دلیوری با پای پیاده
قصه نوجوانانی که خریدهای مشتریان را از سوپرمارکتها به خانهها میرسانند
رابعه تیموری- روزنامه نگار
جای خالی همان بچههای قد و نیمقدی را پر میکنند که روزگاری در هر ساعتی در دسترس بزرگترها بودند و به اشارهای خود را به بقالی محل میرساندند تا مایحتاج ریز و درشت خانه را زود و سریع تهیه کنند. آنها را نمیتوان در خانه پیدا کرد و خرید منزلشان را انجام نمیدهند، اما در سوپرمارکت از اول صبح تا پاسی از شب گوشبهزنگ هستند تا اگر مشتریان فرصت و حال و حوصله خرید کردن نداشتند، سفارشها را به منزلشان برسانند. میلاد نوجوان و همکارانش نمیدانند این «بیار و ببرها» که به شغلشان تبدیل شده، عنوان پرطمطراق «خدمات دلیوری» را یدک میکشد.
در قفسههای پروپیمان فروشگاه همهچیز یافت میشود؛ از تنقلات جورواجور تا مواد غذایی مختلف. توی یخچال هم همهچیز منظم چیده شده و بهروز بودن تاریخ تولیدشان نشان میدهد سفارشهای علیآقا صبح رسیده است. حواس علیآقا به تلفن هست و لابهلای راه انداختن مشتریان مغازه نمیگذارد زنگ اول تلفن به زنگ دوم برسد. ساعت به 9 صبح رسیده، اما هنوز فقط اقلام صبحانه، مشتری دارند. لیست سفارش «خانم هرمزی» کوتاه و مختصر است: یک نان سنگک تازه، یک بسته خامه و کره بادام زمینی. توی قفسه نانهای جلو مغازه فقط یکی دو بسته نان لواش باقی مانده، اما توی قفسه کوچک دردار کنار یخچال انواع نانهای سنتی و فانتزی یافت میشود. میلاد تر و فرز سفارشهای خانم هرمزی را توی نایلون میگذارد و از در فروشگاه بیرون میزند. مشتری همیشگی است و آدرسش را خوب میداند: کوچه مهناز، پلاک... طبقه پنجم. میلاد میداند که خانم هرمزی با مادر پیرش زندگی میکند و هر روز ساعت 10و پس از آمدن پرستار سر کار میرود. چند باری هم انعام خوبی به میلاد داده است.
غیرت دلیوری، هدیه مشتری
بیشتر از یکربع ساعت طول میکشد تا میلاد برگردد. تا او برسد علیآقا سفارشهای خانم مهندس را آماده کرده است: 2 بسته خرما، یک بسته جوپرک، 5 عدد سیبزمینی، 3 عدد پیاز، یک کاهوی بزرگ و.. میلاد تا بند نایلونها را توی دستهای استخوانیاش جابهجا کند، نفسش به شماره افتاده، اما غیرتش قبول نمیکند که نشان دهد بردن 7 نایلون پر و پیمان و سنگین تا اواسط کوچه بهار آسان نیست. دیگر هاپوی پشمالو و پرسروصدا با دیدن میلاد پارس نمیکند. حتی وقتی سفارشهای خانم مهندس را به آشپزخانه میبرد، با بازیگوشی در ورودی آپارتمان را برایش باز میکند. میلاد هیچوقت همسر خانم مهندس را ندیده، ولی خانم مهندس ماهی یکی دو بار نایلونی پر از لباسهای رنگارنگ را که بوی عطر و ادکلنهای تند و تیزشان با هم مخلوط میشود، به میلاد میدهد و میگوید: «پدر نیما این لباسها را از ترکیه فرستاده، ببر برای خودت و دوستانت. هنوز شسته نشدهاند ها! نو هستند...»
نقدیهای ویژه
بسیاری از مشتریان سوپرمارکت علیآقا کارمندان شرکتی ساختمانی هستند که در همسایگی آنها کار میکنند، اما بهدلیلی که میلاد از آن بیخبر است از او میخواهند سفارشهایشان را از در فرعی ساختمان شرکت به آنها برساند. اغلب اوقات سفارش این مشتریان ویژه، تنقلات و نوشیدنی است و چون آنلاین و فوری هزینه خریدشان را پرداخت میکنند، علیآقا پشت تلفن حسابی آنها را تحویل میگیرد. میلاد، اما از دیدن شماره آشپز دانیال روی نمایشگر دستگاه تلفن فروشگاه چندان خوشحال نمیشود. خانه دانیال پررفتوآمد است و آشپز میانسالش هر وقت قرار است برای دورهمیهای او و دوستانش پختوپز کند، حسابی وسواس به خرج میدهد و تا برند و قیمت همه مواد غذایی را پشت تلفن پرسوجو کند، لااقل یکربع طول میکشد. آقای آشپز، گاهی هم برای انتخاب لوازم مورد نیازش به فروشگاه میآید و وظیفه حمل آنها را به میلاد میسپارد. سیاهه بلندبالای ماهانه خود را هم هیچوقت قبل از پانزدهم ماه تسویه نمیکند. علیآقا مرتب تلگرام تلفن همراهش را چک میکند. در گروهی که در این شبکه مجازی راه انداخته، هر یک از مشتریانش کدی مخصوص دارند و سفارش و زمان ارسال آنها مقابل این کد نوشته شده است: کد 22، یک کیلو برنج... ساعت 12، کد 23، کنسرو خورشت قورمهسبزی... ساعت 15...
در راهآهن، دلیور استخدام نمیکنند
علیآقا خاطرش جمع است که میلاد با آن که کلمات فارسی را خوب و درست نمیخواند، اما در آماده کردن سفارش مشتریان اشتباه نمیکند. خیالش هم راحت است که میلاد در اطلاعات تلفن همراه علیآقا کنجکاوی نمیکند و گاهی چک کردن این گروه را به او میسپارد. میلاد 13-12سال بیشتر ندارد و با آن که پدرش افغانستانی است، او و مادرش هیچوقت این کشور را ندیدهاند. میلاد نمیداند پدرش هنوز در ایران است یا نه، ولی از وقتی او 5 ساله بوده، پدرش غیبش زده و سراغی از میلاد و مادرش نگرفته است. تا چند سال پیش میلاد در خیابان ولیعصر(عج) دستمال کاغذی میفروخت، اما از وقتی تعداد مشتریانی که از علیآقا میخواستند سفارشها را به منزلشان بفرستد زیاد شد، او وظیفه رساندن سفارش آنها را به میلاد سپرده است. خانه اجارهای میلاد در میدان راهآهن است و در آن جا فقط رستورانها سفارش تلفنی مشتریانشان را میپذیرند. آنها هم فقط مردان جوانی را که موتورسیکلت دارند، استخدام میکنند.