ربودن «یوسف» به خاطر توهمات شیشهای
زنی که در ماجرایی عجیب پسر سهونیمسالهای به نام یوسف را در خیابان دزدیده و 5روز در خانهاش نگه داشته بود، در جلسه محاکمه مدعی شد که اسیر توهمات شیشهای شده و فکر میکرد یوسف یکی از بستگانش است. به گزارش همشهری، روز 27تیرماه امسال ربودهشدن پسری سهسال و نیمه به نام یوسف خبرساز شد. او زمانی که همراه خانوادهاش به خانه یکی از اقوامشان در شرق تهران رفته بود، هنگام بازی در پارکینگ از خانه بیرون رفت و دیگر کسی او را ندید. چند دقیقه بعد وقتی خانوادهاش از گم شدن او باخبر شدند، جستوجو برای یافتن او آغاز شد. در این مدت تصاویر پسربچه در شبکههای اجتماعی منتشر شده بود و خانواده او از مردم برای یافتن وی کمک خواسته بودند. در جریان تجسسهای افسران پلیس آگاهی اما اطلاعاتی بهدست آمد که نشان میداد زن جوانی یوسف را ربوده است. در نزدیکی محل ربودهشدن پسربچه، دوربین مداربستهای نصب بود که نشان میداد زنی دست یوسف را گرفته و با خود برده است. اما هنوز معلوم نبود این زن چهکسی است و چرا یوسف را دزدیده است.
5روز بعد در شرایطی که تلاشها برای یافتن پسربچه ادامه داشت زنی با خانواده یوسف تماس گرفت و گفت پسربچه نزد اوست و قصد دارد وی را به خانوادهاش برگرداند. او در خیابان دماوند برای تحویلدادن پسربچه قرار گذاشت اما زمانی که او را به محل قرار منتقل کرد، توسط مأموران دستگیر شد. او گفت در این مدت با یوسف هیچ بدرفتاری نکرده است. پسربچه نیز مدعی شد در این چند روز زن جوان به خوبی از او نگهداری کرده است. با این حال هنوز معلوم نبود که این آدمربایی با چه انگیزهای انجام شده است. زن جوان در جریان بازجوییها ادعا کرد با این تصور که یوسف یکی از بستگانش است، او را ربوده است. اظهارات این زن در شرایطی بود که بررسیها نشان میداد او به موادمخدر شیشه اعتیاد شدیدی دارد و بهاحتمال زیاد اسیر توهمات شده است. با این حال پدر و مادر یوسف که پی برده بودند زن آدمربا انگیزه خاصی نداشته و با فرزندشان بدرفتاری نکرده، زن آدمربا را بخشیدند.
در دادگاه بخشش زن جوان توسط پدر و مادر یوسف پایان کار نبود، چرا که او باید به لحاظ جنبه عمومی جرم محاکمه میشد. وی صبح دیروز از زندان زنان به دادگاه کیفری یک استان تهران منتقل و در شعبه پنجم محاکمه شد. در این جلسه که به ریاست قاضی بابایی برگزار شد، متهم گفت: حدود 10سال قبل از شوهرم جدا شدم و از آن زمان بهتنهایی زندگی میکنم. در این مدت با خیاطی خرج زندگیام را تأمین میکردم اما چون شرایط زندگیام سخت بود، به موادمخدر اعتیاد پیدا کردم و شیشه میکشم. بهخاطر همین گاهی دچار توهم میشوم. وی درباره روز حادثه گفت: آن روز از خیابان عبور میکردم که بهطور اتفاقی پسربچه را دیدم. فکر کردم او یکی از اقوامم است.
به همین دلیل دستش را گرفتم و با خود به خانه بردم. من خیلی او را دوست داشتم. در این چند روزی که یوسف در خانهام بود، برایش لباس خریدم. او را به پارک و سینما بردم و سعی کردم به خوبی از او نگهداری کنم. اما چند روز بعد یکی از نزدیکانم تماس گرفت و گفت خانواده پسری که نزد من است، دنبال او میگردند. آن موقع بود که بهخودم آمدم و در شبکههای اجتماعی شماره خانواده یوسف را پیدا کردم و با آنها برای تحویل دادن بچه قرار گذاشتم اما در آنجا دستگیر شدم. در پایان این جلسه هیأت قضایی برای تصمیمگیری درخصوص این زن وارد شور شدند.