نقد میهنپرستی افراطی
نگاهی به نمایش خدای جهنم نوشته سام شپارد و به کارگردانی سیاوش جامع
سیدعلی تدینصدوقی؛ روزنامهنگار
«خدای دوزخ» آخرین نمایشنامه سام شپارد - برنده جایزه پولیتزر- است. این اثر که طنز سیاه و تراژدی را در پس زمینه خود دارد به نوعی هجوآمیز هم جلوه میکند. شپارد نویسندهای مردمی بود که به او لقب نویسنده قشر تنگدست یا اقشار پایین جامعه را نیز دادهاند. او در نمایشنامههایش به نقد سیاستهای آمریکا، رویای آمریکایی، گلوبالیستها، میهنپرستی افراطی، دمکراسی آمریکایی، ازهمپاشیدگی خانوادهها و روابط بین افراد و... پرداخته که خدای جهنم نیز از این قاعده مستثنی نیست. «خدای جهنم» در نقد میهنپرستی افراطی که پس از وقایع 11سپتامبر پدید آمد نوشته شده و تأثیر نامطلوب این سیاست را در خلال زندگی یک زوج دامدار روایت میکند.
«فرانک» و «اِما» زوجی آرام و محترم هستند که بیهیچ فرزندی در مزرعهای در ایالت ویسکانسین آمریکا زندگی میکنند. شغل آنها پرورش گاو است و روزگارشان در زمستان سرد و برفی بدون هیجان خاصی میگذرد تا اینکه دوست قدیمی مرد، مهمانشان میشود.«هینز» مردی دانشمند است که در پروژههای علمی ویژه و خاص با دولت همکاری میکند. ورود او به خانه فرانک و اما به آغاز ماجراهایی در خانه میزبان میانجامد که هر لحظه نگرانکنندهتر و ترسناکتر میشوند. در این نمایش تقابل سنت و مدرنیته و از بین رفتن و تغییر شکل دادن فرهنگ و آداب و سنن خانوادگی، اجتماعی و کاری توسط سیاستهای دولت در راستای اهداف سیاسی، نظامی و علمی صاحبان قدرت، پول، سرمایه و... مطرح شده است.
اینکه دیگر حتی شیوههای سنتی کشاورزی و دامداری و کسبوکار توسط شرکتهای بزرگ که همهچیز را مال خود کردهاند و کسبوکارهای کوچک را به نابودی کشاندهاند از بین میرود و همه مجبورند که برای کارتلها و تراستها و صاحبان قدرت و سرمایه کار کنند؛ مانند روباتی که همهچیزش تحت کنترل آنهاست حتی احساسات شخصیاش. شپارد در این نمایشنامه به جنگ سرد میپردازد؛ جنگی به بهانه حفظ آمریکا، دمکراسی، رویای آمریکایی و پیشرفت و دفاع از همه آنچه آمریکا را ساخته است. این جنگ سرد به خانوادهها و روابط افراد نیز سرایت کرده است. اما و فرانک بچهای ندارند و زندگیشان یکنواخت و سرد است. فرانک عاشق گوسالههایش است و اما نیز سرگرم کارهای خانه و محافظت از حریم خود یعنی خانه و زن بودنش. در واقع سردی حاکم بر روابط فردی و اجتماعی و ترس از بروز احساسات و غرایز طبیعی موضوعی است که در متن مطرح میشود. گویی انسانها دیگر نمیتوانند به راحتی خود را بروز دهند. نوعی ترس و پنهانکاری در ابراز احساسات و روابط فردی و اجتماعی حاکم شده است و این به سیاستهای دولت در زمینههای مختلف مانند جنگها، بمباران تبلیغاتی، میهنپرستی، رویای آمریکایی، دکترین دهکده جهانی و حرکت بهسوی پیشرفت همهجانبه با ایجاد ترس از دشمنان و تروریسم در بین اقشار جامعه بازمیگردد.
سیاوش جامع بهعنوان کارگردان، هوشمندانه سعی کرده همه این مسائل را در کارش بگنجاند؛ از سردی رابطه بین اما و فرانک و ترس از بروز عادیترین احساسات و غرایز طبیعی انسان گرفته تا اضطراب و ترس هینز و رفتار دیکتاتورمآبانه ماموری که برای بردن هینز در قالب یک فروشنده دستفروش به منزل فرانک و اما میآید. کارگردان سعی کرده حرکات و میزانها براساس شخصیتها و موقعیت و فضای حاکم بر نمایش طرحریزی شوند. فضای ساکت و در جاهایی ساکن، سرد و ترسآوری که در سرتاسر متن شپارد حاکم است، در اجرا به شکل خوبی پیاده شده است و این دهشت و ترس به تماشاگران منتقل میشود؛ دهشت و پنهانکاریای که حتی روابط خصوصی افراد را نیز تحتالشعاع قرار داده است.
لباس و صحنه براساس زمان و مکان نمایش طراحی شدهاند و همه اینها به اضافه طراحی نور در القای حس و فضای ترسناک مستتر در نمایش که هر لحظه از شروع تا به انتها بیشتر و بیشتر میشود تأثیر بسزایی دارند. شاید بتوان گفت سکوتهای دراماتیکی در سرتاسر نمایش لازم است که باید مورد توجه خاص قرار گیرند. این سکوت نه بهمعنای مکث یا سکون بلکه در ریتم درونی و بیرونی شخصیتها، حس، میزان و حرکات باید به ظهور برسد تا آن دهشت، ترس و روزمرگی را بهتر و ژرفتر القا کند. در این میان شاید «اِما» که نمونه احساس، زیبایی، لطافت، ظرافت و طبیعت انسانی است بهعنوان یک زن قربانی اصلی این سیاست و این رویای آمریکایی و این جنگ سرد باشد. در هرحال شاهد نمایشی هوشمندانه و در خور بودیم که در ذهن مخاطب پرسشهای خاص خود را ایجاد میکند.