• شنبه 3 آذر 1403
  • السَّبْت 21 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 23
پنج شنبه 30 فروردین 1403
کد مطلب : 222730
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/Wnrnn
+
-

حوض نقاشی در دل بازار

گزارشی از احوالات یکی از چند رنگرزی سنتی شهر

روزگار
حوض نقاشی در دل بازار

سحر جعفریان- روزنامه نگار

پاتیل‌هایشان قابلمه‌های بزرگی ا‌ست که در هر یک، ترکیبی از محلول رنگ‌زا با اندکی آب، به جوش و خروشی بیش از 100درجه حرارت درآمده‌اند. آن طرف، شعله‌ای داغ، حمام رنگ‌سیاه را گداخته و این طرف اما هنوز آتشدان حمام باقی رنگ‌های اصلی خاموش و سرد است. همزن‌ها نیز نه چوب ‌دستی‌های بزرگ و محکم که چندتایی ملاقه در سایزهای مختلف اند که هر یک به رنگی که بیشتر در آن چرخانده شده‌، درآمده‌اند. کنار زودپز، دیگ و دیگچه‌ها و میزی پلاستیکی قرار گرفته که رویش از ظروف رنگ‌زا انباشته است؛ آبی، نارنجی، سیاه، ارغوانی، سبز، قرمز و حتی صورتی ملایم و نسکافه‌ای. داخل هر ظرف رنگ نیز قاشقی بر جای پیمانه‌های اندازه‌گیری انداخته شده برای گردانیدن به دوایر و برداشتن به قدر استفاده. هر قدم هم اجاق‌گازهای چهارپایه‌ قدیمی جانمایی شده که اغلب‌شان با شلنگ‌های گازی کهنه یا به کپسول‌های فرسوده یا به تک مخزن گاز متصل شده‌اند. تراکم اجاق‌گازها در آن اندک جا به قدری‌ است که گرمایی آزاردهنده حول‌شان را فراگرفته؛ آزاردهنده حتی در این وقت از سال که تک سرمای زمستان با اعتدال هوای بهاری آنطور که باید و شاید نشکسته است. پیش‌تر، تعدادی صافی و الک از گل دیوار خاک‌مال آویزانند که در امتدادشان می‌توان کپه، کلاف از انواع پارچه و نوارهای خرج کار پوشاک زنانه و بچگانه را دید؛ منسوجه‌هایی که یا در نوبت رنگ‌پذیری‌اند یا طی چند مرحله، رنگ به تار و پودشان رفته و حالا از بند و طناب‌کشی‌های انتهای این کارگاه رنگرزی که یکی از چند کارگاه قدیمی رنگرزی در محدوده محله مولوی پایتخت است، معلق مانده‌اند تا خشک شوند.

رنگرزی در اندرونی خانه
بساط کهنه و کمی هم غیرایمن این کارگاه رنگرزی که کلیددارش «مسلم‌خان» و کارگرانش «عباس» و «محمد» هستند، در قسمتی از بنایی مسکونی و متروک، پهن شده است؛ بنایی که صاحبش سال‌های سال است از ینگه دنیا، حیاط، اندرونی و بیرونی آن را به چند واحد تولیدی ازجمله خیاطی، محل انبار لباس‌های تاناکورا و البته، همین رنگرزی اجاره داده است. واحد رنگرزی در قسمت پسین بناست که سقف و دیوارهایش به‌غایت مشت بچه طبله کرده و درهایش نیز از چفت و بست افتاده است. مسلم‌خان از 10سال پیش که آنجا را اجاره کرده تا پاتیل‌های رنگرزی‌اش را در آن داغ کند، بخشی از یکی از دالان‌ها را با آجرچینی ناشیانه‌ای به اتاق خواب و استراحت تبدیل کرده و باقی مساحت اجاره شده را گذاشته برای رنگ زدن به بافته‌شده‌های جورواجور. سال‌های نخست کسب‌وکارش، بیشتر از چند مشتری با میزان سفارش‌های محدود سراغش نمی‌آمدند؛ مشتری‌هایی که کل سفارش‌هایشان را می‌شد یک صبح تا غروب، به رنگ کشاند و تمام. اما این وضعیت برای مسلم‌خان که در بازار بزرگ تهران، قد کشیده بود، پابرجا نماند و روزگار دینارش به خروار رسید و حالا روزانه بین 50 تا 100 کیلوگرم منسوجه صباغی می‌کند.

