• دو شنبه 17 اردیبهشت 1403
  • الإثْنَيْن 27 شوال 1445
  • 2024 May 06
چهار شنبه 6 تیر 1397
کد مطلب : 21213
+
-

پیش‌شرط کارایی و ثبات اجتماع

مروری بر جایگاه «اعتماد» در زندگی فردی و اجتماعی

پیش‌شرط کارایی و ثبات اجتماع

شیما محمدی زرغان | روانشناس بالینی:

واژه اعتماد در فرهنگ آکسفورد، به‌ عنوان اتکا یا اطمینان به نوعی کیفیت یا صفت یک شخص و یا یک چیز یا اطمینان به حقیقت یک گفته توصیف می‌شود. اعتماد در زبان فارسی مترادف با تکیه‌کردن، واگذاشتن کار به کسی، اطمینان، وثوق، باور و اعتقاد به‌کار گرفته می‌شود. در زبان لاتین نیز اعتماد، معادل کلمه ایمان مورد استفاده قرار گرفته است. در ریشه کلمه ایمان، مفهوم وثوق و اعتماد، تسلیم در برابر اراده دیگری و اطمینان به شخص، مستتر است. اعتماد اجتماعی را می‌توان داشتن حسن ظن به دیگران در روابط اجتماعی که دارای دو طرف اعتماد‌کننده و اعتمادشونده، فرد یا گروه است، دانست که تسهیل‌کننده روابط اجتماعی است و امکان سود یا زیان را در خود نهفته دارد. بهترین حالت این است که به افرادی اعتماد شود که قابلیت اعتمادکردن داشته باشند و از طرف دیگر، افرادی که قابل‌اعتماد هستند همواره مورد اعتماد دیگران قرار بگیرند. اما در وضعیت واقعی ممکن است با اعتمادکردن به افرادی که این قابلیت را ندارند عزت نفس ما آسیب ببیند و حتی نحوه نگرش ما نسبت به هستی دستخوش تغییر شود. لذا این پرسش در ذهن‌مان ایجاد می‌شود که «اعتماد تحت چه شرایطی جایز است؟». می‌توان گفت تنها وقتی که فرد در پروراندن مفهوم اعتماد در ذهنش با توجه به نحوه نگرشی که به فرد مقابل دارد خوش‌بین باشد این رفتار جایز است؛ یعنی اعتمادکردن مستلزم آن است که بتوانیم خود را در معرض آسیب‌‌های دیگران قرار دهیم و حداقل از برخی جهات تصور خوبی راجع به دیگری داشته باشیم و خوش‌بین باشیم که او در برخی جهات شایسته است؛ پس هم عنصر شایستگی و هم عنصر انگیزشی قابل‌اعتماد بودن ضروری‌اند.



