• سه شنبه 1 خرداد 1403
  • الثُّلاثَاء 13 ذی القعده 1445
  • 2024 May 21
چهار شنبه 20 اردیبهشت 1402
کد مطلب : 191462
+
-

توصیف شادی

زنگ انشا
توصیف شادی

  فاطمه زهرا ذوالفقاری -17ساله از تهران

حوالی ساعت 1بود. زوزه باد در چارچوب کلاس، رقص مسگری می‌رفت. سکوتی مرگبار در کلاس حاکم بود. زنگ آخر بود. هیچ‌کس حتی نای بلند شدن برای بستن در را نداشت. صدای گوش‌خراش جابه‌جایی میزها کمتر به گوش می‌رسید.  البته اگر بخواهیم رو راست باشیم بخش عظیمی از بی‌حوصلگی مربوط به درس این زنگ یعنی انشا بود. آخر مگر می‌شود از زنگ انشا خوشت نیاید و برایش
 لحظه شماری نکنی؟ من تمام هفته را با همه سختی‌هایش پشت سرمی‌گذارم تا تمام شود، به امید چهارشنبه‌ها زنگ آخر. آن هم اگر از بودجه‌بندی ادبیات عقب نباشیم. شاید دبیر ادبیات زنگ انشا را برای ادبیات حماسی نگیرد.
موضوع«شادی» بود. معلم از ما خواسته بود تا شادی را در یک جمله توصیف کنیم.
به راستی شادی چه بود؟ باران شروع به باریدن کرد و در لحظه شدت گرفت! بی‌وقفه به شیشه می‌زد. شاید سخنی داشت! اما در بد کسی را زده بود، من که زبان باران را بلد نبودم. معلم در انتظار، طول و عرض کلاس را طی می‌کرد.
 دست در گردن حس انداخته بودم و تمام سعی خود را در ساختن یک جمله می‌کردم. در آن لحظات حتی تخته سیاه هم مرا به مزاح گرفته بود و از ته دل قاه قاه کنان می‌خندید.
فضای خاکستری کلاس اجازه نمی‌داد که فکرم کمی آن طرف‌تر برود. چشمانم را بستم! تاریک بود، تاریک تاریک! صدای مریم بود: «شادی یعنی شکلاتی در دستان بچه!» دیگری گفت:«شادی یعنی ذوق زمین برای لباس عروسِ زمستان شدن.»
چشم خود را بسته بودم که معجزه‌ای رخ دهد. می‌دانستم ولی انگار نمی‌دانستم! شادی رقص گندم در گندمزار است؟ یا دیدن معلم مورد علاقه‌ات بعد از یک روز خسته کننده؟ نه! چشم‌هایم را گشودم و گفتم: «شادی یعنی زمانی که دندان‌درد داری بخندی. اگر بخندی می‌گذرد، گریه کنی هم می‌گذرد. پس بخند تا خوش بگذرد. یا همین زنگ انشا که کافی است چشم‌هایت را باز کنی و اجازه بدهی معجزه کلمات تو را در بربگیرد.»
بعضی از ما از مدرسه خوش‌مان نمی‌آید. اغلب علتش را درس و معلم می‌دانیم؛ اما از نظر من معلم قسمتی از لذت مدرسه است. اگر معلم نبود دیگر مدرسه معنی پیدا نمی‌کرد.
ناگهان بلند شدم و گفتم: فهمیدم! شادی یعنی «معلم».

 

این خبر را به اشتراک بگذارید