• سه شنبه 11 اردیبهشت 1403
  • الثُّلاثَاء 21 شوال 1445
  • 2024 Apr 30
دو شنبه 27 فروردین 1403
کد مطلب : 222436
+
-

مهم‌ترین نگرانی‌مان تربیت بچه‌ها بود

همسر دکتر سید علیرضا مرندی از فراز و فرودهای زندگی مشترکشان می‌گوید

مهم‌ترین نگرانی‌مان تربیت بچه‌ها بود

  پریسا نوری

6دهه زندگی کنار مردی از جنس سیاست، وزیر بهداشت 3دولت، نماینده ادوار مجلس و رئیس فرهنگستان علوم‌پزشکی فراز و فرودهای بسیاری دارد که شنیدنش خالی از لطف نیست. معصومه طباطبایی وقتی 16سال داشت زندگی مشترک خود را با دکتر علیرضا مرندی در روستای کنجدجان شروع کرد. او می‌گوید: «ابراز محبت کلامی یکی از ویژگی‌های بارز همسرم در همه این سال‌ها بوده است.» با دکتر معصومه طباطبایی که دکترای زبان انگلیسی دارد، درباره ازدواج با دکتر مرندی و زندگی خانوادگی‌شان همکلام شدیم.

خانم طباطبایی! هنگامی که با آقای مرندی ازدواج کردید، ایشان سابقه زندانی شدن در رژیم پهلوی را داشتند. نگران نبودید که این موضوع زندگی‌ مشترکتان را تحت‌تأثیر قرار دهد و دچار دردسر شوید؟
وقتی دکتر به خواستگاری من آمد تازه از زندان آزاد شده بود و اتفاقا با آگاهی از افکار سیاسی آقای مرندی زندگی با ایشان را انتخاب کردم. البته در خانه پدری‌ام با موضوع مبارزه علیه رژیم شاهنشاهی و سختی‌های این راه آشنا بودم؛ چون پدربزرگم از مراجع تقلید و برادرم زندانی سیاسی بود.
پس احتمال می‌دادید که زندگی چندان آرامی پیش‌رو نداشته باشید؟
بله همینطور است. زمانی که دکتر به خواستگاری من آمد لباس سربازی پوشیده بود و من به شوخی گفتم که از این لباس خوشم نمی‌آید و دوست ندارم وارد ارتش شوید. ایشان هم گفتند قصد ندارم در ارتش بمانم و قصد ادامه تحصیل در رشته پزشکی را دارم. دکتر تازه پزشکی عمومی را تمام کرده بود و طی یکی، دو جلسه خواستگاری توافقات انجام شد.
در چند سالگی ازدواج کردید؟
من 16ساله بودم و آقای دکتر 25سال داشتند.
چطور با آقای مرندی آشنا شدید؟
 دختر عمه من همسر دکتر کلانتر معتمدی از دوستان صمیمی دکتر مرندی بود که با توجه به شناختی که از عقاید و مختصات فکری من و خانواده‌ام داشتند، پیشنهاد ازدواج با دکتر را مطرح کردند.
مهریه‌تان چقدر بود؟
۳۰هزارتومان
کمی از مراسم خواستگاری و ازدواج‌تان تعریف کنید.
آن زمان خانواده‌ها برای ازدواج سختگیر نبودند. کل مراسم خواستگاری و ازدواج ما ظرف ۲هفته انجام شد. البته مراسم مفصلی نبود. مراسم عقد و عروسی در خانه پدرم انجام شد؛ حتی برای عروسی شام هم ندادیم. بعد از آن، برای گذراندن دوره خدمت سپاه بهداشت دکتر به روستای کنجدجان در شهرستان گلپایگان رفتیم و زندگی‌مان را شروع کردیم.
چه زمانی به آمریکا رفتید؟
دوره خدمت دکتر در ده کنجدجان یک سال و نیم بود. بعد از آن برای اینکه ایشان تخصص بگیرند به آمریکا رفتیم. بلافاصله بعد از این، ساواک برای بازداشت مجدد دکتر به منزل پدری ایشان رفته بود، ولی دیگر ایران نبودیم. وقتی ساواک فهمیده بود دکتر آمریکاست و ایران نیست، به پدرش گفته بودند به پسرتان بگویید که همانجا در آمریکا خودش را به‌عنوان زندانی سیاسی به کلانتری محل معرفی کند! ما هم گفتیم چشم، بمانید تا ما خودمان را معرفی کنیم!
چند سال آنجا بودید؟
14سال.
با توجه به اینکه شما و آقای مرندی از خانواده مذهبی بودید، نگران تربیت فرزندانتان نبودید؟ چگونه با این موضوع کنار آمدید؟
من در آن سال‌ها خیلی اضطراب داشتم و مهم‌ترین نگرانی‌مان تربیت بچه‌ها بود. می‌دانستم بچه‌ها تا به سن بلوغ نرسیده‌اند تا حدود زیادی تحت‌تأثیر خانواده هستند، اما وقتی پا به اجتماع بگذارند، بیشتر تحت‌تأثیر اجتماع و دوستان قرار خواهند گرفت؛ برای همین دلم می‌خواست تا کم سن و سال هستند به ایران برگردیم، اما شرایط طوری بود که نمی‌توانستیم برگردیم؛ چون ساواک افرادی را که زندانی سیاسی بودند تحت فشار قرار می‌داد؛ بنابراین تلاش کردیم خودمان مسائل دینی و فرهنگی را تا جایی که می‌توانستیم به بچه‌ها آموزش بدهیم؛ مثلا هیچ‌وقت گوشت غیرذبح اسلامی نمی‌خوردیم؛ بنابراین بچه‌ها مثلا از غذای مدرسه نمی‌خوردند. من حجاب داشتم و دختر بزرگم که در آمریکا به سن تکلیف رسید، حجاب داشت.
چه زمانی به ایران برگشتید؟
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی به ایران برگشتیم. واقعا پیروزی انقلاب برای ما نجات‌بخش بود. برخی از دوستان ما پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران برای بازگشت به ایران تردید داشتند؛ چراکه در آمریکا از شرایط مالی خوبی برخوردار بودند و این ترس را داشتند که نتوانند در ایران با توجه به شرایط پس از انقلاب زندگی کنند، اما ما با وجود اینکه از نظر امکانات مالی و رفاه شرایط خوبی داشتیم بدون معطلی به ایران برگشتیم.
این تغییر محیط تأثیری بر اعتقادات یا تربیت فرزندان نگذاشت؟
بچه‌ها به‌صورت عملی آموزش دیده بودند. به‌نظر من این پدر و مادرها هستند که می‌توانند بچه‌ها را آموزش بدهند. اعتقادات بچه‌ها مثل خود ما بود. پس از آمدن به ایران شرایط برای خارج رفتن آنها فراهم بود، اما هیچ‌کدام حاضر به رفتن نبودند؛ البته اینها همگی از الطاف الهی و تأثیر دعاست.
وقتی وارد ایران شدید با توجه به فعالیت سیاسی و اجتماعی آقای دکتر احتمالا زندگی شما دستخوش تغییراتی شد؟
بله کارهای دکتر به قدری زیاد بود که ما خیلی کم ایشان را می‌دیدیم؛ به‌خصوص زمانی که ایشان وزیر بودند، بسیاری از مواقع ساعت 4 و نیم صبح قبل از اذان از منزل خارج می‌شدند و اغلب نیمه‌شب به خانه می‌آمدند. اگر مهمانی دعوت می‌شدیم ایشان با خودروی رسمی و من و بچه‌ها با خودروی خودمان می‌رفتیم، اما به‌خاطر جمهوری اسلامی راضی بودیم و هستیم. حقیقتا برای من و همه ما جمهوری اسلامی آنقدر عزیز بوده که همه سختی‌ها را به جان بخریم. من به ایشان می‌گفتم اگر به‌خاطر جمهوری اسلامی جانت را تقدیم کنی ما شکایتی نداریم. برای من کنار آمدن با این شرایط سخت نبود. زمانی که شما چیزی را دوست دارید دیگر تحمل سختی‌هایی که در این راه برای شما به‌وجود می‌آید، مطرح نیست. البته من شرمنده می‌شوم وقتی می‌گویم به‌خاطر انقلاب و جمهوری اسلامی کمبود حضور همسرم را پذیرفته بودم؛ چراکه گذشت و صبری که همسران جانبازان و شهدا داشته و دارند، بسیار قابل تقدیر است و اصلا قابل مقایسه با گذشت ما نیست.
خانم طباطبایی مهم‌ترین ویژگی اخلاقی آقای دکتر از نظر شما چیست؟
انصاف و انضباط. دکتر بسیار آدم منصف و منضبطی است و حتی در مقابل دشمنانش هم انصاف دارد.
معمولا با چه عنوانی ایشان را خطاب می‌کنید؟
«علیرضا» صدا می‌کنم. ایشان در منزل علیرضا هستند.
در زندگی مشترک  اگر اشتباه کنند عذرخواهی می‌کنند؟
بله. ایشان اصلا از عذرخواهی ابایی ندارند.