اعتماد اجتماعی

 نمی‌توانیم قابل‌اعتماد بودن را بدیهی درنظر بگیریم؛ چراکه اعتماد در ذات خود متضمن خطر کردن است و هرگونه تلاشی که از جانب فرد صورت بگیرد تا این احتمال خطر را از بین ببرد می‌تواند کل اعتماد را مخدوش سازد. از سوی دیگر، اعتماد بدون تامل عقلانی انسان را کوته‌بین می‌سازد؛ چراکه در برابر صدق هر قرینه نقیض مقاومت می‌کند. در نظر بگیرید وقتی بین اعضای خانواده‌ای اعتماد متقابل جدی وجود دارد، اگر تنها یک عضو از قوانین حاکم بر خانواده عدول کند دیگران با تعصب تلاش می‌کنند که این موضوع را باور نداشته باشند و حالت ذهنی قبلی خود را حفظ کنند و چنانچه با گذشت زمان پذیرش این موضوع در دیگر اعضا ایجاد شود عموما خانواده دچار بحران می‌شود، از این‌رو اعتمادی که با کوته‌بینی همراه شود فرصت گشودگی به تجربه را از فرد سلب می‌کند. اعتماد معمولا رابطه بین دو فرد است ولی نیروهایی بزرگ‌تر از این دو فرد به‌طور اجتناب‌ناپذیری بر اعتماد اثر می‌گذارند. جو اجتماعی یا سیاسی در اینکه مردم چقدر به قابل‌اعتماد بودن گرایش داشته باشند و  بر همان‌مبنا  در موجه‌ بودن یا نبودن اعتماد‌، سهیم‌است. می‌توان گفت در جوامع دمکراتیک مردم آسان‌تر به یکدیگر و حتی به دولت اعتماد می‌کنند و در نقطه مقابل، در جوامع سرکوبگر اعتماد اجتماعی اندک است. وجود سرمایه اجتماعی، کلید استقرار جامعه مدنی و حیات شهروندی است و فقدان سرمایه اجتماعی مانعی اساسی در راه تاسیس و استقرار آن. جوامع دارای این نوع سرمایه، بستر مناسبی بر‌ای شکل‌گیری جامعه مدنی توانمند، پاسخگو و کارآمد فراهم می‌سازند. اما در مقابل، تهی‌شدن یک جامعه از سرمایه اجتماعی به ناکارآمدی بسیاری از سیاست‌ها و طرح‌های پیشنهادی در حوزه برنامه‌ریزی منجر خواهد شد.

امروزه بر سر این امر که اعتماد در همه روابط مستمر اجتماعی یک مولفه ضروری و همچنین عنصر کلیدی مفهوم سرمایه اجتماعی است، اتفاق نظر وجود دارد. ارائه یک تعریف مشخص و قطعی از اعتماد اجتماعی کاری سخت و نشدنی است. آنچه موضوع را پیچیده‌تر می‌کند، مترادف‌های بسیاری است که برای آن وجود دارد؛ از جمله اشتراک، همدلی، تحمل، برادری، اطمینان، اتکاداشتن، آرامش‌داشتن، به‌دیگری تکیه‌کردن و... اما در کل می‌توان آن ‌را برآیند و ماحصل انگیزش و محرکی برای شکل‌گیری روابط اجتماعی دانست. اعتماد اجتماعی مستلزم معیارهایی چون صداقت مشهود، عینیت، ثبات، شایستگی، انصاف و همه آن چیزهایی است که روابط افراد را براساس عمل مداوم به این ملاک‌ها تداوم و وسعت می‌بخشد،از این‌رو لازم است در بررسی اعتماد، آن‌را به‌مثابه ساختاری در نظر گرفت که در آن علاوه بر توجه به ابعاد شخصیتی و فردی به زمینه‌های فرهنگی و اجتماعی نیز به‌طور همزمان توجه ‌شود و باید  اعتماد را روی پیوستاری تصور کرد که اجزا و ابعاد اصلی آن در ارتباط زنجیره‌وار با یکدیگر قرار گرفته باشند. تنها در چنین حالتی است که می‌توان تمامیت اعتماد را درون یک جامعه به شرح و تفصیل نشست.

منابع اعتماد در دوران پیشامدرن

 روانشناسی اعتماد، دارای ویژگی‌های عام است. بین جهان مدرن و شرایط بروز اعتماد، تقابل بنیادین وجود دارد که این امر باعث می‌شود در کنار اعتماد، به بررسی رابطه میان امنیت و خطر هم پرداخته شود. در فرهنگ پیشا‌مدرن از 4‌زمینه محلی برای اعتماد نام برده می‌شد:

اولین زمینه، نظام خویشاوندی است که در بیشتر وضعیت‌های پیشا‌مدرن روشی پایدار برای سازماندهی روابط اجتماعی در نظر گرفته می‌شد. حفظ روابط خویشاوندی به انسان اعتماد به‌نفس، توانایی و حس کفایت را القا می‌کند و سبب می‌شود او خود را موجودی مفید به شمار آورد. حفظ پیوندهای خویشاوندی می‌تواند حس تنها بودن را از شخص بگیرد و این احساس را در او بیدار کند که مورد علاقه و عطوفت دیگران قرار دارد که در نتیجه در کاهش استرس او مؤثر خواهد بود. در این دسته از روابط، فرد اطمینان می‌یابد که از سوی خویشاوندان پذیرفته شده است و می‌داند در مواقع بروز ناملایمات از پشتوانه محکم و استواری برخوردار است. اگرچه وابستگی‌های خویشاوندی گاهی کانون تنش و تضاد هستند اما با وجود همه تضادهایی که دربر دارند و همه اضطراب‌هایی که به بار می‌آورند، عموما پیوندهایی ایجاد می‌کنند که برای ساخت دادن به کنش‌ها در عرصه‌های زمانی-مکانی می‌توان  به آنها تکیه کرد. این امر، هم در سطح پیوندهای تقریبا غیرشخصی و هم در سطح پیوندهای شخصی صادق است؛ به‌عبارت دیگر، معمولا می‌توان اطمینان داشت که خویشان و بستگان، تقریبا صرف‌نظر از علاقه قلبی آنها به شخص مورد نظر، به مجموعه تعهداتی در قبال وی پایبند باشند. به علاوه خویشاوندی غالبا شبکه پابرجایی از روابط دوستانه یا نزدیک را فراهم می‌کند که در طول زمان و مکان دوام می‌آورد. حاصل سخن اینکه خویشاوندی رشته‌ای از پیوندهای اجتماعی قابل اطمینان را فراهم می‌آورد که اغلب تشکیل‌دهنده، میانجی و سازمان‌دهنده روابط مبتنی بر اعتمادند.

دومین عامل، اجتماعات محلی هستند. در بخش وسیعی از محیط‌های پیشامدرن از جمله در بیشتر شهرها، محیط‌های محلی جایگاه خوشه‌هایی از روابط درهم‌بافته اجتماعی بود که گستره مکانی ناچیزشان مایه ثبات زمانی آنها می‌شد. اجتماعات محلی، مکان- فضاهای اجتماعی هستند که بین تمام ساکنان آنها درک مشخصی از محله وجود دارد. مهاجرت جمعیت‌ها، خانه به دوشی و مسافرت‌های طولانی بازرگانان و ماجراجویان در روزگار پیشامدرن به حد کافی عمومیت داشت اما بخش وسیعی از جمعیت در مقایسه با صور متداول و فشرده تحرک که وسایل حمل و نقل مدرن موجبات آن را فراهم آورده‌اند نسبتا فاقد تحرک و جدا افتاده بودند که همین ثبات و آشنایی، اعتماد و اطمینان را برای مردم به همراه داشته است.

سومین عامل به جهان‌بینی مربوط می‌شود.  جهان‌بینی‌های دینی تامین‌کننده تفسیرهای اخلاقی و عملی از زندگی شخصی و اجتماعی و همچنین از جهان طبیعی هستند که برای مومنان، محیطی آکنده از امنیت ایجاد می‌‌کنند. دین یکی از ابزارهای سازمان‌دهنده اعتماد است که به چندین طریق عمل می‌کند. تنها خدا و نیروهای دینی نیستند که در مواقع مقتضی حمایت‌های قابل توجهی از مومنان به عمل می‌آورند بلکه متصدیان امور دینی نیز چنین می‌کنند. مهم‌تر از همه اینکه عقاید دینی نوعا قابلیت اطمینان و اتکا را وارد تجربه رویدادها و وضعیت‌ها می‌کنند و چارچوبی تشکیل می‌دهند که براساس آن می‌توان رخدادها و وضعیت‌های مذکور را تبیین کرد و در مقابل آنها واکنش نشان داد.