هنر ترکیب رنگ‌ها
عباس سبقه بیشتری در رنگرزی دارد و اصلا برای همین است که بعد از مسلم‌خان، همه‌کاره کارگاه است و همه به فرمانش درمی‌آیند؛ فرمان به وزن‌گیری دقیق رنگ‌پذیرها، اول هر صبح تا آویختن مرتب رنگ‌گرفته‌ها به بند، آخر هر شب. البته همه اینها به جز رنگ‌سازی از طریق ترکیب رنگ‌ها که آن فقط تخصص و هنر مسلم‌خان و خودش است و برای آن باید فرمول و تونالیته رنگ‌ها را دانست و از جنس تار و پود پارچه‌ها به‌خوبی سر درآورد وگرنه یا رنگ به دلخواه مشتری ساخته نمی‌شود یا پارچه، رنگ را نمی‌پذیرد که در هر صورت، خسارت‌های میلیونی به بار خواهد آمد. عباس، پارچه‌هایی را که محمد وزن‌گیری کرده داخل دستگاه حمام رنگ سیاه (دیگ صنعتی رنگرزی) می‌اندازد و خطاب به محمد نوجوان می‌گوید: «حواست باشد درجه رنگ‌پذیری دستگاه بیشتر از 80نشود. از رنگ سیاه ایرانی هم بریز توی مخزنش.» محمد در این یک سالی که آنجا مشغول به کار شده به‌خوبی دریافته که رنگ سیاه بالای 80درصد، مانع از رنگ‌پذیری‌های تکمیلی پارچه در مراحل دیگر می‌شود و کیفیت رنگ سیاه ایرانی هم بهتر از نمونه‌های چینی و ترکیه‌ای است. در این حین، سری هم به کیسه نوارهای خرج کار مشتری دیروز می‌زند تا بعد از لمس‌شان، اسم جنس‌شان را روی کیسه بچسباند، چون قابلمه نوارهای جنس پنبه‌ای از نوارهای گیپوری جداست و زمان رنگ‌دهی‌شان نیز تفاوت دارد؛ نوارهای پنبه‌ای را باید حدود 20دقیقه در قابلمه هم زد و نوارهای گیپوری بیشتر از 30دقیقه زمان لازم دارند تا به پایه برسند.

روناس، سماق، انار و کمی زعفران
مسلم‌خان، جایی زیر پارچه‌های رنگ شده و آویزان نشسته و رنگ‌ها را با اندازه‌هایی مشخص در ظرف می‌ریزد. کمی درنگ می‌کند تا به رنگ کاراملی دلخواه مشتری‌اش برسد. مشتری، این رنگ را برای حاشیه بلوزهای دخترانه سفارش داده است. رنگ که حاصل می‌شود، می‌رود بالای سر محمد که گویی از چرخاندن محتویات قابلمه صورتی با ملاقه خسته شده و به او یادآور می‌شود: «رنگرزی، حوصله و صبر می‌خواهد؛ باید وقت بگذاری تا تار و پود پارچه، رنگی راکه تو برایشان پخته‌ای، قبول کنند. دستکش‌هایت هم که پاره شده‌اند، عوضشان کن تا پوست دستت بیشتر از این چاک نخورده.» عباس، پای دستگاه خشک‌کن ایستاده و پارچه‌های سیاه‌رنگ را از آن بیرون می کشد و روی بند انتهای کارگاه آویزان می‌کند. پیش از آن اما، دسته‌ای از گیاهان با رنگینه‌هایی ثابت مانند روناس، اسپرک، گل بابونه، برگ انگور عسگری، چغندر، پوست پیاز، برگ درخت توت، وسمه، پوست انار، بلوط، پوست گردو، سماق و کمی هم زعفران را در شیشه‌ای مخلوط می‌کند تا سفارش رنگرزی اعلا برای مشتری مشکل‌پسند و دست به نقدشان را آماده کند. حساب این مشتری‌ها از مشتری‌هایی که به‌دنبال رنگ‌های شیمیایی و کم‌دوام هستند، جداست. روز به شب می‌رسد و منسوجات رنگ‌شده یکی‌یکی از بندها آویخته می‌شوند.
 

این خبر را به اشتراک بگذارید