سرقت پنجه طلای حرم حضرت عباس ع و توبه یک لوطی
نام: عظیم
لقب: لوطیعظیم
محله: پامنار
محله پامنار و حوالیاش پر از قصه مردانی است که زندگیشان سراسر درس و پند بود، بهخصوص لوطیهای محله که برخلاف بزنبهادرها رفتار و کرداری نیک پیشه کرده و مردمدار بودند. لوطیهایی همچون لوطیاکبرخان پامناری و لوطینایب و.... در این میان مردانی هم بودند که لوطیمسلک بودند، اما گاهی خطا نیز میکردند و از راه حق پا پس میکشیدند. قصه لوطیعظیم هم حکایت چنین مردانی است که از فرش به عرش رسیدند، دل از دنیا و لذتهایش بریدند و خداترس شدند. لوطیعظیم را از لوطیهای نیک روزگارش میدانند. اما قبل از اینکه او این لقب نیک را برای خودش ماندگار کند خطا کرده و پا را کج گذاشته بود. حکایتی که در کتاب «کرامات العباسیه» نقل شده است حکایت کرامات حضرت عباس(ع) است و جالب اینکه یکی از حکایتها شامل حال همین لوطیعظیم میشود. روزی او به زیارت حرم حضرت عباس(ع) میرود و شیطان وسوسهاش میکند و پنجه طلای ضریح را میدزدد. چندین بار قصد فروش پنجه طلا را میکند، ولی هر بار ترس همه وجودش را پر میکند. مردی که پیگیر حالش شده بود، میپرسد دنبال چه میگردی؟ لوطیعظیم جواب درستی نمیدهد. مرد او را به دکانش میبرد و از او پذیرایی میکند. بعد میگوید پنجه را به من بده تا به ضریح برگردانم، خودم هرقدر پول بخواهی به تو میدهم. گویی که آن مرد از غیب جویای حال لوطی شده بود. پس لوطی بیدرنگ پنجه را پس میدهد و نمکگیر اینهمه جوانمردی و فتوت میشود. لوطیعظیم از آن روز توبه میکند و عیار و پهلوانی نیکرفتار میشود.