محسن حسینیطاها| خبرنگار:
در خبرها آمده بود، در آزمون استخدامی امسال 3درصد سهمیه معلولان لحاظ نشد.راستش را بخواهید از شنیدن این خبر نه متعجب شدم و نه سعی کردم مانند همیشه با چند استدلال و واکاوی رابطه علی و معلولی پدیدههای اجتماعی ضمن بزرگنمایی این اتفاق، چند انتقاد شیک و ژورنالیستی نثار این و آن کنم. بگذارید زاویه دیدمان را وسیع کنیم و ببینیم چنین اتفاقی در کدام وضعیت اجتماعی رخ میدهد؟ اگر قرار باشد ما بهعنوان اهالی مطبوعات بخواهیم توجه اجتماعی را به رویدادی مثلا در حوزه معلولان جلب کنیم چه اولویتهایی پیش روی ماست؟ اگر از چینش شیک و مجلسی صندلیهای دفتر تحریریه روزنامه برما تحمیل کرده، بهدر آییم و با یک جامعه معلول در معنای کلی مواجه شویم و همه این ناگواریها را تحت عنوان یک بیماری بزرگ و اپیدمیوار بهنام مرض شناخت و تحلیل تعریف کنیم. لطیفهای در دوران کودکی ما بود که میگفت شخصی به چشمپزشک مراجعه و از درد چشم هنگام خوردن چای شیرین شکایت کرد و پس از بررسی معلوم شد که طرف قاشق را پس از هم زدن از داخل فنجان برنمیدارد و هنگام نوشیدن بر چشمش فرو میرود. این دقیقا حال و روزگار جامعه کنونی ماست. ما همیشه درد را میبینیم و علت را نه و این همان مرض شناخت وتحلیل است.در جامعهای که معلولان در هالهای از ابهام و سؤال از سوی جامعه فرو رفتهاند و تمام سعی رسانه ملی در حل این بحران به ماه عسلهایی ختم میشود که زنبورهایش حتی شکر معرفت و شناخت معلولان را نچشیدهاند، وقتی در تبلیغات ذکات فطره نام معلولان در کنار ایتام و نیازمندان میآید و مردی درپارک با یک تراول به سمتم میآید و میگوید این فطریه من است و فرصت نکردهام آن را به کسی بدهم، وقتی مرد عابری برای ساکت کردن دختر سرتق خردسالش به من اشاره میکند و او را میترساند، وقتی در مراکز نگهداری معلولان ذهنی تعرضی صورت میگیرد و مسئولان از رسانهای شدنش واهمه دارند نه از خود واقعه، پیداست که درک درستی از معلولیت وجود ندارد و در این بیماری شناخت و تحلیل چرا باید از لحاظ نشدن معلولان در آزمون استخدامی متعجب بود؟
بیماری دقیقا همین است که ما همیشه پای را از نخست روی بالاترین پله نردبان میگذاریم و از فشار آمدن بر همه جایمان شکایت میکنیم. ما هیچگاه نخواستیم بسترساز شناخت جامعه باشیم و جامعه را با چرا و چگونه آشنا کنیم. جامعهای که سراپا احساس صرف است و زحمت تحلیل به سختی بهخود میدهد، بدیهی است نشناسد و از یاد ببرد. جامعهای که در پیریزی تربیتی افرادش متفاوت دیدن ومتفاوت اندیشیدن جایی ندارد و کودکان ما بهدلیل کوچکترین معلولیت از مدارس عادی کنار گذاشته میشوند، در کدام فرصت شناختی باید دیده شوند و به همگان بفهمانند که ما نیز میتوانیم در اداره فردای جامعه سهیم باشیم؟ آری، تا تفاوت را باور نداشته باشیم واز هنجارها وکلیشههای ذهن رها نشویم، نمیتوانیم اقشار مختلف ازجمله معلولان را باور کنیم و زمینهساز ایفای نقششان در جامعه باشیم.
بیتوجهی به معلولان
در همینه زمینه :