مصور

نعمتالله سرگلزایی و همکارانش از به حرف آمدن مادر ناامید شدند. باید بند و بساط فیلمبرداری را جمع میکردند، ولی وقتی دست نورپرداز روی دکمه دستگاه رفت صدای بیرمقی دستش را میان زمین و هوا نگه داشت. همه چشمها به دهان مادر دوخته شد: «دوستش داشتم... خیلی...»