اشرف حاج قاسمی؛ کارشناس الهیات
در یکی از روزهای بهاری که از قضا ماه مبارک رمضان هم با بهار طبیعت یکی شده بود با جمعی از دوستان به دیدار خانواده شهدای امربه معروف رفتیم، نخستین بار بود که در این جمع شرکت داشتم، هوا بهاری بود و مانع از این میشد که خیلی احساس گرما کنیم. ظهر بود که به حسینیه رسانه رسیدیم، باید نماز را به جماعت اقامه میکردیم و راه میافتادیم. خیلی از همراهان دیر رسیدند، برای همین نماز جماعتمان تقریبا خلوت برگزار شد.
یاد جمعیت انبوهی افتادم که روز عید فطر به امامت رهبر معظم انقلاب نماز خواندند.
نماز را خواندیم، اتوبوسها رسید. همراهان هم دیگر رسیده بودند. مقصد شهرک شهید محلاتی بود. خوشحال بودم که بعد از چند وقت، دوباره شهدا منِ بیلیاقت را به خانهشان دعوت کرده بودند.
اولین ملاقات دیدار خانواده شهیدان امیراحمدی بود. مادر شهید بسیار گرم و صمیمی به ما خوشامد گفت و احوالپرسی کرد.
مادر ابتدا از نخستین پسر شهیدش صحبت کرد به نام آقا روحالله، ایشان چند سال قبل، هنگامی که فردی قصد آزار و اذیت خانمی را داشت جلو رفته بود و نگذاشته بود که حرمت این خانم شکسته شود و نهی از منکر کرده بود. طرف مقابل هم برای اعتراض به آقا روحالله با چاقو حمله میکند و او را را مورد ضرب و شتم قرار میدهد و آقا روحالله به شهادت میرسد.
شهید دوم، آقا سلمان هم در اغتشاشات پارسال با شلیک گلوله به شهادت رسیدند.
در پایان دیدار هم از همسر جانبازش صحبت کرد؛ اینکه وقتی سالهای دفاعمقدس بود چگونه بچهها زحمت کارهای پدر را میکشیدند تا او بتواند در جبهههای حق علیه باطل حضور داشته باشد و اینکه همسر بعد از چند سال تحمل رنج و سختی در روزهای سخت کرونا به رحمت خدا میروند.
چند روایت از یک مادر دلشکسته
در همینه زمینه :
روایت گردشگران