی از این معجزه و کنش حیرتانگیز در دادگاه دیده نمیشود مگر در قسمت اول که دیر به دادگاه میرسد که البته بیشتر یک حرکت غیرحرفهای است تا کنش خاص و ویژه. یکبار هم در اواسط دادگاه از سالن بیرون میرود که باز هم ربطی به معجزهها و ترفندهای خاصش ندارد. فقط در یک سکانس است که وقتی از شاهدی که برای دادگاه حساسش توانسته جور کند، رکب میخورد در دادگاه فریاد میکشد و بازداشت میشود.
اگر شخصیت حامد تهرانی جا نمیافتد شخصیت مهتاب محتشم، همسرش، اصلا برای تماشاگر شناختهشده نیست. او همانطور که گفته شد تمام زندگی مشترکش را در این پرونده قتل قمار میکند، بدون اینکه دلایل مشخص و کافی برای آن داشته باشد. ژستها و اداهای کلیشهای و باسمهای او هم مثل با موتور در خیابان رفتوآمد کردن و تمرین بوکس در خانه هیچ کمکی به خلق یک شخصیت باورپذیر نمیکند که هیچ، دافعه بیشتری هم ایجاد میکند.
شخصیت دیگر عماد، پدر حامد، است که مثل یک پدرخوانده همهچیز را در ظاهر کنترل میکند. او همانطور که در خانهاش نشسته برای دیگران و ازجمله پسرش تصمیم میگیرد و حوادثی را میچیند درحالیکه معلوم نیست دنبال چیست یا ارتباطش دقیقا با سیر وقایع داستان کجاست؛ مگر در قسمت آخر که مشخص میشود تمام ماجرا انتقام گرفتن او از قاتل همسرش است. اما باز هم معلوم نیست چرا از دختری بیگناه برای این کار استفاده میکند و بیشتر از آن معلوم نیست چرا در نهایت هیچ کمکی برای نجاتش از اعدام نمیکند.
فرشته، شخصیتی که تمام وقایع داستان حول او شکل گرفته، به اتهام قتل در زندان است، اما نه گذشتهاش را آنطور که باید برای وکیلش تعریف میکند و نه مخاطب با او همذاتپنداری میکند. او با پرندهای روی شانهاش در رمانتیکترین و کلیشهایترین شکل ممکن در زندان بین دخترهای دیگر میچرخد و مشخص نیست چرا اینقدر بین آنها محبوب است و همه مطمئنند که او قاتل نیست.
در سیر داستان و بعد از 2 بار ملاقات با وکیلش، حامد تهرانی، ظاهرا دلباخته او میشود. اما این عشق و دلباختگی هم در داستان جا نیفتاده است. فرشته بعد از 2 جلسه ملاقات با وکیلش او را به اسم کوچکش صدا میکند و در زندان هم همه وکیلش را به اسم کوچک میشناسند. وضعیت حامد تهرانی از این هم غیرقابل باورتر و نامشخصتر است. حتی معلوم نیست عاشق او شده است یا نه. بیشتر از همه اینها شخصیت نازلی با بازی دیبا زاهدی است که اصلا معلوم نیست چه نسبتی با چهکسی دارد و کارش چیست جز توییتهایی که برای کمک به حامد میکند. این شخصیت حتی در قسمت آخر هم حضور ندارد.
بازیها
در باره بازیها هم وضعیت چندان جالب نیست. شهاب حسینی چیزی بیشتر از بازیهای قبلش نشان نمیدهد و چه بسا به بازیهای خوب گذشتهاش شباهتی ندارد. لادن مستوفی هم با حرکتها و ژستهای کلیشهای کاری از پیش نمیبرد. بهروز رضوی هم که صدا و فن بیان و گویشش همیشه استادانه بوده است، در اینجا با صدا و بیانی که گاه بیننده به سختی متوجه آن میشود، ناامیدکننده است.
در نهایت آنچه گناه فرشته را به سریال پرمخاطب این روزهای شبکه نمایش خانگی تبدیل کرد، بهنظر برندسازی و تبلیغات زیادی است که از پیش از نمایشش شروع شده بود و البته پایین بودن سلیقه بسیاری از مخاطبان که همیشه وجود داشته است.
گرهافکنی بدون گرهگشایی
در سریال «گناه فرشته» تا دلتان بخواهد گرهافکنی وجود داشت. سازندگان سریال هرجا که لازم میدیدند شخصیت و رخداد وارد ماجرا میکردند ولی خیلی ضرورتی نمیدیدند که تماشاگر باید با آنچه به تصویر کشیده میشود قانع شود. مشکل اصلی از پلات اصلی داستان شروع میشد و به کلیت اثر تسری مییافت؛ از کینهای ۱۴ساله که مسکوتماندنش با شرطی عجیب توجیه میشد تا بهانهای برای ارتکاب قتل و گرفتارشدن فرشته یافته شود. میان شخصیتهای پریشاناحوال سریال، شخصیت عماد، بهواسطه اهمیتش، جلوه منحصربهفردی داشت و شیوه کشتهشدنش یکی از رخدادهایی بود که در قسمت آخر تماشاگر را حیرتزده میکرد؛ شخصیتی که گویی گنگبودن را از بسیاری از شخصیتهای دیگر سریال به ارث برده بود و قصهاش خیلی راحت با نوشیدن چای مسموم، کوتاه میشد.
تخصص: طرح پرسشهای بیپاسخ
پرسشهای زیادی در طول سریال مطرح میشوند که سازندگان سریال در طول کار آنها را به فراموشی میسپرند یا به شکلی غیرمنطقی به آنها پاسخ میدهند. بهعنوان آفت کلی میتوان به رفتار شخصیتها اشاره کرد که در مواردی هر کنش و واکنششان، بهجای پاسخدادن به انتظاری که در مخاطب برانگیخته شده است، تنها به آشفتگی و بیمنطقیهای حاکم بر اثر دامن میزد.
«گناه فرشته» یکی از مثالزدنیترین سریالهای سالهای اخیر است؛ مجموعهای که روی نیروهایی که گویی ماوراییاند، بیش از هر مجموعه دیگری حساب بازکرده بود تا هر بیمنطقیای را بهنوعی توجیه کند، و جبرگراییاش هم که خود داستانی است. در این زمینهها کامنتهای تماشاگران سریال خواندنی است.
مکث
«سال بلوا» چه ربطی به «گناه فرشته» داشت؟
یکی از ویژگیهای سریال «گناه فرشته» ارجاعات بیدلیلش به فیلم، سریال، شخصیتی داستانی یا اثری ادبی بود. در قسمت پایانی، این رمان «سال بلوا» نوشته عباس معروفی بود که با تاکیدهای فراوان کارگردان چنین نقشی ایفا میکرد. رمزگشایی از ربط سریال حامد عنقا به رمان عباس معروفی را هم باید از ماموریتهای غیرممکن «گناه فرشته» برای مخاطبانی دانست که تا قسمت پایانی آن را دنبال کرده بودند.