
گوجهای برای تو!
قصههای از یادرفته جامجهانی 1978 و مقایسه آن با جام 2018

ابراهیم افشار
برخلاف اینبار که تیمملی ما از ترکیه بهسمت مسکو پیچید و طرفدارانش را از برگزاری یک مراسم بدرقه پرشور محروم کرد ایران در اولین اعزامش به جامجهانی در حالی با بدرقه هزاران نفر از هواداران جینگیمستونش مواجه شد که وقتی داشت سوار بر هواپیمای اختصاصی جت707، مهرآباد را به قصد کوردوبا ترک میکرد جای سوزن انداختن نبود. 40سال پیش پنجشنبه چهارم خرداد1357 در حالی که دیگر رسما بوی انقلاب و خیزش و اعتراض از شهرهای بزرگ ایران متصاعد میشد و چریکها و دانشجویان هر روز در خیابانی قیامت میکردند اعضای اصلی، ذخیرهها و حتی خطخوردههای تیمملی بههمراه کادر مربیگری و سرپرستی در ساعت 10صبح، تهران را به مقصد آرژانتین ترک کردند. طیاره حامل تیمملی بعد از سوختگیری در مادرید، به سنگال رفت و بچهها بعد از چند ساعت استراحت در داکار، ساعت 9صبح جمعه عازم کوردوبا شدند و ساعت 3 و 45 دقیقه به آرژانتین رسیدند. طیارهای که لبریز از شادمانی و بهت بود و البته بوی کتلتهای ماماننصرت زیر دندان دکتر زرکش و بچهها مزمزه میشد در حالی در فرودگاه مقصد به زمین نشست که تیمی از دخترکان مستقبل چنان فضای نشاطآوری در فرودگاه ایجاد کرده بودند که بعضی از بچههای جوانتر تیم را مجبور به رقص باباکرم کردند و صدالبته عکاسهای ایرانی برای تهیه تصاویر دلیرانه از چنین صحنههایی، کاملا دلی از عزا درآوردند. جمبوجت ایران اولین هواپیمای شخصی بود که فرودگاه کوردوبا را افتتاح کرد و سپس تیم فرانسه با آن کنکورد عظیمالجثه به زمین نشست.
همچنان که این روزها پیشبینی جامجهانی2018 تمام اقشار از پپهخور تا شیرخواره را دربرگرفته است آنروزها نیز موسسه اطلاعات، کوپنی برای پیشبینی بازیها در روزنامه و نیز نشریه تهرانجورنال چاپ کرده بود که هزاران تن را به صرافت پیشگویی انداخته و دبیرخانه شبانهروزی اطلاعات، غرق در پاکت نامه شده بود. جوایز این پیشبینیها سفر به کشورهای برزیل، آرژانتین، اسکاتلند و آلمانغربی بود و قرار بر این بود که برندهها به خرج این موسسه، در فصل فوتبال چند روزی را در این کشورهای اروپایی و امریکای جنوبی لنگر بیاندازند و کنگر بخورند و مسابقات لیگ داخلیشان را به تماشا بنشینند. اطلاعات همچنین یک «صفحه طلایی» برای بقیه برندگان پیشبینیها تعیین کرده بود که در یک صفحه به اندازه قطع روزنامه با روکش طلا، اسامی برندگان را حک کند. سر همین چیزها بود که صدها هزار ایرانی در این پیشبینیها شرکت کردند. حتی کار به جایی رسید که پسرجوان شاه مملکت نیز نتایجاش را اعلام کرد. همان که وقتی ملیپوشان ایرانی را در مراسم بدرقه به حضور پذیرفت به هرکدام شان یک جلد کلامالله مجید و یک سکه طلای آستان قدس رضوی هدیه داد و البته در سخنرانیاش گفت که لازم نیست برای گل زدن، تور دروازه حریف را پاره کنید. او خطاب به غفورجهانی گفت که «گاهی یادش میرود که با پا هم میتواند گل بزند و بیشتر روی ضربات سر تمرکز میکند.» درست در همان روزی که تیمملی عازم آرژانتین بود چریکهای ضدسلطنتی ایران، 8نفر را در کرج گروگان گرفتند و خبر اعزام به جامجهانی، زیر سایه این گزارشها مدفون شد. جالب اینکه همزمان با اعزام تیمملی، مجله اطلاعات بانوان نیز به این فکر افتاد که «دختر برگزیده ایران» را به جامجهانی فوتبال اعزام کند و به همین منظور صدها دختر از سراسر ایران در این کنکور شرکت کردند و بالاخره هیات ژوری این رقابتهای فانتزی، خانم سیمین افشار را بهعنوان «میس جامجهانی» انتخاب نمود. دختری که فوقلیسانس میکروفسیلشناسی از دانشگاه لندن بود و بهعنوان مهندس زمینشناسی در شرکت نفت ایران کار میکرد.
