• دو شنبه 5 آذر 1403
  • الإثْنَيْن 23 جمادی الاول 1446
  • 2024 Nov 25
پنج شنبه 2 آذر 1402
کد مطلب : 210137
لینک کوتاه : newspaper.hamshahrionline.ir/48q31
+
-

ناگفته‌هایی از استراق‌سمع در دوران جنگ

گفت‌وگو با رمضانعلی کاوسی، نویسنده و جانباز قطع‌نخاعی که خاطرات همرزم جانبازش را مکتوب کرد

گفت‌و‌گو
ناگفته‌هایی از استراق‌سمع در دوران جنگ

علی‌الله سلیمی- روزنامه‌نگار

بخشی از خاطرات شفاهی تاریخ دفاع‌مقدس در خاطر رزمندگانی نهفته است که خود شاهدان اصلی رویدادهای حماسی آن دوران بودند. یکی از این رزمندگان، احمد شیروانی، جانباز 70درصد است که خاطراتش در کتابی با عنوان «سیراب از عطش» منتشر شده است. این رزمنده داوطلب از 15سالگی عازم جبهه می‌شود و در عملیات مختلفی شرکت می‌کند. شیروانی 2بار مجروح شده و از سال 1365با عصا و با یک پای قطع شده به جبهه می‌رود و به‌دلیل تسلطش به زبان عربی، سال‌ها در واحد استراق‌سمع خدمت می‌کند. او در حال حاضر یکی از راویان قدر و مسلط دفاع‌مقدس است و با بیان زیبا و لهجه شیرین اصفهانی‌اش خاطرات رزمندگان8سال جنگ تحمیلی را به نسل کنونی منتقل می‌کند. نکته قابل توجه درباره تدوین خاطرات این رزمنده، نویسنده کتاب سیراب از عطش، رمضانعلی کاوسی است که خود نیز جانباز قطع نخاع از ناحیه گردن است که به‌دلیل ضعف در دست‌ها و انگشت‌ها، تمام کلمات کتاب را تنها با انگشت سبابه دست چپش تایپ کرده است. او حدود 6سال برای پدید‌آوردن این اثر تلاش کرده است. با رمضانعلی کاوسی گفت‌و‌گو کرده‌ایم.

چطور شد که شما به‌عنوان یک جانباز قطع نخاعی سراغ نگارش کتاب خاطرات یک جانباز دیگر رفتید و کتاب «سیراب از عطش» را نوشتید؟
من خودم جانباز جنگ و قطع‌نخاع از ناحیه گردن هستم. این توفیق را داشتم که چندین کتاب در حوزه خاطرات جنگ تالیف کنم. برای آشنایی بیشتر با مناطق عملیاتی سال 94به منطقه عملیاتی جنوب کشور رفتم. سوار اتوبوس جانبازان بودم. آقایی حدود 47یا 48ساله با عصا آمد و سوار اتوبوس شد. ایشان مرا به آقای شیروانی معرفی کرد و گفت که راوی دفاع‌مقدس است. بعد از اینکه به منطقه عملیاتی رمضان، جایی که شیروانی در سال‌های دفاع‌مقدس در آنجا حضور داشت، رفتیم، دیدم روایت‌هایی بسیار ناب و دست اول دارد. گفتم آقای شیروانی حیف است که این خاطرات شما به کتاب تبدیل نشود. پرسیدم :اقدام کردید؟ گفت: نه. گفتم: اگر من به‌عنوان یک نویسنده به شما پیشنهاد کنم، قبول می‌کنید؟ قبول کرد و قرار گذاشتیم که بیاید و خاطراتش را برای من تعریف کند و من هم آنها را ثبت و ضبط کنم.

مصاحبه‎ها در چه شرایطی انجام شد و آیا شما با آقای شیروانی، راوی کتاب، همشهری بودید و مشکلی برای رفت‌وآمد نداشتید؟
ایشان اصفهان بود و من شهرضا. او به خانه ما می‌آمد و گفت‌وگو می‌کردیم که مجموعا 50ساعت گفت‌وگو شد. من چیزی حدود 5تا 6سال روی این کتاب کار کردم و در نهایت این کتاب را به‌دست امور استان‌های حوزه هنری رساندم.

آیا شما فکر می‌کنید خاطرات احمد شیروانی روایتی متفاوت از دوران دفاع‌مقدس است؟
بله؛ چون این خاطرات در نوع خود بسیار ناب هستند. خاطرات او مربوط به استراق‌سمع است که کمتر کسی به آن پرداخته و کتاب‌های زیادی درباره آن وجود ندارد؛ چون راوی به زبان عربی مسلط بوده در این واحد از او استفاده می‌شده است. زمانی که او در کربلای 5یک پای خود را از دست می‌دهد، باز هم با عصا به جبهه می‌رود.

راوی کتاب چطور پایش را از دست داد؟
در تمام گردان‌ها یک نفر از طرف استراق‌سمع باید در عملیات حضور پیدا می‌کرد؛ چراکه اگر اسیری گرفته می‌شد برای صحبت‌کردن با او نیاز به مترجم وجود داشت؛ کسی که به عربی مسلط باشد. شیروانی چون به عربی مسلط بود همراه گردان و فرمانده بود؛ به همین‌خاطر به‌دلیل اصابت خمپاره پایش قطع شد.

به‌نظر شما راوی کتاب چه ویژگی‌های شخصی‌ای دارد که او را از بقیه اطرافیانش متمایز می‌کند؟
در کنار حسن اخلاق و بیان شیوا، یکی از ویژگی‌های خیلی خوب او وجه تحقیقی شخصیت ایشان است. هر جا که چیزی را فراموش کرده بود برای بیان دقیق ماجرا، شروع به تحقیق می‌کرد و هیچ‌چیزی را بدون سند و مدرک روایت نمی‌کرد؛ به همین جهت می‌توان گفت این خاطرات کاملا مستند است.

درباره واحد استراق‌سمع صحبت کنید؟ کارکردش در دوران دفاع‌مقدس چه بود؟
واحد استراق‌سمع کارش شنود بی‌سیم‌های عراقی‌ها بود. آنها به نزدیک‌ترین منطقه به دشمن می‌رفتند و گفت‌و‌شنود عراقی‌ها را گوش می‌دادند. بعد اطلاعاتی را که به‌دست می‌آوردند روی یک کاغذ A4 می‌نوشتند و تحویل فرمانده می‌دادند. براساس این داده‌ها تصمیم می‌گرفتند که چگونه برای عملیات‌های بعدی برنامه‌ریزی کنند. این کار اساسا بسیار مهم و استراتژیک بود.


 

این خبر را به اشتراک بگذارید