سکانسهای ماندگار
در کام جنون
دالان شوک ساموئل فولر 1963
سعید مروتی | خبرنگار:
«ساموئل فولر، جایگاه دنجی در فیلمهای رده «ب» و فیلمهای ژانر پیدا کرده بود، اما هنگامی که نظام استودیویی از هم فرو پاشید، مجبور شد تا محصولات مستقل کمهزینهای بسازد. او هیچ پول و ستارهای در بساط نداشت و فقط با دکورهای ساده کار میکرد. اما از درون تمام محدودیتها، فیلمی برجسته به نام «دالان شوک» پدید آمد. دالان شوک پر از مصالح صفحه اول روزنامههاست. دیوانهها، ماحصل پارانویای جنگ سرد و نژادپرستی جنوبیاند. تمام مشکلهای جنون آمریکایی در این فیلم بازنمایی شده بود. استعاره خیلی روشن و شفاف بود: به تعبیر فولر، آمریکا تبدیل به یک دارالمجانین شده بود.» مارتین اسکورسیزی
مثل خیلیهای دیگر ساموئل فولر هم با ستایشهای پرشور فرانسویها جدی گرفته شد. منتقدان جوان کایه دو سینما با شیفتگی از فیلمهای ردهب فولر نوشتند؛ فیلمهایی که با هزینههای اندک و به عنوان تولیدات حاشیهای استودیوها ساخته میشدند مورد بازخوانی انتقادی قرار گرفتند و به مرور منتقدان آمریکایی هم ساموئول فولر را جدی گرفتند. اندرو ساریس در طبقهبندی معروف کارگردانان سینمای آمریکا ساموئل فولر را در رده دوم موسوم به دور از بهشت قرار میدهد. او فولر را به همراه عدهای دیگر جزو کارگردانانی میداند که به مرتبه خدایان نمیرسند؛ خواه به دلیل چندپارگی دید شخصیشان و خواه به دلیل مشکلات ناشی از دوره کاری هنری گسسته. در عوض پیتر وولن، فولر را در رده کارگردانهای پانتئوننشین قرار میدهد. پس از چاپلین و فورد او نفر سوم کارگردانان پانتئوننشین است.
بالاتر از فیلمسازانی چون هاکس، هیچکاک، لانگ، لوبینچ، افوس، اشترنبرگ و ولز؛ کارگردانی که به گفته خودش مجبور بود در دکورهایی که برای فیلمهای مهم استودیوها زده بودند کار کند چون تهیهکننده حاضر نبود برای فیلم او به ساخت دکورهای تازه تن بدهد. از دل همین تولیدات حاشیهای و ارزانقیمت شاهکارهایی چون «جیببر خیابان جنوبی» (1953)، «دنیای تبهکاران آمریکا» (1960)، «بوسه عریان»(1963) و «دالان شوک»(1963) بیرون آمد. فولر در دالان شوک ماجرای روزنامهنگاری را روایت میکند که برای نوشتن یک گزارش جنجالی به تیمارستان میرود ولی دستاوردش نه بردن جایزه پولیتزر که دیوانهشدن است.
فولر که قبلا خودش خبرنگار جنایی بوده، در یکی از شخصیترین فیلمهای کارنامهاش موفق میشود دیدگاه بدبینانهاش نسبت به جامعه آمریکا را به شکلی استادانه تعمیق و گسترش دهد.
سکانس برگزیده: جان برت (پیتر برک) که برای حل معمای یک قتل خودش را به دیوانگیزده و به بیمارستان روانی رفته موفق میشود با 3شاهد قتل صحبت کند. با نظامی سابقی که بعد از همکاری با کمونیستها دچار جنون شده با دانشجوی سیاهپوستی که حالا خودش را در قامت یک کوکلس کلان میبیند و فیزیکدان نابغهای که وقتی روی بمب اتم کار میکرده دیوانه شده. جان برت درنهایت موفق به حل معما میشود. حالا جایزه پولیتزر هم در یکقدمیاش است ولی او هزینه سنگینی برای تلاش روزنامهنگارانهاش میپردازد. جان برت عقلش را از دست میدهد.
در اواخر فیلم جایی که جان برت کنار دیگر بیماران روانی در راهرو نشسته و حس میکند باران میبارد، به اینکه دچار جنون شده اطمینان مییابیم. ساموئل فولر با توانایی فوقالعادهاش در فضاسازی و سبک بصری غریبش ما را با کابوسهای جان برت همراه میکند. لوکیشن اصلی هم راهرو است. راهرویی که از زاویه دید جان برت باران از سقفش میبارد.
یادمان میآید که در اوایل فیلم وقتی وارد این راهرو میشود میگوید: «این راهروی طولانی یک مسیر جادویی است که مرا به جایزه پولیتزر میرساند.» فولر در جهان تیره و تاری که در دالان شوک آفریده، نشان میدهد کشف واقعیت بهای سنگینی دارد و اینکه آمریکا با انبوه نفرتها، سوءتفاهمها و ستیزهجوییهای نژادی و سلطهجوییاش بیشترین شباهت را به یک تیمارستان بزرگ یافته است.