گفتوگوی همشهری با دلاورمرد حرم شاهچراغ ع
طلوع قهرمانان گمنام
فرزاد بادپا : فقط به جان مردم فکر کردم
علیرضا احمدی-روزنامهنگار
خورشید بیستودومین روز مردادماه1402غروب کرده بود که انتشار خبر حمله تروریستهای داعشی به حرممطهر احمدبن موسی(ع) موجی از بهت و حیرت را در افکار عمومی ایجاد کرد. خبرها از حمله ناکام تروریستها حکایت داشت و اینکه نیروهای امنیتی حاضر در حرم طی کمتر از یک دقیقه موفق به مهار مهاجم داعشی شدند.
در شرایطی که خبر این حمله تروریستی به سرعت به سرخط اصلی خبرها تبدیل شده بود، مردم با دلنگرانی ویژهای تصاویر و فیلمهایی که در نخستین لحظات حمله تروریستی در رسانههای اجتماعی منتشر میشد را پیگیری میکردند. در میان انبوه فیلمها و تصاویر، اما فیلم اقدام شجاعانه یکی از افراد حاضر در حرممطهر در خلعسلاح تروریست داعشی توجه بسیاری را بهخود جلب کرد. نسخه اولیه فیلم منتشرشده وضوح کافی نداشت و مشخص نبود این حرکت شجاعانه ازسوی نیروهای امنیتی انجام شده یا زائران دست به چنین کار متهورانهای زدهاند.صبح روز پس از حادثه و بهدنبال انتشار فیلمهای باکیفیتتر از این اقدام، مشخص شد یکی از خادمان حرم، به نام فرزاد بادپا دست به چنین کار شجاعانهای زدهاست؛ جوانی که جزو نیروهای خدماتی حرم بودهاست. از آن روز به بعد این جوان گمنام به قهرمانی پرآوازه برای مردم ایران تبدیل شد که روایت دلاوریاش نقل هر محفلی است و این روزها مراسم، پشت مراسم برای قدردانی از او برگزار میشود. روایت فرزاد از شب حادثه اما شنیدنی است؛ اینکه فداکاری بر حس غریزی ترس غلبه و نام او را برای همیشه در فهرست قهرمانان ایران ثبت میکند. گفتوگوی همشهری با فرزاد بادپا را در ادامه میخوانید.
در لحظات نفسگیر حمله آن تروریست به حرم مطهر چه حسی باعث شد به فکر خلعسلاح مهاجم بیفتی؟
بهطورکلی در روز حادثه حس و حال عجیبی داشتم؛ حال و هوایی که نمیدانم چگونه باید توصیفش کرد. وصف حال و هوای آن لحظاتم سخت و شاید باورکردنش برای خیلیها دشوار باشد، اما حس غریبی مرا به سمت تروریست کشاند و انگار ندایی مجبورم کرد دنبال تروریست بدوم.
چه چیزی باعث شد بهسمت تروریست مسلح حمله کنی؟
واقعا نمیدانم چه حسی بود، اما نتوانستم جلوی خودم را بگیرم و حمله نکنم. برایم سخت بود که کاری نکنم و کشته و زخمی شدن خانوادهام، همشهریان و زائران را ببینم. هرکسی که خود را جای من بگذارد، متوجه میشود که نمیتوان ایستاد و ریخته شدن خون مردم را دید. هر ایرانی و مسلمانی برایش سخت است که این صحنهها را ببیند و کاری نکند.
از عکسالعمل تروریست داعشی نترسیدی؟
واقعا نمیدانم آن لحظات را چطور توصیف کنم. انگار خواست خود حضرت احمدبن موسی(ع) بود که این تصمیم را بگیرم. معتقدم خود آقا خواست که این اقدام توسط من انجام شود و جلوی کشتار آن داعشی را بگیرم. من یک سال بیشتر نیست که در حرم مشغول به کار هستم و خودم را بیمه شده آقا میدانم. حضرت قبول کرده بود که نوکریاش را بکنم.
فکر میکردی این اقدام شجاعانهات اینقدر بازتاب پیدا کند؟
در آن شرایطی که جان مردم در خطر قرار داشت نمیتوانستم به چیز دیگری فکر کنم. فقط باید کاری میکردم که جلوی آن تروریست داعشی را بگیرم تا نتواند خون زائران را بریزد. آن لحظات قابل وصف نیست. فکرش را بکنید؛ عزیزانتان در مقابل شما در معرض خطر کشته یا زخمیشدن قرار گرفتهاند و شما باید کاری بکنید. در آن لحظه فقط به عزیزانم که در کنارم بودند فکر میکردم. زائران هم عزیزان من بودند؛ نباید اجازه میدادم آسیبی ببینند.
از اینکه به «قهرمان مردم» تبدیل شدهای، چه حسی داری؟
باور کنید اصلا به این موضوع فکر نکردهام. شرایط بهگونهای بود که نمیتوانستم به قهرمانشدن فکر کنم. در یک لحظه تصمیم گرفتم؛ دوست نداشتم مردم کشته و زخمی شوند. در آن نقطهای که این اتفاق افتاد دوربینی وجود نداشت و اگر دقت کرده باشید، فیلم منتشر شده با تلفن همراه گرفته شدهاست.
اصلا به این موضوع فکر هم نکردی؟
قرار گرفتن درچنین موقعیتی، قدرت فکر کردن را از انسان میگیرد؛ چه برسد به اینکه به اتفاقهای بعد از این ماجرا فکر کنم. انگار که در لحظه به من تلقین شد که باید کاری کنم و اجازه ندهم خونهای بیشتری ریخته شود و عزیزانم در حرم کشته و زخمی شوند؛ بهجز این به چیز دیگری فکر نکردم.
اگر این اتفاق در جایی بهجز حرم رخ میداد باز هم همان واکنش را نشان میدادی؟
نمیدانم؛ شاید اگر در جای دیگری این حمله تروریستی اتفاق میافتاد، جلو نمیرفتم. شاید اگر بیرون از حرم با چنین صحنهای مواجه میشدم، قدرت تصمیمگیریام را از دست میدادم، اما در آن لحظه، گویی خود حضرت این قدرت را به من داد که بهسوی مهاجم حمله کنم و اجازه ندهم خون بیشتری بریزد.
خودت را قهرمان میدانی؟
من که کاری انجام ندادهام. ما سرداران شهیدی داریم که جانشان را برای میهن اسلامیمان فدا کردهاند. در مقابل آنها کار من که ارزشی ندارد. باور کنید به تنها چیزی که فکر نمیکردم، تقدیر شدن بود. اسلحه ترس دارد و اگر اعتقاد نباشد نمیتوان بر ترس غلبه کرد.
در این مدت کنایه هم شنیدهای؟
بعضیها گفتند جوگیر شده و دست به این کار زدهام، اما شما خودتان را جای من بگذارید. وقتی دیدم تروریستی اسلحه بهدست به جان مردم افتاده، دیگر نتوانستم جلوی خودم را بگیرم. آن لحظه ترس در وجودم نبود. پیشتر هم گفتم، انگار خود آقا به من دستور داد که بهسمت مهاجم بروم.
قدردانیهایی که در روزهای اخیر ازسوی مسئولان انجام شده چقدر در تکرار چنین شجاعتهایی در جامعه اثرگذار است؟
قطعا نقش مهمی دارد، اما یک نکته را درنظر داشته باشید؛ انجام چنین اقدامهایی اگر برخاسته از نیت قلبی نباشد، ماندگار نمیشود. اگر نیت دیگری در کار باشد، ممکن است مدتی در اذهان بماند، اما پساز مدتی فراموش خواهد شد.