هنوز خبرهای حاشیهای جامجهانی78 برایم از عسل شیرینتر است و گاه در کارکردهای رویایی تیم خبرنگاران ایرانی در میمانم که با آنهمه امکانات قازانقورتکی و ابتدایی، چگونه میتوانستند چنان پوشش عظیمی به این بازیها بدهند و صدالبته درمیان روزنامهنگاران اعزامی، بعضی مولفین نیز بودند که سلسله گزارشهاشان قیامتی در ایران برپا کرد و هنوز هم تنها مرجع پژوهشی و آکادمیک از آن بازیها به شمار میروند. حاشیههای تیم78 البته از حاشیه تیم قرنظینهنشین کیروش، بیشتر بود. چون هم خبرنگارانش کنجکاوتر و متعهدتر بودند و هم اینکه رسانه در آن زمان از ابهت بیشتری برخوردار بود. بهعنوان مثال همین داستان پیراهنهای بیریخت تیمملی ایران که در روزهای گذشته آنهمه سرو صدا کرده بود به نوعی در جام78 هم جنجال ایجاد کرد. آن روزها هم روزنامهها گزارش دادند که پیراهنهای تیمملی بر تنشان زار میزند و گشاد است. البته داستان پیراهنها در این دو مقطع، مثل هم نبود. آن روزها ژورنالیستها گزارش دادند که ایران تنها تیمی است که دوبار شماره پیراهنهایش را عوض کرده و از این بابت باعث عصبانیت گزارشگران و ژورنالیستها شده است. جریان از این قرار بود که پیراهنهایی که در تهران برای تن بچهها پرو شده بود اندازهشان با شمارههای نصب شده بر آنها جور نبود. مثلا پیراهن شماره7 پروین به تن کازرانی میخورد و پیراهن غفور قد روشن بود. روزنامهنگارهای ایرانی بر خلاف اکنون که با ماسماسک گوشیشان همه کار میکنند تنها دو راه برای ارسال عکس و خبر داشتند اول تلکس و یا گرفتن تصاویر فتورادیویی از خبرگزاریهای معتبر خارجی و یا نهایتش ارسال پاکت از طریق طیارهها و مسافرین ایرانی که معلوم نبود حتما به مقصد برسد یا نه!؟
اکنون که حاشیههای جام 78 را مرور میکنم و به بررسی تطبیقی آن با جام امروز میپردازم با این یافته مواجه میشوم که حاشیه کم نشده است فقط سبک حاشیهنگاریها پوست عوض کرده است. مثلا از خبرهای مهم آن جام، ارسال تصویر فتورادیویی از زندانیان ایتالیایی بود که از پشت میلهها مشغول تماشای ویژه برنامههای جام بودند و طی تلگرافی به بازیکنان و مربی تیم خود اعلام کرده بودند «کاری کنید که در بازگشتتان افسانه تلخ لندن1966 تکرار نشود و مردم ایتالیا با گوجهفرنگیهای لهیده به استقبالتان نیایند!» این در حالی بود که ایتالیا در یک بازی تدارکاتی در همان روزهای پیش از جام در مقابل تیم دسته دومی دورگه های ایتالیایی- آرژانتینی تنها با یک گل پیروز شده و طبیعتا کک به تنبون زندانیها و وندالیستهایش افتاده بود! یکی دیگر از حاشیههای آن جام، دروازهبان خل و چل تیمملی پرو بود که در گروه ایران افتاده بودند و ما را با 4گل بردند. او آنقدر دیوانهبازی راه انداخته بود که در خود پرو با عنوان مسخره «الکوکو» صدایش میکردند. مربی پرویی نذر کرده بود که اگر الکوکو در میدان دیوانگی نکند هنگام بازگشت به کشورش هر شب یک شمع در کلیسای محلهاش روشن خواهد کرد. پروییها اوضاع مالیشان چنان مضحک بود که برای سفر به آرژانتین، از فیفا دست قرض صدهزار فرانکی گرفته بودند و مربیشان اعلام کرده بود ما تنها تیم حاضر در جامجهانی هستیم که برای بازیهایمان از پاداش و دستمزد خبری نیست. پرو بعد از آنکه ایران را با 4گل به خاک سیاه نشاند از گروه بالا رفت اما در مراحل بعدی به پست آرژانتین خورد و با خودن 6گل! بوی گاوبندیاش بلند شد. پرو تیمی چنان خرافی و آخرالزمانی بود که بازیکنانشان بر سر پوشیدن شماره13 دعوا داشتند و آخرش سفیر این کشور در آرژانتین پادرمیانی کرد تا این شماره را به یکی از بازیکنان ذخیره تیم بدهد و غائله بخوابد. مربی پرو از وضعیت خوابگاه تیمش بهشدت ناراحت بود و آن را به اسارتگاه تشبیه میکرد. او میگفت آلمانیها را نگاه کنید که چگونه در ناز و نعمت به سر میبرند اما ما برای پیدا کردن یک زمین تمرینی فسقلی، تا 48ساعت مانده به افتتاح جام اسیر بودیم.
