بومگردی شغل نیست
گفتوگو باچوپانیکه پدر بومگردی ایران شد
راحله عبدالحسینی-روزنامهنگار
صدایش از روستای «بزم» در شهرستان «بوانات» استان فارس به گوش دنیا رسید. روستایش قطب گردشگری ایران شده و خودش پدر بومگردی ایران لقب گرفته. اسمش برایمان آشناست و صحبت کردنش با لهجه شیرین شیرازی را در برنامههای تلویزیونی دیدهایم.
عباس برزگر که میزبانی از مهمانان خارجی را در روستا از 2 دهه پیش آغاز کرده و حالا صاحب دهکده گردشگری و مسلط به زبان انگلیسی است، میگوید که تمام جذابیت و دیدنیهای روستا به زندگی ساده و بیآلایش مردمانش است نه به راهاندازی اقامتگاههای بومگردی. او که صاحب جایزههای متعدد جهانی برای خلاقیت در صنعت گردشگری روستایی شده، هنوز خودش را یک چوپان روستایی میداند که عاشق کارش است.
روزگاری که شما میزبان گردشگران خارجی بودید، بومگردیها چندان رونقی نداشت. حالا تجربه اقامت در بومگردیهای متعدد نشان میدهد تقریبا همگی از یک الگو بهره میبرند. برای همین هم چندان تفاوتی با هم ندارند که باعث کم شدن جذابیتشان شده. شما که پدر بومگردی ایران لقب گرفتهاید، علت این تکراری بودن را چه میدانید؟
ای کاش این سؤال را یکی از مسئولان گردشگری از من پرسیده بود. درددل من هم همین است. پیش پای شما دوستانی از روستایی در منطقه آذربایجان اینجا بودند و میگفتند کار بومگردیشان کساد است و مشتری ندارند. 25سال پیش وارد حوزه گردشگری شدم. اول دنبال مجوز بودم. آن زمان چیزی به نام خانه محلی یا بومگردی نداشتیم. فقط به مجتمع رفاهی مجوز میدادند. من هم دنبالش رفتم و مجوزها را گرفتم و کار را شروع کردم، اما بعد که ورشکسته شدم، فهمیدم راه را اشتباه آمدهام.
راه درست چه بود؟
اینکه باید با خانواده خودم کار کنم، به شرایط زندگی روستایی دست نزنم و آن را مدرن نکنم، زیرا گردشگر چه ایرانی، چه خارجی، برای دیدن زندگی روستایی میآید نه یک زندگی شهری. علت اینکه بومگردیها مثل هم شده این است که به بومگردی به چشم یک شغل نگاه میکنیم و همه مثل هم پیش میروند.
یعنی شما بومگردی را یک شغل نمیدانید؟
وقتی مثل یک شغل نگاه میکنیم یعنی سرمایهدار از تهران میآید و 4 تا اتاق روستایی را کاهگل میکند که مثلا حالت روستایی داشته باشد. بعد آنجا را مانند هتل اداره میکند و اتاق اجاره میدهد. اسمش را هم میگذارد بومگردی! فکر میکند به روستایی کمک کرده و اشتغالزایی شده درصورتی که این راهش نیست. راهش این است که به روستاییان آموزش بدهیم که به راه و رسم زندگیشان دست نزنند و فقط به تولیداتشان ارزش افزوده اضافه کنند. این قسمت آموزش میخواهد. ارزش افزوده تولید کردن هم در هر روستایی در کشور با توجه به اقلیم و شرایطش فرق میکند. بومگردی یک عشق است، یک هنر است. بهنظر من شغل نیست. من چند جایزه جهانی در حوزه گردشگری بردم و معتقدم بهخاطر بومگردی نبوده، بهخاطر این بوده که من عاشق کارم هستم. هر فردی کار کند، کارگر است. کارگری که نوآوری هم داشته باشد مهندس است. مهندسی که عاشق هم باشد هنرمند است. من چوپان هستم و دهاتی و هنرمند. چون عاشق کارم هستم. هنوز هم چوپانی میکنم. وقتی به من نگاه میکنند و میخواهند جای من باشند به درآمدی که از گردشگری کسب کردم نگاه میکنیم، ولی نمیبینند که من هنوز چوپان هستم. چوپانی شغل من است، نه بومگردی. موفقیت بومگردی هم در این است که خانواده روستایی باید همهکاره بومگردی باشد نه سرمایهگذار.
در صحبتهایتان بر ارزش افزوده روستا خیلی تأکید دارید. مصداقی برایمان بگویید ارزش افزوده در روستای خودتان چطور محقق شده است؟
من روستایی هستم. مزرعه دارم و گندم و جو میکارم. باغبانی و چوپانی میکنم و عاشق این زندگی طبیعی هستم که اقیانوسی از فرصتها و جاذبهها را دارد. ارزش افزوده برای من روستایی یعنی تولیدات خودم را دست دلال نمیدهم. یاد گرفتهام چطور از برگ و گل گیاهان روستا عرقیات درست کنم یا مثلا از گردوهایی که قبل از رسیدن از درخت جدا میشود، ترشی درست کنم. با گردو و کشمش، گردوپلو درست کنم و این تولیدات را به دست گردشگر بدهم. ارزش افزوده هر روستایی هم با دیگری متفاوت است که نیاز به آموزش دارد. بومگردی هم خودش یک ارزش افزوده برای روستاست.