چهارمین زمینه اصلی روابط مبتنی بر اعتماد در فرهنگ‌های پیشامدرن خود سنت است. سنت، برخلاف دین، به هیچ پیکره خاصی از عقاید و مناسک اطلاق نمی‌شود بلکه به‌معنای شیوه سازماندهی این عقاید و مناسک، به‌ویژه در نسبت با زمان است. سنت، منعکس‌کننده شیوه متمایز ساخت‌ دادن به زمانبندی است. گذشته وسیله سازماندهی آینده است. سنت دارای روال است و همین روال‌مندی باعث می‌شود سنت ذاتا پرمعنا و نه صرفا عادتی پوچ به‌دلیل نفس عادت باشد. مناسک، غالبا جنبه‌ای اجباری به سنت می‌دهند اما بسیار آرامش‌بخش نیز هستند، زیرا مجموعه اعمال معینی را آکنده از کیفیت آیینی می‌سازند. بنابراین سنت تا زمانی که اعتماد به پیوستگی گذشته، حال و آینده را حفظ می‌کند و این اعتماد را به اعمال اجتماعی قاعده‌مند متصل می‌سازد، به شیوه‌ای اساسی در امنیت وجودی سهیم است.

سطوح اعتماد در دنیای مدرن

از جهات معینی می‌توان گفت که سطوح ناامنی وجودی در جهان مدرن در مقایسه با بیشتر وضعیت‌های زندگی اجتماعی پیشامدرن بالاتر است. همراه با رشد نهادهای اجتماعی مدرن، نوعی تعادل میان اعتماد و مخاطره و نیز امنیت و ترس برقرار شده است. اما عناصر عمده دخیل در این وضعیت با عناصر حاکم بر دوره پیشامدرن، تفاوت بسیار دارند. در اوضاع و شرایط مدرنیته نیز همانند محیط‌های فرهنگی دیگر، فعالیت‌های انسان همچنان دارای موقعیت و زمینه هستند. اما در شرایط مدرنیته اثر 3 نیروی عظیم و پویای مدرنیته، یعنی جدایی زمان و مکان، سازوکارهای از جا برکندن و تأملی‌بودن نهادی موجب شده است که برخی از صور بنیادی روابط اعتماد از خواص محیط‌های محلی جدا شوند. برای اعتماد اجتماعی در جوامع امروزی 3 سطح تعریف می‌شود:

اعتماد در سطح خرد یعنی در روابط شخصی و فردی بسیار حائز اهمیت است. این ارتباط مربوط به سطح اطمینانی است که یک فرد نسبت به اعضای خانواده، دوستان و خویشان خود دارد. اصولا اعتماد فرد ،در خانواده و داخل گروه‌های نزدیک و صمیمی به وی شکل می‌گیرد. براساس نظر اریکسون- روانشناس مشهور- رشد اعتماد فرد، در خانواده و براساس ارتباطات وی با اعضای خانواده و برای رفع نیازهایش توسط اعضای خانواده صورت می‌گیرد و به افراد و گروه‌های دیگر گسترش پیدا می‌کند. اعتماد در سطح خرد به 3بعد مربوط می‌شود: اعتماد عاطفی، اعتماد ارتباطی با خویشان، اعتماد ارتباطی با دوستان.

سطح میانی به سطح اطمینانی مربوط می‌شود که یک فرد نسبت به عموم مردم و آنهایی که نمی‌شناسد دارد؛ مثل اعتماد به سازمان‌ها و موسسات جامعه، مغازه‌داران، رانندگان، پلیس، رسانه‌ها، آموزگاران و... .

اعتماد در سطح کلان به میزان اطمینان و پذیرش مردم نسبت به نظام و سیستم حکومتی و فعالیت‌ها و اقدامات دولت وابسته است؛ به‌عبارت دیگر این وضعیت مربوط به ارزیابی سیاسی ناشی از ارتباط مردم با نهاد دولت است.