با اینکه آرژانتین در آتش اختلافات سیاسی جناحهای رادیکال میسوخت اما خوراک اصلی عکاسها این بود که از تمرینات تیمهای معروف گزارش تهیه کنند که چگونه در سایه سرنیزه سربازان برگزار میشود. همین ناامنیها بود که باعث شده بود به تمام تیمها از جمله به گروه سرپرستی تیمملی ایران اکیدا توصیه شود که بدون اسکورت از هتل بیرون نیایند اما در همان روزهای اول پیش از افتتاح جام، یک شب یکی از بچههای نظامآباد جیم شده بود که برود چرخی بزند. وقتی پلیس و سرپرست تیمملی، نصفهشب خیابانها را با آژیر اتول خود برای جستوجوی او زیر پا میگذاشتند بالاخره او را در یکی از کافهها پیدا کردند و کشانکشان برگرداندند. آن لحظه باید حال صدقیانی را میدیدی! همان صدقیانی که بچههایش را از طفلان خود بیشتر دوست داشت. خوشبختانه حالا دیگر مطئنم در تیم کیروش نباید از این خبرها باشد. گرچه قبلا در بازیهای مقدماتی، پچپچههایی از بازیگوشی شبانه تک و توکی از ستارههای جوانترش را شنیده بودیم که خوشبختانه به خیر گذشت!
در مقایسه جایگاه تیم ایران در بازار شرطبندیهای آن جام و این جام، اتفاق خاصی نیفتاده است. آن روزها بنگاههای شرطبندی شانس برزیل، آرژانتین و آلمان را از همه بیشتر پیشبینی میکردند و امروز نیز چنین است. آن روزها شانس تیم ایران یک بر 500 تعیین شده بود امروز نیز تقریبا چنین است. شانس تیمهای همگروه ایران هلند«یک بر 8»و اسکاتلند«یک بر 9» اعلام شده بود که شانس حریفان امروزمان اسپانیا و پرتغال نیز تقریبا در همین اندازههاست. تنها تفاوتهای این دو تیم در این مقطع 40ساله بر این مبناست که کیروش ملقب به «خداوندگار دفاع اتوبوسی» از هیچ نتیجهای پروا ندارد اما حشمت مهاجرانی قاطعانه گفته بود که ما در برابر هلند، دفاعی بازی نخواهیم کرد. امروز اگر رسانهها از نگرانی درباره آسیبدیدگی طارمی و دژاگه میگویند آن روزها هم مصدمیت حسن روشن، دل و دماغمان را کور کرده بود. این کوری وقتی مضاعف شد که در همان روزهای اول حضور در آرژانتین عکاسهای ایرانی تصویری از قیافه درهم ناصرحجاری مخابره کردند که دکتر زرکش داشت مچ دستش را مالش میداد و ناصر از درد به خود پیچیده بود. وقتی تیتر روزنامهها را خواندیم که ممکن است ناصر به بازی اول نرسد ما بدتر از او در خود پیچیدیم.
اگر در جامجهانی روسیه، ایرانیهای بسیاری برای تماشا رفته و مسکو را فتح کردهاند اما داستان آرژانتین تفاوت میکرد. آنجا از هموطن خبری نبود. داستان چنان شد که یک روز بچههای تیمملی در هنگام تمرینات جوانکی را دیدند که فریاد میزند «ایران ایران» و از صمیم قلب خوشحال شدند اما در اواخر تمرین وقتی دیدند که همان پسرک، فریاد «آرژانتینا آرژانتینا» سر میدهد به خماری افتادند. خدا کند امسال خمار نشویم.