• جمعه 14 اردیبهشت 1403
  • الْجُمْعَة 24 شوال 1445
  • 2024 May 03
چهار شنبه 24 آبان 1402
کد مطلب : 209199
+
-

گیجی بعد از آپرکات

«جنگل پرتقال» فیلمی است که 80درصد آن از تجارب شخصی کارگردانش الهام گرفته است

گیجی بعد از آپرکات

حمید همایون

یکی از نخستین توصیه‌هایی که معمولا در کتاب‌های آموزش فیلمنامه‌نویسی یا کارگردانی می‌شود این است که برای نخستین تجربه کاری‌تان سراغ ماجراها و آدم‌های زندگی خودتان بروید که از نزدیک می‌شناسید؛ توصیه‌ای منطقی که ظاهرا اجرای آن نباید خیلی مشکل باشد. بالاخره همه ما، هر قدر هم تابع و مرید و مقلد، زندگی خودمان را زندگی می‌کنیم؛ حتی اگر در زندگی رسما اختیاری از خودمان نداشته باشیم و صرفا چیزی را که به ما دیکته می‌شود زندگی ‌کنیم، باز داریم هر روز این پیروی و تبعیت را زندگی می‌کنیم و آن را با پوست و گوشت‌مان تجربه می‌کنیم و از آن شناخت ــ حداقل، شناخت نسبی ـ داریم. اما واقعیت این است که تجربه ما از حوادث و رویدادهای زندگی خودمان آنقدری که به‌نظر می‌رسد شفاف و ملموس و عینی نیست. گاهی اتفاق یا حادثه‌ای که در زندگی‌مان رخ می‌دهد، آنقدری که برای ناظری بیرونی آشکار و زلال است، برای خودمان که در وسط معرکه‌ا‌یم، بی‌ابهام و صاف و شفاف نیست. بوکسوری را درنظر بگیرید که آپرکات سنگینی در رینگ به‌صورتش می‌خورد. در آن لحظه، تماشاگران به سرعت تشخیص می‌دهند چه رخ داده و بوکسور مشت‌خورده در وضع بدی قرار دارد،اما بوکسورِ زیر ضرب تا چند لحظه گیج و مات‌ومبهوت است. نمی‌داند وضع از چه قرار است و چه باید بکند و چه چیزی در انتظارش است و عاقبت چطور این مسابقه را تمام می‌کند. وضعیت خیلی از ما در برخورد با رخدادها و تصمیمات زندگی‌مان همینطور است و اگر قرار باشد درباره این رخدادها و تصمیمات بنویسیم یا به هر دلیلی مجددا به آنها فکر کنیم، شاید ندانیم نسبت به آنها چه احساسی داریم؛ همان احساس گیجی بعد از آپرکات که گاه تا سال‌ها طول می‌کشد.
آرمان خوانساریان در «جنگل پرتقال» آن توصیه کتاب‌های آموزشی را جدی گرفته و تجارب خودش را دستمایه ساخت نخستین فیلم بلندش کرده است. شخصیت اصلی فیلم علی بهاریان نام دارد که در رشته نمایشنامه‌نویسی تحصیل کرده و نام هنری‌اش سهراب بهاریان است، اما سال‌ها بعد از فارغ‌التحصیلی توفیقی در عالم نمایش کسب نکرده و به جایی نرسیده است. او پس از مدت‌ها بیکاری در مدرسه‌ای به‌عنوان معلم ادبیات مشغول به‌کار می‌شود. مدیر مدرسه بهاریان را تحت فشار قرار می‌دهد که ظرف 2 روز مدرک تحصیلی‌اش را تحویل دهد، وگرنه عذرش را از مدرسه می‌خواهند. بهاریان به‌رغم میل باطنی‌اش به شهر محل تحصیلش تنکابن می‌رود و با دختری که سال‌ها پیش مورد اذیت و آزار او قرار گرفته و حالا دچار فراموشی شده مواجه می‌شود. خوانساریان مثل بهاریان معلم است، معلم هنرستان و به‌گفته خودش معلمی هم برایش خیلی جدی است و هم آن را خیلی دوست دارد. او در گفت‌وگو با خبرگزاری مهر به این پرسش که آیا سهراب بهاریان همان آرمان خوانساریان است می‌گوید: «شاید بله، چون به هر حال هر کسی تکه‌هایی از خودش را در فیلمش جا می‌گذارد. بخش‌های زیادی از «جنگل پرتقال» هم از واقعیت سرچشمه می‌گیرد. شخصیت معلم داستان هم بخشی از من است که در خودم سانسور می‌کنم یعنی سهراب بهاریان شخصیت بیرونی من نیست. درواقع هنگام نوشتن فیلمنامه براساس بانک عاطفی خود و تکنیک‌های فیلمنامه‌نویسی محصولی خلق می‌شود و در این مورد حدود ۸۰ درصد ماجراهای فیلم براساس اتفاقاتی شکل گرفته که برای خودم یا نزدیکانم رخ داده است.» خوانساریان قبل از فیلم بلندش 3 فیلم کوتاه جایزه‌برده ساخته و با سینما و فضای تولید و روند کار آشنا بوده. با این حال، داستان فیلم بلند، مخصوصا به دلایل اقتصادی، با فیلم کوتاه متفاوت است. پس رجوع به تجربیات شخصی برای ساخت نخستین فیلم بلند تصمیمی محتاطانه و منطقی بوده است. ولی آیا این تصمیم تمام و کمال به نفع فیلم و خوانساریان تمام‌شده و خوانساریان در روایت داستانش بی‌لکنت و مسلط است؟ نه، مثل همان بوکسوری که گیج ضربه حریف است، فیلم در جاهایی گیج و منگ است، مخصوصا در جای مهمی مثل شخصیت بهاریان. بهاریان قرار است هنرمند درک‌نشده و کشف‌نشده‌ای باشد که از این بابت عصبی و عاصی است. سایرین باید تاوان درجا زدن و رشد نکردن او را بدهند. برخورد تند و بدش با بچه‎های مدرسه هم ناشی از همین است. اما چیزی بیش از این از بهاریان دستگیرمان نمی‌شود، چون چیزی بیش از این عرضه نشده. جای دیگری که فیلم گیج می‌زند، همان بخشش یکباره مریم و کنار آمدن بهاریان با خودش است. بی‌آنکه نشانه‌ای از این بخشش در مریم یا آمادگی بهاریان در پذیرش چیزی که هست دیده باشیم - صرف دیدن کافی است، لحظه‌ای، ژستی، حرکت دوربینی، قاب ثابتی، به هر حال نشانه‌ای دیدنی که از گفتن و به زبان آوردن پذیرفتنی‌تر است - این چرخش خیلی یکباره و تحمیلی است. مزه پایان خوش چربیده به منطق داستانی. حالا یا نگاه خوانساریان به موضوع واضح و شفاف نبوده یا بر تکنیک برای نمایش این چرخش روایی کاملا تسلط نداشته است.



