اردوی نوروزی در هتل
برخی هتلها در تعطیلات، پذیرای سالمندان میشوند
رابعه تیموری-روزنامه نگار
شاید اگر میتوانستند میان گذراندن تعطیلات عیدانه در این هتلهای مرتب و آسوده و گشت وگذار با خانواده انتخابی داشته باشند، ترجیح میدادند در کنار عزیزانشان نوروز را بگذرانند، اما حالا که نمیتوانند همپای آنها باشند، تصمیم گرفتند تعطیلاتی متفاوت را در همین تهران تجربه کنند در کنار تعدادی از همسالانشان و در یکی از هتلهای
گوشه کنار شهر که در ایام تعطیلات نوروز پذیرای سالمندان بودند.
اردوی سالمندی
آخرین روز تعطیلات است و باید از هم جدا شوند. خانوادهها یکی یکی سر میرسند و سراغ آنها میآیند. با دیدن بچهها انگار یکباره دلتنگیشان تمام میشود و خوش و بش و چاق سلامتیشان حال و هوای دیدارهای روز اول نوروز را دارد، بغضهایی که توی گلویشان جا خوش کرده، نشان میدهد در تمام لحظاتی که با همسالانشان گل میگفتند و گل میشنیدند، چشمشان به راه بوده تا دیدارشان با بچهها تازه شود. ولی وقتی بچهها وسایلشان را جمع کردند، انگار تازه متوجه شدهاند که دلتنگی دیگری گریبانشان را گرفته است! به قول اعظم بانو، تعطیلاتشان طعم اردوهای دوران مدرسه را داشت و حالا که به پایان رسیده، دلتنگ یکدیگرند. برای مادربزرگ 73ساله خانواده عزیزی، خاطرات دوران مدرسه هنوز تازه است و از نقل آتش سوزاندنش در اردوهای آن دوران لذت میبرد. در این 13روز هم که در هتل به سر برده، با نقل آنها هم اتاقیها و پرستارانش را حسابی سرگرم کرده است. بیماریام اس اعظم بانو را زمینگیر کرده و نمیتواند همپای بچهها و نوههای پرشور و شرش به مسافرت و تفریح برود، اما همیشه وقتی تعطیلات از راه میرسید و بچهها بهدلیل تنها نماندن او از سفری کوتاه و چند روزه صرفنظر میکردند، شرمی پنهان او را آزار میداد. اعظم بانو میگوید: «بچههایم حاضر نیستند من را از خودشان دور کنند و از فرزندان سنگدلی نیستند که به سپردن من به خانههای سالمندان رضایت دهند. حتی اگر رضایت و اصرار خودم نبود، این تعطیلات هم من را به اینجا نمیآوردند، ولی دلم میخواست آنها در این تعطیلات دسته جمعی و بدون دغدغه نگهداری از من، با هم به سفر بروند.» وقتی بچههای اعظم بانو سر میرسند، او حتی در لحظاتی که هواخوریهای دم عصر و ورزشهای صبحگاهیاش در حیاط پر دار و درخت هتل را با آب و تاب برای آنها تعریف میکند، نمیتواند بغضی را که توی گلویش گره خورده قورت دهد!
تجدید خاطرات جوانی
از آخرین باری که زهراسادات چند روز را در هتل سر کرد، لااقل 10سال میگذرد. نوروز بود و همراه بچهها به شیراز سفر کرده بودند. او پیشنهاد کرد همهچیز را ساده برگزار کنند و به اجاره اتاقی نقلی رضایت دهند، ولی مرغ بچهها و پدربزرگ یک پا داشت و با اصرار مادربزرگ را به هتل بردند. حسابی هم به همه خوش گذشت و بعد از آن هر جا از هتل صحبت به میان میآید، زهراسادات میتواند ساعتی پرحرارت و بدون لکنت، خاطرات آن 13روز را تعریف کند. در این چند روز هم که با مادربزرگ خانواده امامی هم اتاقی و با مینا خانم همسایه بوده، حسابی با هم عیاق شدهاند و به قول خودش برای تعطیلات بعدی هم با هم وعده و قرار و مدار گذاشتهاند.
آقا محمود نمیداند این چند روز را کجا سر کرده، حتی یادش هم نمیآید که سال نو رسیده، اما حتی حالا که پسرش فرامرز دنبالش آمده، پرستار جوانش را فرامرز صدا میزند. آقا محمود عاشق گل و گیاه است و سبزههایی که توی باغچه سرسبز وسط حیاط هتل کاشته، حسابی بلند شدهاند. در این چند روز کادری پزشکی در هتل مستقر و مراقب سالمندان مقیم هتل بودهاند، اما حالا آنها هم بند و بساطشان را جمعآوری کردهاند و هتل را ترک میکنند. نوروز امسال نخستین سالی بود که تعدادی از سالمندان تعطیلات عید را در هتلی که به آنها اختصاص یافته بود گذراندند، اما بهنظر میرسد برای خانواده آقا محمود و بسیاری از دیگر سالمندان تجربه رضایت بخشی بوده و این دورهمی خاص در سایر تعطیلات سال هم در هتلها برقرار باشد. هزینه نگهداری از هر سالمند بهطور متوسط بین 2میلیون تا 6میلیون تومان بوده که برای اتاقهای خصوصی این هزینه بیشتر و برای اقامت در اتاقهای دو نفره این مبلغ کمتر است.