چطور هدف و علاقهمان را کشف کنیم؟
زهرا شمس- مشاور و روانشناس شخصیت
1.علاقه واقعی
هر انسانی در زندگی به یک یا چند چیز خاص، علاقه دارد. علاقه قلبی، یعنی چیزی که واقعا دوستش دارد؛ خودش آن را دوست دارد ویا انجام دادن آن کار بهمعنای واقعی کلمه لذت میبرد. گاهی اوقات انسانها فکر میکنند که به انجام کاری علاقه دارند و حتی ممکن است سالها در حال انجام آن کار باشند و همیشه فکر کنند کاری که انجام میدهند، دقیقا همان چیزی است که آن را دوست دارند، اما واقعیت این است که اشتباه میکنند.
گاهی اوقات انسانها تحت شرایط خاصی قرار میگیرند و دچار اشتباه میشوند؛ مثلا ممکن است پدر و مادری داشته باشند که همیشه آرزو داشتهاند آنها در آینده در حرفه خاصی مشغول بهکار شوند یا هنر خاصی را دنبال کنند و... . این افراد از زمان کودکی دائما این مسئله را به شیوههای مختلف از زبان پدر و مادرشان شنیدهاند یا بهصورت پیامهای غیرکلامی، در رفتار آنها دیدهاند. در نتیجه این موضوع باعث شده که اینها باور کنند واقعا برای این کار ساخته شدهاند و به این کار علاقه دارند یا اینکه ممکن است انجام یک کار خاص در زمان یا فرهنگی که در آن زندگی میکنند از نظر دیگران بسیار پسندیده باشد و هرکسی که در آن شغل مشغول بهکار باشد یا در آن رشته تحصیلی درس بخواند، از نظر دیگران انسان موفقی باشد و با تشویق دیگران روبهرو شود و این موضوع باعث شود که فرد فکر کند که به انجام دادن این کار علاقهمند است.
2. وقتی در انتخاب هدف، دچار اشتباه میشویم و هدف را بهدرستی انتخاب نمیکنیم
وقتی فردی مشغول انجامدادن کاری میشود، به ظاهر حس میکند به کاری مشغول است که عمیقا به آن علاقه دارد، اما حقیقت امر این است که این فرد احساس خوشحالی نمیکند. وقتی مشغول انجامدادن آن کار است دائما به ساعت نگاه میکند که زمان استراحت کی فرامیرسد. خوشحالی روزهای تعطیل را با این غم خراب میکند که روز بعد باید مجددا مشغول انجام کارش شود، اما اگر افراد کاری را انجام بدهند که عمیقا و واقعا به آن علاقه دارند، زمانی که مشغول انجام کارشان هستند، متوجه گذر زمان نمیشوند. شاید بهخاطر کار زیاد، از نظر جسمی خسته شوند، اما از نظر روحی اصلا احساس خستگی نمیکنند و برعکس، هرچه که بیشتر به آن کار مشغول باشند، از نظر روحی حال بهتری دارند.
3. چطور هدف درست را انتخاب کنیم؟
برای اینکه متوجه شویم واقعا به چه چیزی علاقه داریم باید دقت کنیم که با انجامدادن چهکاری عمیقا حالمان خوب میشود(فقط خودمان، نه هیچکس دیگر)، با انجام دادن چه کاری متوجه گذر زمان نمیشویم و خستگی برایمان بیمعنا میشود؛ نه اینکه اطرافیانمان دوست دارند که ما چه کاری را انجام بدهیم.
زمانی که به علاقه واقعی خودمان پی میبریم و در آن حوزه مشغول به فعالیت میشویم، دنیا برایمان رنگ و بوی دیگری پیدا میکند و همهچیز برایمان زیباتر میشود. خیلی از کارهایی که قبلا تمایلی به انجام دادنشان نداشتیم را با عشق انجام میدهیم و مهمتر از همه اینکه دیگر برایمان اهمیتی ندارد که دیگران چگونه با ما رفتار میکنند. دیگر مثل سابق از رفتارهای آنها ناراحت نمیشویم، دیگر از دیدن موفقیتهای دیگران غمگین نمیشویم و به آنها حسادت نمیکنیم و دیگر برایمان فرقی نمیکند که بقیه چطور زندگی میکنند و به چه کاری مشغول هستند و درباره ما چه میگویند. بهتر است اینطور بگویم که دیگر گوشمان هیچ حرف ناراحتکنندهای را نمیشنود و چشممان هم هیچچیز ناراحتکنندهای را نمیبیند؛ چون خودمان هدف بزرگی داریم که همه زندگیمان را دربرگرفته و با تمام وجودمان مشغول به آن هستیم، شبها به عشق انجامدادن آن سر بر بالین میگذاریم و صبحها در حالی از خواب برمیخیزیم که عشق به انجام آن را در سر میپرورانیم. تمام فکر و ذکرمان تلاش برای رسیدن به این هدف است و در این زمان است که با تمام سلولهای بدنمان حس میکنیم که هدف، طیکردن مسیر و لذتبردن از آن است؛ نه صرفا رسیدن به مقصد.