6سال از نامزدی دختر خاله و پسرخاله میگذشت و هربار مراسم عروسی آنها به دلایل مختلف بههممیخورد و همین موضوع موجب اختلاف میان آنها شد؛ اختلافی که پایانی هولناک داشت.
به گزارش همشهری، شامگاه چهارشنبه بیست و پنجم بهمنماه، گزارش حادثهای مرگبار به قاضی موسی رضازاده، بازپرس کشیک قتل مخابره شد. حادثه حوالی پل استخر واقع در شرق تهران رخ داده بود. در آنجا یک خودروی پراید سفید رنگ قرار داشت که در صندلی شاگرد جسد خونین زنی 22ساله به چشم میخورد. وی با ضربات چاقو به قتل رسیده بود و روی صندلی راننده نیز مردی 26ساله دیده میشد که او هم هدف ضربات چاقو قرار گرفته اما زنده بود.
بهدنبال این حادثه، مرد مجروح به بیمارستان انتقال یافت تا پس از مداوا، تحقیقات از وی صورت بگیرد. وی پس از بهبودی، روز گذشته راهی دادسرای جنایی تهران شد و در بازجوییها اسرار جنایت را فاش کرد. او گفت که در درگیری نامزدش را به قتل رسانده و قصد داشته به زندگی خودش هم پایان بدهد اما قسمت نبوده بمیرد و زنده مانده است.
این مرد ادامه داد: 6سال قبل به خواستگاری دخترخالهام رفتم و با یکدیگر نامزد شدیم. ما عاشق یکدیگر بودیم و برای شروع زندگی مان لحظه شماری میکردم و رویای ما ازدواج با هم بود اما موانعی وجود داشت که اجازه نمیداد این وصلت سر بگیرد. وی گفت: نامزدم، برادری داشت که از خودش بزرگتر بود. خانواده آنها میگفتند که باید ابتدا برادر نامزدم ازدواج کند و بعد ما مراسم عروسی مان را بر پا کنیم. اما پسرخالهام (برادر بزرگتر مقتول) تن به ازدواج نمیداد. من هم از این موضوع خیلی عصبانی بودم تا اینکه با هزار بدبختی، نامزدم را راضی کردم تا مراسم عروسیمان را جشن بگیریم اما هربار که برای این موضوع برنامهریزی میکردیم، یکی از بستگان فوت میشد و ما ناچار میشدیم مراسم را به تعویق بیندازیم. هربار که این مسئله رخ میداد، من و نامزدم بیشتر از هم دور میشدیم و اختلافاتمان نیز بیشتر میشد. دیگر نمیتوانستم این وضعیت را تحمل کنم و روز حادثه با خرید یک چاقو با نامزدم قرار گذاشتم تا هرطورشده تکلیف زندگی مان را مشخص کنم. میخواستم یا برای جشن عروسی برنامهریزی کنیم یا به زندگی هردویمان پایان بدهم اما آنطور که فکر میکردم نشد.
وی ادامه داد: وقتی نامزدم سوار ماشین شد به او گفتم بیا تکلیف مان را مشخص کنیم اما او گفت که باید جدا شویم. نامزدم میگفت این اتفاقات و اینکه هر بار مراسم عروسیمان به همخورده، نشانه است؛ اینکه باید از هم جدا شویم و هرکدام راه خودمان را برویم اما من دلم نمیخواست این جمله را از زبان نامزدم بشنوم. 6 سال عمرم را پای او گذاشته بودم و حالا شنیدن این جمله خیلی برایم سخت بود. به همین دلیل چاقویی را که خریده بودم از داخل داشبورد برداشتم و 2ضربه به او زدم. نامزدم فکر میکرد قصد شوخی دارم اما وقتی دید جدی است گفت باید خودت را هم بزنی و هر دو بمیریم!
وی گفت: من هم 2ضربه به خودم زدم و بعد چند ضربه دیگر به نامزدم. در آخرین دقایق نیز به برادرم پیام دادم و برایش لوکیشن فرستادم تا بیاید اجسادمان را تحویل بگیرد اما انگار قرار نبود من بمیرم و از این حادثه جان سالم به در بردم.
این مرد پس از اقرار به قتل نامزدش با قرار قانونی، بازداشت شد و تحقیقات تکمیلی از وی توسط مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران ادامه دارد.
پایان خونین رؤیای 6ساله
در همینه زمینه :