شرط اول برای تربیت فرزند
از نظر خانم طباطبایی پایبندی پدر و مادر به اصول دینی و اخلاقی شرط لازم و کافی برای تربیت فرزندان است. او می‌گوید: «لازم نیست پدر و مادر همیشه برای تربیت بچه‌ها کار خیلی خاصی بکنند، بلکه باید خودشان را تربیت کنند تا بچه‌ها الگو بگیرند. دکتر هم برای تربیت بچه‌ها اول خودش را تربیت کرده بود؛ بچه‌ها عملا می‌دیدند که مثلا پدرشان هیچ‌وقت دروغ نمی‌گوید، به مال حلال پایبند است، کم کاری نمی‌کند، برای فرایض دینی اهمیت قائل است، توکل بالایی دارد؛ اینها همه برای بچه‌ها الگوی عملی بود و در تربیت آنها نقش داشت؛ در همان ساعات کوتاه در خانه، حضور مؤثری از نظر کیفی و ارائه مشاوره و راهنمایی برای بچه‌ها داشتند.» خانم طباطبایی اضافه می‌کند: « وجود برخی رقابت‌های مادی ناسالم در جامعه باعث شده برخی از جوانان به ازدواج به‌عنوان یک فرصت برای رسیدن به امکانات مادی و طی کردن پله‌های ترقی فکر کنند. همین باعث می‌شود که در سختی‌ها کنار هم نباشند و هر کس به‌دنبال منافع خودش باشد. درحالی‌که زندگی مشترک زمانی زیبا و لذتبخش است که دو طرف آمادگی داشته باشند به‌خاطر یکدیگر از بعضی چیزها چشم بپوشند و از خودگذشتگی داشته باشند».

 

این خبر را به اشتراک بگذارید