جورج الیوت
همواره با عاجز شدن فکر بر اثر احساسی بیامان، نوعی پناهگاه پدید میآید. امید بستن به چیزهای ناممکن، باورداشتن به تصورات متضاد، هنوز با جنون تفاوت دارد؛ زیرا این پناهگاه را واقعیت خارجی در هم میریزد. مثل شب و روز است و خواب و بیداری، یکی میرود و یکی میآید، و ما نمیدانیم چطور و کجا. زحمتی میکشیم و کاری میکنیم تا ادامه حیات بدهیم؛ اما در نهایت کار چندانی از ما برنمیآید. اتفاقهای بزرگی میافتد، بدون آنکه ما کاری کرده باشیم؛ هرچه بخواهد بشود، میشود.
سایلاس مارنر
در همینه زمینه :
بوک مارک
بوک مارک