
اقلیم و بوم و بر اصفهان در داستانهای کلباسی
گفتوگو با علی خدایی، درباره نثر و ذهن و زبان داستانهای محمد کلباسی که بهتازگی چشم از جهان فروبست

فرشاد شیرزادی-روزنامهنگار
علی خدایی جزو داستاننویسان قدر اول ایران است. او در حال حاضر ساکن اصفهان و طبعا زاده این شهر است، اما خودش میگوید که وقتی وارد جُنگ اصفهان شدم، بهنوعی تهرانی محسوب میشدم. او درباره محمد کلباسی، داستاننویس باتکنیک و گزیدهکار اصفهانی که شامگاه سهشنبه درگذشت، میگوید: «کلباسی داستاننویس بسیار باسوادی بود. همواره روی داستانهایش کار میکرد و آنها را کمتر ارائه میداد. اگر اشتباهی از نویسندهای سر میزد، با سختترین شکل ممکن با او برخورد میکرد و این ویژگی نویسندگان جُنگ اصفهان در او بارز بود.» با خدایی، جهان داستاننویسی، نثر و زبان و تکنیک کلباسی را مرور کردیم؛ نویسندهای که خدایی از او خاطره هم دارد و دستکم هفتهای یکبار در اصفهان به دیدار یکدیگر میرفتند. گفتوگوی ما را درباره کلباسی با علی خدایی بخوانید.
چه خاطرهای از زندهیاد محمد کلباسی، داستاننویس متوفی داشتید؟ زبان و نثر و داستانش از نگاه و پسند شما چگونه بود؟
با محمد کلباسی حشر و نشر داشتم. در واقع آخرین کسی که به جُنگ اصفهان آمد، من بودم. وقتی که فصلنامه «زندهرود» افتتاح و منتشر شد، زندهیاد محمد کلباسی یکی از اعضای آن مجله به شمار میرفت که از قضا هر هفته جلساتش تشکیل میشد.
در آن جلسات چه کار میکردید؟
در آن جلسات داستان میخواندیم یا بهتر بگویم، مطالب را آنجا تهیه میکردیم.
نثر و زبان محمد کلباسی چگونه بود؟
زندهیاد محمد کلباسی تسلط کمنظیری به زبان فارسی داشت. فارسی را خوب میدانست. شخصاً فکر میکنم که بسیاری چیزها را از ایشان آموختم؛ یعنی بسیاری از نکاتی که او چه در نقد و چه در شعر اشاره میکرد، آموختنی بود و به نویسنده در امر نوشتن کمک میکرد. این جملگی، مواردی است که درباره محمد کلباسی میتوانم عنوان کنم. به علاوه اینکه کتابهایی که او چاپ کرد، هر یک بهویژه کتاب «سرباز کوچک»، میتواند نشاندهنده این باشد که یک نویسنده چقدر میتواند امروزی داستان بنویسد و این امروزی داستاننوشتنش که علیالخصوص در «سرباز کوچک» نمایان است، نشانگر آن است که مراودات آنها در جُنگ اصفهان پیش از انقلاب چگونه بوده و در این جُنگ، آنها چقدر روی ذهن و زبان یکدیگر تأثیر میگذاشتند.
خاطره خارج از حیطه ادبیاتداستانی و خارج از عرصه ادبیات هم با هم داشتید؟
چون من در بیمارستان کار میکردم، این اواخر بهدلیل اینکه آقای کلباسی ناراحتی قلبی پیدا کرد، همراه من میآمد و من هم او را به بخشهای مختلف میبردم تا پزشکهای مختلف و حاذق او را ببینند و معاینه کنند. درست همانطور که زندهیاد محمد حقوقی، شاعر بزرگ را نزد پزشکان متعدد میبردم.
چند وقت یکبار یکدیگر را میدیدید؟
تقریبا هفتهای یکبار همدیگر را میدیدیم.
ظرافت و سنجیدگیاش در داستاننویسی را میتوانید با ذکر مثالی بیان کنید؟
بله! باور کنید آدم را پیر میکرد وقتی که اشتباهی از کسی سر میزد. اگر میدید نویسندهای اشتباهی در نثرش دارد، خیلی سخت میگرفت و میگفت که این مورد باید حذف شود. این سنت همه کسانی است که در جُنگ اصفهان حاضر بودند.
