قصههای کهن
![ناخوشآواز](/img/newspaper_pages/1397/04%20TIR/12/rooye/2416.jpg)
ناخوشآوازی به بانگ بلند قرآن همی خواند. صاحبدلی بر او بگذشت، گفت: «تو را مشاهره چند است؟»
گفت: «هیچ»
گفت: «پس این زحمت خود چندین چرا همی دهی؟»
گفت: «از بهر خدا میخوانم.»
گفت: «از بهر خدا مخوان.»
گلستان سعدی