جورج اورول
در اواسط تابستان موزز، زاغ اهلی، پس از سالها ناپدیدشدن باز در قلعه حیوانات پیدا شد. او اصلاً تغییری نکردهبود؛ طبق معمول کار نمیکرد و درباره موضوعات قدیم مثل کوه شکلات و چیزهای دیگر صحبت میکرد. او ساعتها روی تنه درختی مینشست و بالهای سیاهش را برهم میزد و با هر که به حرفهایش گوش میداد، مدتی طولانی حرف میزد. موزز با منقارش آسمان را نشان میداد و میگفت: دوستان، درست آن بالابالاها، پشت ابرهای سیاه، سرزمینی شکلاتی وجود دارد و این همان سرزمینی است که ما حیوانات بیچاره را از رنج کار کردن رها میکند... .
قلعه حیوانات
در همینه زمینه :