دوربین یاشیکای من
مریم ظاهری
اولین دوربین عکاسی که وارد خانه ما شد دوربین یاشیکا مدل «امجیوان» بود؛ دوربینی که تغییر بزرگی در حوزه دیجیتال در زندگی ما در سالهای آغازین دهه60شمسی ایجاد کرد. حالا هر اتفاقی ممکن بود سوژه عکس باشد و هر فیگوری از دوستی، آشنایی، برادری و خواهری یا پدر و مادری میتوانست قابی به یادگار باشد. چالش بعدی رضایتداشتن یا نداشتن از قیافه ثبت شده در عکس بود؛ کاری از دست کسی برنمیآمد و اعتراض به جایی نمیرسید و خردهگرفتن بر ثبات عکس هم دردی را دوا نمیکرد؛ اتفاقی بود که افتاده بود و لبخندی یا پوزخندی با مدل ایستادن در جایی برای ابد ثبت شده بود و میرفت تا سالهای بعدتر و دورتر تاریخ به قضاوتش بنشیند و یادگاری بشود از روزهای دور و دراز از عمر گذشته و یادی باشد از آنها که بزرگتر شدهاند یا آنها که دیگر نیستند و عکسشان هنوز هست در کودکی، میانسالی و پیری و بعد هم نیستی. دوربین داشت معجزه میکرد، فاصله رسیدن عکسها از لابراتور فرصت پرهیجانی بود که جایگزینی نداشت. باید عکسها میرسید تا هیجان به اوجش برسد و تا چند روز ادامه پیدا کند و تمام؛ تا روز و روزگار بعدی و سوژه همیشه شیرین و بهندرت تلخ بعدی. «امجیوان» جایش در بهترین جای خانه بود. لذت تماشای دنیای اطراف از منظر منظرهیاب پایش را به روزها و مناسبتهای مختلف باز کرد؛ روزهای تحویل سال نو، روز سیزدهبهدر، روزهای سفر در جاده و رسیدن به شهر تازه؛ انتخاب قاب جدید و محصور، مدیون هنر خوب دیدن بود که نزد خیلیها نبود، همیشه آنکه در بیشتر عکسها غایب بود، صاحب بهترین دید بود و در نبودش ما در قاب او بهتر بودیم و افسوس که او در قاب ما به ناچار معمولیتر. حالا او نیست و ما هستیم و عکسهایش هست و دوربین از رده خارج در دکوراسیون منزل پدری خاک میخورد. دوربین برای ما لذت تمامنشدنی بود و هنوز هم هست.