یک سامورایی سیاهپوست
شاپور عظیمی
پیش از آنکه دیگران بخواهند به رویم بیاورند، خودم میدانم که تحتتأثیر سینمای ژاپن هستم. بنابراین هر بارقهای که یادآور سینمای ژاپن باشد، برایم قابل پیگیری بوده و هست، حتی اگر روایت یک سامورایی سیاهپوست باشد. «گوست داگ: سلوک سامورایی» ساخته جیم جارموش را در جشنواره فیلم فجر و در سینما استقلال تماشا کردم و هنوز یادم مانده که فیلم را دوست داشتم. جیم جارموش را با نخستین فیلمش «زمین خورده قانون» برای خودم کشف کرده بودم و سینمایش را میپسندیدم.
بازی فارست ویتاکر بازیگر نقش اصلی با آن جثه درشت و جدیتی که در بازیاش وجود داشت، برایم گیرایی خاصی داشت. اینجا نیز جادوی پرده بزرگ و صدای چندبانده کار خودش را کرده بود؛ صحنههایی که او به تنهایی با شمشیرش تمرین میکرد و هاگاکوره (نوعی راهنمای عملی برای یک جنگجو) را سرمشق زندگیاش قرار داده بود، جذابیت خاصی به این شخصیت داده بود. نخستین بار ویتاکر را در «بازی اشکبار» ساخته نیل جوردن دیده بودم اما برایم جلوه خاصی نداشت. راستش باید بگویم که بخشی از جاذبه فیلمها در دورههای مختلف جشنواره فیلم فجر در واقع به فضاسازیها باز میگشت. آن زمانها جشنواره فیلم فجر برای ما حکم یک آیین را داشت. خیلی خوب یادم هست که در بیش از 30دوره جشنواره حضور مستمری داشتم و برنامه کار و زندگی را طوری میچیدم که این 10روزه را عملاً وجود خارجی در خانه نداشته باشم، چرا؟ چون آیین سالانهام آغاز شده بود و من مانند یک سامورایی وفادار هر ساله در برابر هاگاکوره خودم (سینما، فینفسه) تعظیم میکردم و حتی در این 10روزه شاید لباسهایی تنم میکردم که در ایام دیگر سال نمیپوشیدم و در این آیین همواره تنها بودم. من بودم و سینما و 10روز جادویی و فیلمهایی که انگار بنا بود در این آیین آنها را تماشا کنم و سهمی در جان و جهان آنها داشته باشم.