فیلم دانا
در این ناهاربازار کمدی‌های «فسیلی» - «جمشیدی»، «جنگل پرتقال» خیلی نفروخته. در حدود یک میلیارد و 200میلیون تومان. احتمالا بودجه تولیدش را هم برنمی‌گرداند. بیش از 25هزار نفرتماشاگرش بوده‌اند که در برابر تماشاگران کمدی‌ها رقمی نیست. نادیده گرفتنش آسان‌تر است تا پرداختن به آن. ولی نگذارید فقط صدای جیرینگ‌جیرینگ گیشه راهنمای شما برای سینما رفتن باشد. نظر دو صاحب‌نام می‌تواند راهنمای شما باشد.

کیانوش عیاری در یادداشــتی که در  ۱۷آبان در شــبکه اجتماعی خود منتشر کرد، درباره «جنگل پرتقال» نوشت: «آرمان خوانساریان کارگردان صادقی نیست! زیرا وانمود می‌کند جوانی سی‌ویک‌ساله است، درحالی‌که فیلم خیلی خوب و دانای «جنگل پرتقال» را باید یک کارگردان پنجاه ــ شصت ساله و البته دانا و خوش قریحه ساخته باشد.
مقصود از این شوخی بی‌مزه این است که این فیلم دیدنی چندسال اخیر سینمای ایران را حتما ببینید؛ فیلمی که کارگردانی ناب و بی‌ادعای آن با فیلمنامه‌ای گیرا و پُرمغز، اثری یگانه را به سینمای ایران اهدا کرده است.
امید که این فیلم هم، زیر چرخ دنده‌های سینمای خنده آمیز گم نشود. از این‌رو به مردم ــ به‌ویژه علاقه‌مندان سینما و مخاطبین باسواد ــ حتما توصیه می‌کنم و باز هم تکرار می‌کنم که این فیلمِ به‌شدت دانا را ببینند.
با خرید یک بلیت 60 هزار تومانی بابت تماشای این فیلم، میلیون‌ها تومان لذت ببرید... .
آقای آرمان خوانساریان سی و یک یا پنجاه، شصت ساله! فیلم‌تان یک اعجاز نایاب را در سینمای ایران دارد و آن، حس و حال گرمی است که به تماشاگرِ یخ‌زده این دوران منتقل می‌کند.»

***

مصطفی مســـتور، داستان‌نویس، مترجم و منتقد ادبی، نیز در یادداشتی در خبرگزاری مهر درباه «جنگل پرتقال» نوشت: «طرح داستان «جنگل پرتقال» به‌معنای فنی آن (plot) از لحاظ تکنیکال و فنی خوب است، در واقع منطق دارد و به‌واسطه یک سببیت، داستان شکل می‌گیرد. ممکن است کسی بگوید این طرح خیلی قوی نیست و مفاهیم عمیقی در آن وجود ندارد. این موضوع ارتباطی به طرح ندارد.» وی در جایی دیگر از این یادداشت آورد: «داستان این فیلم به لحاظ عمق و تفکری که قرار است به مخاطب منتقل کند خیلی فربه نیست. چرخش شخصیت مریم، اینکه همه‌‌چیز را می‌داند و دچار فراموشی نشده خیلی خوب است اما کافی نیست.»
 

این خبر را به اشتراک بگذارید