به زبان محمد کلباسی اشاره کردید که زبان شستهرفته و پاکیزهای بود و میشد از او بسیار چیزها آموخت. در عین حال ایشان نویسندهای گزیدهکار بود. چرا کمتر مینوشت و کمتر داستانهایش را چاپ میکرد؟
آقای کلباسی همواره وقتی در جلسات حضور به هم میرساند، از او میخواستیم که داستانی بخواند. او در پاسخ معمولا میگفت «من به موقعش داستان میآورم و میخوانم.» به او میگفتیم که پس زمان داستانخواندن شما کی فرامیرسد و او پاسخ میداد: «من حوصله ندارم که دست در انبان داستانهایم بکنم و داستانی برایت بیاورم.»
چرا؟ این خصلت و ویژگی او برآمده از چه سجیهای بود؟ شما که میگویید داستان هم داشت. پس چرا نمیخواند و گزیدهکار بود؟
میگفت که باید روی داستانهایم کار کنم. او میگفت که من بهقدری داستان دارم که باید وقت کنم و آنها را درست کنم و برایتان بیاورم. همواره به آن انبان داستانهایش اشاره میکرد.
سواد نثر فارسی او حاصل چه زمینهای از مطالعاتش بود؟
آقای کلباسی داستاننویس بسیار باسوادی بود. دوم اینکه مراودات آنها در جُنگ اصفهان باعث میشد که کار را از همان ابتدا بهخودش و دیگران سخت بگیرد. من در جُنگ اصفهان آخر سر وارد شدم و در میانشان بهنوعی تهرانی به شمار میرفتم! اما وقتی که جُنگیهای قدیمی کنار یکدیگر مینشستند، اصفهانیبودنشان اجازه نمیداد که یکی از دیگری بهاصطلاح کم بیاورد. مدام دنبال این بودند که بهترین کارشان را ارائه دهند تا مورد انتقاد قرار نگیرند.
به داستان امروزی نوشتنش اشاره کردید. شناختش از ادبیات جهان، ادبیات آمریکا، اروپا و آمریکای لاتین چگونه بود؟
محمد کلباسی کتابی با عنوان «سنتهای کلاسیک» دارد. این کتاب را در آن سالهای دور ترجمه کرد و مطمئناً از خلال همین کتاب میتوان احاطهاش به ادبیات را دریافت. ادبیاتی که او میشناخت و فراگرفته بود، البته مختص آن کتاب نبود. ادبیات داستانی و سنت ادبی را درنظر میگرفت. حال میخواهد چه مربوط به ادبیات غرب باشد و چه ادبیات آمریکای لاتین و خاور دور.
تکنیک داستانسرایی او چگونه منحصربهفرد شد؟
داستانهایی که ایشان بهویژه درباره بوم و بر اصفهان مینوشت، در کارهایش نشان میداد که چقدر به این اقلیم توجه دارد. اصفهان در داستانهایش جلوهگری میکرد و ممتاز بود. داستانهای اصفهانی او خیلی تک و بدیع بود.
داستان اصفهانی از نظر شما چه شاخصههایی دارد که به آن اشاره کردید؟
یک اینکه منطقهای که نویسنده در آن زندگی میکند و سنتهای موجود آن بوم و بر در داستانهایش به وضوح دیده میشد. همچنین است رفتارهایی که براساس آن سنت نشان میدهند. شما میشنوید که مثلاً اصفهانیها مقتصدند اما رفتارها را چگونه میتوانید با یک جمله نشان دهید و بنویسید؟ محمد کلباسی در بیان این رفتارها حاذق بود. مثلاً ما در اصفهان نهرهای خیلی زیادی داریم که شیخ بهایی به آنها اشاره دارد. به این نهرها اصطلاحاً «مادی» میگویند. کنار این مادیها هزار داستان میتوان نوشت؛ داستانهایی که فقط در کنار این مادیها میتواند اتفاق بیفتد. اینها جملگی، ویژه اقلیم اصفهان است که در داستانهای کلباسی به وضوح دیده میشد.