ماهِ ماهی
این روزها بساط فروش ماهیهای گلی سر هر کوی به راه است
سحر جعفریان-روزنامه نگار
روزهای آخر کارشان است؛ شلوغ و پرازدحام برای هر یک از حجرهداران میدان مرکزی میوه و ترهبار پایتخت که سالهای سال است بازار عمدهفروشی ماهیهای قرمز نوروز و تنگهای بلوری هفتسین را در ید اختیار دارند. ماهیهای این بازار بزرگ بعد از اینکه در استخرهای سولهای رشت، گیلان، مازندران و کاشان تکثیر و پرورش مییابند، به وقت اوایل بهمنماه هر سال با واسطه و بیواسطه به وانهای پلاستیکی بزرگ و سفیدرنگ حجرهداران پیر و جوان میدان مرکزی میوه و ترهبار تهران راه مییابند؛ سوزنی و بادامی، دم چادری و حوضی؛ ارزان و گران؛ هر کدام به تفکیک درون وانهای پر از آب خنک گاه با شتاب و گاه با دِرنگ، دمهای 2تا چند بالهشان را تکان میدهند و بهسویی میچرخند. اغلبشان فلسهای قرمز دارند، برخیشان اما با پولکهای یکدست سیاه یا چند رنگ نمایانند؛ رنگهایی متفاوت که از پوزه تا بالههای پشتی و سینهایشان پراکنده شده و گاه این پراکندگی رنگهاست که روی قیمتهایشان اثری صعودی میگذارد. حجرهداران و کارگران در پی مشتریهای سرگردان از تنوع ماهیها، دبهها و نایلونهای ضخیم را از سفارشهای خرد و عمده پر میکنند. مشتریهایی مانند احمد که 5هزار ماهی سوزنی را پشت کامیون بنز قدیمی بار میزنند و تا بازار اصفهان و شهرهای موردنظر دیگر به تاخت میروند تا مبادا سفره هفتسین همشهریهایشان کم و کاستی داشته باشد یا مانند مراد، کودک افغانستانی که وسع جیبش به خرید 50ماهی ریز و مینیاتوری میرسد و ماهیهایش را با لگن کوچکی میبرد تا جایی پرتردد از محلهشان بساط کند.
ماهیهایی که در خشکی جاده، جان دادند
احمد لهجه شیرین اصفهانی دارد و خطاب به راننده کامیونی که برای حمل بار ماهیها کرایه کرده، فریاد میزند: «اصغرآقا، کامیون رو دندهعقب بیارش و بچسبونش به لبه سکوی بارگیری حجره حاجعبدالله.» اصغرآقا هم با اینکه خسته راه شبانهای است که بیترمز آمده، بیمعطلی اطاعت امر میکند. کف کامیون را با موکتی پرز رفته، پوشاندهاند و کارگران حجره حاج عبدالله یک به یک، نایلونهای ضخیم ماهیها را که از کمی آب و بیشتر اکسیژن، پر شدهاند، به ردیف داخل کانتر فرسوده کامیون میچینند. حالا احمد به نظارت مشغول است تا مشکلی پیش نیاید. هنوز هم خاطره آن سال که چند نایلون پشت کامیون پاره شده بود و ماهیهایش از بیآبی جان داده بودند، اذیتش میکند. نه بهخاطر سرمایهای که هدر رفت، بلکه بهخاطر ماهیهای زبانبستهای که معلوم نیست چند دقیقه طول کشید تا از نفس بیفتند. 5هزار ماهی سوزنی ریز و درشت از هر قطعه 3تا 6هزار تومان که پشت کامیون جاگیر میشوند، احمد به چانه زدنهای آخرش با
حاج عبدالله امید میبندد. این درست همان زمانی است که کودکان زبالهجمعکن وارد حجره میشوند تا هر آنچه از زباله و پسماند است جمع کنند و ببرند برای بازیافت.
ماهی مینیاتور؛ مد نوروز1403
حاج عبدالله 40سال است اینجا حجرهداری میکند و انواع ماهیهای قرمز نوروزی را میفروشد. 40سالی که حسابی گرد پیری را بر موهای کمپشت سر و ابروهای تنکش نشانده است. درحالیکه چکمههای سیاهش را پوشیده به همه 14کارگر خود نیز سفارش میکند با چکمه و لباسکار، در حجره حاضر باشند. از دستگاه پمپ هوا که انتهای حجره قرار گرفته، شیلنگهای باریکی به درون بیش از 60وان منشعب شده تا اکسیژن ماهیهای موجود به قدر کفایت تامین شود. حاج عبدالله میگوید: «هر سال خرید یک گونه از ماهیهای موسوم به ماهیهای نوروزی، فراوانی پیدا میکند؛ مثلا امسال بیشتر مشتریها میآیند دنبال ماهیهای «مینیاتور» که قیمتشان بیش از 10 تا 30هزار تومان است. ماهیهای گلی و قرمز هم که همیشه مشتریهای خود را دارند.» اشارهای به مراد همان کودک افغانستانی میکند و ادامه میدهد: «این پسر را ببینید؛ روزهای آخر هر سال از ما ماهی قرمز میخرد؛ آن هم فقط 50قطعه. ماهیها را به او هزار تومان میدهم تا از فروششان بیشتر سود کند.» مراد، خجالتی است و به جای گفتوگو، لبخندی کمجان تحویلمان میدهد و به کنجی میخزد.