براساس تحقیقات و مطالعات انجام ‌شده و استفاده از شاخص‌های چند کشور جهان در این مورد، محققان به این نتیجه رسیده‌اند که جایگاه دین در جامعه، میزان فساد در دستگاه دولت و ارزیابی مردم از آن، وضعیت رسانه‌ها، عدالت اجتماعی، عدالت توزیعی و قضایی، توسعه اقتصادی و تکثر قومی و فرهنگی در همه کشورهای جهان با افزایش حس اعتماد اجتماعی، رابطه مستقیم دارد. بدین ‌ترتیب می‌توان گفت که در جوامع امروزی اعتماد و نهادها دوام و قوام‌دهنده یکدیگر هستند. نهادهای مدنی زمانی می‌توانند ایجاد شوند و فعال و اثرگذار باشند که پشتوانه‌ای از اعتماد داشته باشند.

تبیین روانشناختی اعتماد

از دیدگاه تکاملی، اعتماد، به سازگاری و انطباق بشر کمک کرده و در بقای او مؤثر بوده است. بدون وجود اعتماد، بشر نمی‌توانست دوره‌های ‌گذار زیستی، اجتماعی و تاریخی و به‌طور کلی تکاملی خود را سپری کند. در بسیاری از گونه‌های حیوانی نیز اعتماد یا چیزی شبیه به آن با ایفای نقشی مشابه، به بقای آنها کمک کرده است. در آنجا نیز نوعی اعتماد میان واحد زیستی خانواده و گروه‌های متعلق به یک گونه به چشم می‌خورد.

در قلمرو روانشناسی، زندگی با اعتماد آغاز می‌شود که بستر مهرورزی و موجبات رشد و انسجام آن را فراهم می‌آورد. در روانشناسی، اعتماد یعنی باور و اتکا به کسی که براساس آنچه از او انتظار می‌رود عمل می‌کند. اعتماد در رابطه مادر و نوزاد شکل می‌گیرد و در محیط خانواده امکان رشد پیدا می‌کند. اریک اریکسون اعتماد را مبنای اساسی هرگونه رابطه شخصی می‌داند و شکل‌گیری و رشد اعتماد را یکی از عوامل اصلی در انطباق و سازگاری و ایجاد شخصیت سالم به ‌شمار می‌آورد. به عقیده او، شکل‌گیری اعتماد بنیادی نخستین مرحله رشد روانی- اجتماعی است که در 2سال اول زندگی رخ می‌دهد و چگونگی شکل‌گیری یا شکل ‌نگرفتن آن نخستین بحران موجود در رشد انسانی است. به عقیده اریکسون، در تقابل میان اعتماد و بی‌اعتمادی است که دنیای بعدی نوزاد ساخته می‌شود. در صورتی‌که نیازهای نوزاد تامین شود محیط و دنیا برای او امن و قابل‌اعتماد خواهد بود و احساس ایمنی، اعتماد وخوش‌بینی در او تثبیت می‌شود. اما اگر نوزاد در گذار از این مرحله شکست بخورد و نیازهای او تامین نشود ناایمنی و بی‌اعتمادی در او شکل می‌گیرد و برای همیشه نامطمئن و بیمناک باقی خواهد ماند و حتی اصل بقای او نیز مورد تهدید قرار می‌گیرد. اعتماد اولیه مورد نظر اریکسون برای رشد و شکل‌گیری دیگر وجوه شخصیت لازم و ضروری است، زیرا مرحله رشد اجتماعی بعدی را آغاز و زمینه آن را فراهم می‌آورد و در عبور از بحران‌های رشد بعدی کمک‌کننده است. اصولا کسانی که سطح اعتماد در آنها پایین است یا دستخوش بی‌اعتمادی هستند نسبت به افرادی که از اعتماد بالاتر بهره می‌برند استرس بیشتری را تجربه می‌کنند و از تشویش جسمانی و احساسی بیشتری رنج می‌برند. همچنین بی‌اعتمادی در سطح بسیار بالا نوعی آسیب‌شناسی روانی را رقم می‌زند که به‌ عنوان نمونه در اختلال شخصیت پارانوئیدی دیده می‌شود که مداخله درمانی جدی را طلب می‌کند.

