![قصهخلافکاران در دل طبیعت](/img/newspaper_pages/1402/11-bahman/26/rooyi/07-12.jpg)
قصهخلافکاران در دل طبیعت
درباره سریال مرداب که قسمت پایانیاشانتظارات را برآورده نکرد
![قصهخلافکاران در دل طبیعت](/img/newspaper_pages/1402/11-bahman/26/rooyi/07-12.jpg)
شقایق عرفینژاد-روزنامهنگار
در میان چندین سریال معمایی و پلیسی که از شبکه نمایش خانگی پخش شدهاند یا در حال پخش هستند، مرداب توانسته مخاطبان زیادی جلب کند. برزو نیکنژاد بعد از ساخت چندین سریال کمدی برای تلویزیون ازجمله دودکش و دردسرهای عظیم که در زمان پخش بینندگان زیادی داشتند و همینطور سریال کمدی آفتابپرست برای شبکه نمایش خانگی، حالا با سریال مرداب سراغ گونه کاملا متفاوتی رفته است. مرداب با ژانری معمایی و پلیسی داستان گروه خلافکاری است که قصد دارند تکه سنگ فوقالعاده باارزشی را معامله کنند.در این بین سنگ بهدست خواهر و برادری میافتد که خردهخلافهایی برای امرارمعاش میکنند. از طرف دیگر پلیسی هم در گروه خلافکاران نفوذ میکند و مجموعه اینها سریالی میسازد که میتواند مخاطب را درگیر کند.
لوکیشنهای غیرتکراری
سریالهای ایرانی معمولا در فضای خانه و آپارتمان و شهر و خیابان میگذرند اما مرداب لوکیشنهای متنوع و غیرتکراری دارد که یکی از امتیازات آن است.
در این سریال که بخش بیشتر آن در شمال و لاهیجان میگذرد، بیننده با فضاهایی مثل جنگل، مرداب، گاوداری، بازار ماهیفروشها، جاده و دریا در شمال و جنوب روبهرو میشود. تنوع بصری که این تغییر لوکیشنها، آن هم لوکیشنهایی دور از دسترس ایجاد میکند، باعث میشود بیننده کمتر خسته شود.
تنوع شخصیتها
تماشاگر مرداب با شخصیتهای متعددی مواجه میشود. هرکدام از این شخصیتها داستان خود را دارند و ماجراهایی که دنبالکردنشان برای مخاطب کنجکاویبرانگیز است. در این سریال با یک سرکرده گروه خلافکار روبهرو هستیم که برای رسیدن به خواستههایش هیچچیز مانعش نیست، حتی کشتن 2 پسرخواندهاش. شکیب با بازی امیر جعفری برخلاف این سنگدلی، برای کشته شدن اسبشکه عزیزترین موجودی است که در کنارش دارد، گریه میکند. چنین تضادی البته نه تازه است و نه چندان عجیب و نمونههایش را در فیلمها و سریالهای غیرایرانی و حتی ایرانی زیاد دیدهایم. از طرف دیگر ایرج و آفاق با بازی شهرام حقیقتدوست و پانتهآ پناهیها هم هستند که دست به خلافهایی مثل تلکه کردن میزنند، اما وارد ماجرای بزرگ فروش سنگ گرانقیمت میشوند و حتی جانشان به خطر میافتد. پسرخواندههای شکیب هم شخصیتهای دیگر این سریال هستند که هرکدام داستانهای جداگانهای دارند. فیاض هم سوی دیگر ماجراست که قصد گرفتن انتقام از قاتل پسرش را دارد. پلیس نفوذی در دستگاه خلافکاران هم ماجراهای دیگری برای خودش و شخصیتهای دیگر بهوجود میآورد. صبا هم دختر خلافکاری است که عاشق یکی از پسرخواندههای شکیب میشود و البته ویدا که او هم در دسته شکیب است، اما از جایی از او جدا میشود و به فیاض میپیوندد که در پی گرفتن انتقام از شکیب است. مجموع این شخصیتها باعث میشود مرداب خردهداستانهای متنوعی داشته باشد هرچند بسیاری از این شخصیتها در پرداخت دچار مشکل جدی هستند و بیننده آنها را درست نمیشناسد و با آنها ارتباط برقرار نمیکند.
استفاده از کلیشهها
در کنار این ویژگیها که باعث میشود مرداب سریال جالبی باشد، ضعف بزرگ آن استفاده زیاد از کلیشههاست. شکیب بهعنوان سردسته باند قاچاق همانطور که گفته شد، بهرغم روحیه خشنش عاشق اسبش است و انتقام کشته شدن آن را میگیرد. حتی درست شبیه دون کورلئونه پدرخوانده خانواده برایش بهشدت مهم است.
شکیب لحن مطنطنی دارد و برای هر مسئله کوچکی چندین خط صحبت میکند. او گاوداری دارد و قاچاقچی است، اما درباره هر موضوعی میتواند با فلسفه و منطق بحث کند و درس بدهد.
از طرف دیگر شخصیت پلیسی داریم که با گروه قاچاقچیان همکاری میکند، اما مثل کلیشههای این ژانر بعد از چند قسمت متوجه میشویم در واقع نفوذی پلیس برای به دام انداختن این گروه است و مثل نمونههای دیگر، عزیزش(در اینجا پسرش) رادر این ماجرا از دست میدهد.
از طرف دیگر ویدا یک زن خلافکار است با چهرهای فریبنده که قرار است با ماشین قرمزش افسونگری باشد که از برههای به بعد تبدیل به یکی از عناصر مهم داستانهای پلیسی شد. اما حرکات کلیشهای و آدامس جویدنها و تعارف کردنهای تکراریاش باعث شده بیننده با او ارتباط برقرار نکند.
مثل پشت گوش خاراندنهای کوهیار، پسرخوانده شکیب که هیچ کمکی به ارتباط بیشتر مخاطب با او نمیکند.