تازه داماد قاتل میگوید: بهخاطر هیچ، زندگیاش را به تباهی کشانده است
یک جنایت،3 قربانی
الهه فراهانی- روزنامهنگار
تازه دامادی که بهخاطر یک مسئله پیش پا افتاده جان دوستش را گرفته میگوید این جنایت به قیمت مرگ همسر و فرزندش و نابودی زندگیاش تمام شده است.
به گزارش همشهری، دهم خرداد امسال گزارش یک درگیری خونین به پلیس پایتخت اعلام شد. درگیری در یکی از محلههای جنوب تهران رخ داده و پسری حدودا 30ساله بر اثر اصابت ضربه چوب به سرش به کما رفته بود. ضارب یکی از دوستان جوان مجروحشده، به نام مهدی بود که از سوی پلیس دستگیر شد. او در بازجوییها اعتراف کرد که با دوستش آرش خصومتی نداشته و در یک لحظه بر سر مسائل جزئی و پیش پا افتاده، بین آنها درگیری شکل گرفته و با چوب ضربهای به سر دوستش زده است.
مهدی از همان روز به اتهام ضرب و جرح روانه زندان شد تا اینکه بعد از گذشت 5ماه، جوان مجروح که در همه این مدت در کما بود به کام مرگ رفت. در این شرایط بود که پرونده به شعبه سوم دادسرای جنایی تهران فرستاده شد و متهم صبح دیروز برای تحقیق به دادسرا انتقال یافت. او درحالیکه گریه میکرد به تشریح جزئیات جنایت پرداخت و گفت در دفاع از خودش مرتکب قتل شده است. این متهم پس از پایان جلسه، به دستور بازپرس محمدمهدی براعه، برای انجام تحقیقات بیشتر در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار گرفت.
گفت و گو
سرنوشت تلخ
مهدی 35ساله و متصدی پمپ بنزین است. با بغض و اشک از جزئیات جنایتی میگوید که بهگفته خودش نه یک قربانی که 3قربانی داشته است.
منظورت از 3قربانی چیست؟
متهم با گریه میگوید: همسرم بهخاطر این ماجرا دق کرد و مرد. او 5ماهه باردار بود. ما هنوز یک سال هم نشده بود که ازدواج کرده بودیم. زندگی خیلی خوبی داشتم اما یک شبه همهچیز زیر و رو شد.
چطور همسرت را از دست دادی؟
همین چند روز قبل او و بچهام مردند، درست 3 روز قبل از اینکه خبر فوت دوستم را به من بدهند و اتهام قتل به گردنم بیفتد. من و دوستم آرش خیلی با هم صمیمی بودیم اما بهخاطر یک مسئله جزئی و پیش پا افتاده با هم درگیر شدیم. در مدتی که من بازداشت بودم و آرش روی تخت بیمارستان بود، همسرم برای پیگیری وضعیت او به بیمارستان میرفت. نذر و نیاز کرده بودیم که آرش زنده بماند. همسرم میترسید مبادا دوستم به هوش نیاید و من متهم به قتل شوم. اما از آن چیزی که میترسیدیم سرمان آمد و 3روز قبل از مرگ دوستم، همسرم به بیمارستان رفته بود که پزشکان به او گفتند دیگر امیدی به زنده ماندن آرش نیست و همسرم با شنیدن این خبر، حالش بد شد و سکته قلبی کرد. هم او را از دست دادم و هم فرزندم را. درواقع من قاتل 3نفر هستم.
با دوستت چرا درگیر شدی؟
آن روز در باغچهای که مقابل خانهمان بود، نشسته بودیم و مشروبات الکلی مصرف میکردیم که آرش رسید. حالش خوب نبود. خواست مشروب بخورد اما من اجازه ندادم. گفتم مبادا بلایی سرش بیاید. او عصبانی شد و ناسزا به من گفت. من هم یک سیلی به صورتش زدم. دعوا با وساطت همسایهها تمام شد اما نیم ساعت بعد که من به همراه همسرم از خانهمان خارج شدیم تا به دیدن یکی از بستگانمان برویم، ناگهان آرش را دیدم که به سمت ما حملهور شد. او 2 شیشه نوشابه از کنار مغازهای برداشت و به سر و صورت خودش کوبید. گفتم قصد کشتن من و همسرم را دارد. همسرم جیغ کشید و فرار کرد. من هم یک چوب از داخل باغچه برداشتم و در دفاع از خودم به سر وی کوبیدم که این اتفاق افتاد. من قصد جنایت نداشتم اما زندگیام را نابود کردم. حالا هم دیگر نمیتوانم به این زندگی ادامه دهم. فقط امیدوارم خانواده آرش حلالم کنند.