از آنجا که اعتماد از ارکان ضروری شکل‌گیری هرگونه رابطه‌ای است اگر بخواهیم رابطه‌ای تداوم یابد، باید به‌گونه‌ای قابل‌اعتماد عمل کنیم یا رفتاری قابل‌اعتماد داشته باشیم. این حکم ،روابط دونفره، فامیلی، ازدواج و هرگونه رابطه بینافردی را دربر می‌گیرد. بنابراین نباید اعتماد را تنها یک رویداد روانشناختی درون فرد دانست بلکه باید آن را به ‌عنوان یک واقعیت اجتماعی نظام‌مند تلقی کرد. در حقیقت اعتماد بینافردی نشان‌دهنده باور به ارتباطات اجتماعی و زمینه‌ساز عملکرد اجتماعی است. در اعتماد بین‌فردی، انتظار از یک فرد یا گروه برای تحقق وعده‌هایی که می‌دهند و عمل به آن وعده‌ها مد نظر قرار می‌گیرد و این مفهوم، کاربرد وسیعی در انواع رابطه‌ها، از دوستی و ازدواج گرفته تا رابطه میان درمانگر و مراجع، کارهای تیمی و گروهی و نیز اعتماد عمومی و سیاسی دارد.

اعتماد؛ محور پویش‌های اجتماعی

بدیهی است در مواردی که با تضعیف یا کاهش اعتماد در روابط بین فردی روبه‌رو هستیم، مهم‌ترین هدف انواع درمان‌ها و مشاوره‌ها، بازیابی و بازسازی اعتماد از دست‌رفته است. در عرصه اجتماع، اعتماد همچون قلب نظم اجتماعی عمل می‌کند و نبض اجتماع با اعتماد می‌تپد. اعتماد از ژرف‌ترین عوامل تنظیم‌کننده نظم اجتماعی است که خود محور تمام پویش‌های اجتماعی محسوب می‌شود و اگر از مبانی اساسی خود فاصله گیرد یا با آن بیگانه شود محکوم به زوال خواهد بود. به‌عبارت دیگر، زوال اعتماد نهایتا به زوال نظم اجتماعی و فروپاشی آن می‌انجامد. اعتماد در یک نظام اجتماعی یا سیاسی جایی وجود دارد که اعضای آن نظام و مجموعه‌های دیگر در انطباق و سازگاری با هم عمل کنند و انتظارات هر یک جامه عمل بپوشند و تحقق انتظارات احساس ایمنی را تضمین کند که در نتیجه تصور آینده‌ای همراه با امید و احساس ایمنی امکان‌پذیر باشد. هنگامی که بی‌اعتمادی در جامعه به‌صورت فراگیر وجود داشته باشد علاوه بر تظاهرات مستقیم به‌صورت رفتارهای مبدل دیگر مانند دروغگویی و ریا‌کاری نیز بیان و ظاهر می‌شود. در اپیدمی بی‌اعتمادی حتی دیگر نهادهای سنتی جامعه که براساس موازین سنتی اخلاقی، مذهبی یا عرفی شکل گرفته‌اند و در بعضی ساحت‌ها می‌توانند تغذیه‌کننده اعتماد باشند کارایی خود را از دست می‌دهند و فلج می‌شوند و هولناک آنکه وقتی اعتماد از میان رفت معمولا دیگر بازگشتی وجود ندارد؛ همان‌طور که برای مرده نیز بازگشتی متصور نیست. تمام روابط اجتماعی در نهایت وابسته به نوعی وفاداری دوجانبه هستند که در اعتماد تبلور می‌یابد. اعتماد پیش‌شرط کارایی، انسجام و ثبات اجتماعی است و در برابر آن بی‌اعتمادی زمینه‌ساز بروز ترس، ناایمنی، اغتشاش و فروپاشی اجتماعی خواهد شد.

این خبر را به اشتراک بگذارید