• پنج شنبه 13 اردیبهشت 1403
  • الْخَمِيس 23 شوال 1445
  • 2024 May 02
پنج شنبه 29 تیر 1402
کد مطلب : 197760
+
-

تجلی مهر مادری در خلق تابلو «ظهر عاشورا»

تجلی مهر مادری در خلق تابلو «ظهر عاشورا»

بهاره خسروی

وقتی با استاد محمود فرشچیان صحبت از راز و رمز خلق یک اثر جاودانه مثل تابلو ظهر عاشورا می‌کنیم آن را حاصل جوش و خروش درونی و پیوند معنوی می‌خواند و از نقش یک زن در آفرینش این تابلو برایمان می‌گوید و در عین حال، اعتراف می‌کند که «هر کاری که می‌کنم، من انجام نمی‌دهم، خودشان دست آدم را می‌گیرند.»
استاد با خواندن این شعر «من نه به اختیار خود می‌روم از قفای تو/ کان دو کمند عنبرین می‌کشدم کشان کشان» ماجرا را اینگونه تعریف می‌کند: «مادر من عشق و علاقه عجیبی به امام حسین(ع) داشت. به‌عنوان مثال بارها اتفاق می‌افتاد که حتی در مراسم مولودی امام حسین(ع) از شدت محبت زیاد به این امام همام و مصایبی که بر ایشان اتفاق افتاده بود شروع به گریه می‌کرد. حال دیگر بماند که در مراسم عزای سیدالشهدا(ع) این شور و حرارت چندین برابر می‌شد.»
فرشچیان در یکی از دهه‌های محرم دقیقاً در ظهر عاشورا در خانه بوده و حس و حال عجیبی داشته است: «مادرم که من را در خانه تنها دید و از اینکه به هیچ مراسمی نرفته‌ام ناراحت شد و گفت تمام همسن و سال‌های تو در مراسم مشغول عزاداری و خدمت به سید و سالار شهیدان هستند اما تو در خانه نشسته‌ای؟ این حرف مادرم به همراه حس و حال عجیبی که وجودم را گرفته بود من را راهی اتاق کارم کرد و پشت بوم رفتم. ناگاه قلم به‌دست گرفتم و طرح اولیه تابلو ظهر عاشورا را در زمان اندکی کشیدم و حتی قسمتی از رنگ‌بندی آن را نیز انجام دادم.» استاد تأکید می‌کند که هنوز نمی‌داند چگونه این اثر خلق شد، «اما هر چه بود عنایت خداوند و توجه ویژه سیدالشهدا(ع) بود که توانستم، به قول بسیاری از صاحب‌نظران، اثری جاودانه خلق کنم. در فاصله کوتاهی از خلق این اثر، پیشنهادهای بسیاری با مبالغ هنگفتی به من برای خرید این اثر ارائه شد، اما چون این کار را عنایت الهی می‌دانستم به هیچ‌کدام پاسخ مثبت ندادم، چراکه آن را برای کسب درآمد خلق نکرده بودم.» فرشچیان پس از مدتی این اثر را برازنده حرم مطهر حضرت رضا(ع) می‌بیند و فارغ از هیچ‌گونه چشمداشت مادی آن را به آستان قدس رضوی تقدیم می‌کند. او می‌گوید: «از زمان کودکی بارها به زیارت حرم مطهر اباعبدالله الحسین(ع) رفته بودم. یادم می‌آید وقتی 12سالم بود همراه مادرم 6‌ماه در کربلا زندگی می‌کردم. یک‌بار هم در زمان جنگ جهانی دوم با وجود مشکلات بسیار به کربلا رفتیم. در آن زمان تمام وسایل نقلیه در اختیار سربازان جنگی بود و ما با واگن‌های باری که خرما می‌کشیدند با وضعیت بسیار سختی رفتیم. خلاصه مادرم با عشق و علاقه خاصی ما را چندبار به زیارت برد.»



 

این خبر را به اشتراک بگذارید