بومگردی که یک کار جدید در دنیاست، یک شغل خانوادگی است. نباید نمایشی باشد. گردشگر خارجی روستای واقعی میخواهد که عطر نان پخته در تنور، صدای هیزم و نوای زنگوله گوسفندان را بشنود. زنان و بچههای روستایی، زیربنای صنعت گردشگری بومگردی روستایی هستند.
من که چوپانم و باید بروم سر زمین و مزرعه. زن و بچه من باید فرهنگ روستا را به گردشگر نشان بدهند. برای همین هم خانه من به یک برند گردشگری روستایی تبدیل شده.
چقدر فوت و فن کار را به کارآفرینان دیگر آموزش دادید؟
خیلیها سراغ من آمدند. هر چه میدانستم آموزش دادم. اگر راه را درست میرفتند، مهاجرت از روستا اتفاق نمیافتاد. من یک اتاق داشتم بعد شد 4تا اتاق برای گردشگران.
همیشه میگویم نباید عالی شروع کنید. فقط باید شروع کنید. هر نقطهای از کشور، از غرب گرفته تا شرق، هر روستایی برای خودش یک وزنه سنگین گردشگری در دنیاست. مثلا غرب کشور و اورامانات یا شمال کشور. فقط به چشم تجاری به آن نگاه نکنیم. هویت روستا باید حفظ شود. روستا تولیدکننده است و نباید این فرصت را از روستا بگیریم. بعضی از دوستان میگویند ما میخواهیم مثل تو باشیم. میگویم اگر عباس بیسواد و فقیر بود شما باید از عباس بهتر باشید. اینجوری میشود کشور را آباد کرد. باورتان نمیشود که گردشگران خارجی وقتی عظمت زندگی روستایی را میبینند به گریه میافتند. تمام جذابیت زندگی روستایی هم در سادگی آن است.
مکث
کسب مدال کیفیت آداب معاشرت صنعت گردشگری
زندگی روستایی و چوپانی به من یاد داده که هر وقت به مشکل خوردم باید به راه حل فکر کنم. سالهای اول که وارد حوزه گردشگری شده بودم، وضعم یک کمی خوب شد. یک پژو خریدم که 85درصد پولش قرض بود. میخواستم با پژو جلوتر از اتوبوس گردشگری خارجی بروم و خودم راهنمایشان باشم. سیاهچادر عشایر، رودخانه، تفرجگاه و دیدنیهای اطراف روستا را نشانشان بدهم. معمولا چند نفری هم سوار ماشین من میشدند. از اینکه در ماشین را اینقدر محکم میبستند، ناراحت میشدم. از طرفی هم میخواستم خوشبرخورد و مهربان باشم. اول گفتم شاید انگلیسیها اینقدر در ماشین را محکم میبندند. بعد دیدم اسپانیایی و آلمانی و همه همینطور هستند. فکر میکردم راه حل چیست و چه باید بکنم. تصمیم گرفتم قبل از اینکه سوار ماشین بشوند در را برایشان باز کنم و خودم ببندم. وقتی هم میخواستند پیاده شوند همینطور. با مهربانی و با زبان خودشان تعارف میکردم که سوار یا پیاده شوند. بعد از 6 ماه به من مدال کیفیت بالاترین آداب معاشرت صنعت گردشگری جهان را دادند. وقتی میگویم باید عاشق کارمان باشیم و به اصالت روستایی خودمان دست نزنیم منظورم این است. اصالت روستایی که هیچ کجای دنیا پیدا نمیشود.
مکث
با ایمان به داشتههایم کارآفرین شدم
ماجرای کارآفرینی و میزبانی از گردشگران خارجی برای عباس برزگر و خانوادهاش از یک شب بارانی و پذیرایی از2 گردشگر آلمانی شروع شد؛ موضوعی که چندی بعد رسانهای شد و گردشگران برای حضور در این خانه روستایی و دیدن جذابیتهای گردشگری روستا راهی بوانات شدند. در کتاب راهنمای گردشگری یونسکو، عنوان شگفتانگیزترین تجربه گردشگری ایران به عباس برزگر داده شده است. عباس برزگر به همشهری میگوید: «بارها دیدم که در روزنامهها درباره من مینویسند دستفروشی که ثروتمند شد یا روستاییای که با دمی گوجه از آلمانیها پذیرایی کرد و پولدار شد. متأسفانه ماجرای کارآفرینی و جذابیت گردشگری را با پول و ثروت گره میزنند.ای کاش بنویسندروستاییای که با تغییر نگاه و خودباوری و استفاده از داشتههایش موفق شد دنیای جدیدی را خلق کند و کارآفرین شود. این نگاه میتواند حرکتآفرین باشد. کارآفرینی یک پروسه بزرگ است و در این پروسه شجاعانهترین حرکت برداشتن گام اول است.» او توانسته با کارآفرینی در دهکده گردشگری روستای خود برای بیش از 9 هزار نفر از ساکنان شهرستان بوانات استان فارس اشتغال ایجاد کند و روزبهروز به این عدد اضافه میشود.